یکی از مشکلات عمومی کشور که متاسفانه در همه ابعاد و حوزهها واضحتر از آن است که نیازی به استدلال و مصداق داشته باشد، این است که ما کلاً بلد نیستیم درست باهم حرف بزنیم! جالب است که این عیب بزرگ فرهنگی، از اجتماع کوچک یک خانواده گرفته تا اجتماعات نخبگان و بزرگان کشور ما را شامل میشود.
فراگیری و کاربرد صحیح مهارت خوب حرف زدن، باعث افزایش کیفیت سخن گفتن خواهد شد و یکی از عوامل بسیاری از موفقیتهای کوچک و بزرگ، همین مهارت داشتن در گفتوگو میباشد. بنابراین جای خالی آموزش این مهارت همچون بسیاری از مهارتهای دیگر زندگی در سیستم تربیتی نمود دارد و جالب اینکه مدیریت مناسب یک مکالمه و حتی شروع آن برای خیلیها دشوار است.
امروزه بسیاری از نظریهپردازان و صاحبنظران علوم ارتباطات بر این عقیدهاند که مهارتهای ارتباطی نقش بسیار مهمی در موفقیت انسان چه در زندگی کاری و اداری و چه در زندگی شخصی آنان دارد. ما آدمها موجوداتی اجتماعی هستیم و برای زندگی کردن و رشد و تکاملمان لازم است که در جمع زندگی کنیم. اما برای اینکه بتوان بهراحتی با دیگران ارتباط برقرار کرد باید مهارتهای لازم را یاد گرفت، در این باره اطلاعات کافی داشت و اعتماد بهنفس، قاطعیت و مهارت کلامی خوبی هم پیدا کرد.
از زمان کودکی تا به حال حرف زدهایم و معمولاً گفتوگو کردن امری طبیعی تلّقی میشود و نیازی به تمرین و بهبود آن نمیبینیم. وقتی شاد هستیم و خود را به کسی نزدیک احساس میکنیم، ارتباط برقرار کردن کار دشواری به نظر نمیرسد، اما در شرایط اختلاف، وقتی تضادی مطرح میشود، آنوقت است که باید مهارتهای کلامی خود را مورد قضاوت قرار دهیم. در حالت عصبانیت چگونه گفتوگو کنیم و یا با اشخاصی که از ما عصبانی هستند چگونه حرف بزنیم؟ با انتقاد چگونه برخورد کنیم؟ وقتی طرف مقابل ما غیرمنطقی است و به حرفهای ما گوش نمیدهد چه بگوییم؟ در شرایط احساس رنجش چگونه ارتباط برقرار کنیم؟ در صورتی که در این مواقع بتوانیم بهخوبی و بهگونهای مؤثر ارتباط برقرار سازیم نقش ارتباط خوب حیاتی میشود. کلید صمیمیت، دوستی و موفقیت در روابط اجتماعی، بستگی به این دارد که با اختلافات خود چگونه روبرو شویم. اغلب زوجها، دوستان، اعضای خانواده، همکاران در این زمینه با دشواریهای زیادی روبرو هستند و از طرز برقراری ارتباط مؤثر بیاطلاعاند.
در خانوادههای ما یکی از مهمترین دلایل اختلافات این است که زوجهای جوان و حتی مسن بلد نیستند حرفهای دلشان را بر زبان بیاورند. به محض اینکه یکی از طرفین هم شجاعت به خرج داده و شروع به گفتوگو میکند، طرف دیگر به محض شنیدن چند سئوال و جواب، صدایش بالا میرود و بگو و مگوی شدیدی در گرفته و بعد از چند ماهی از ازدواج عاشقانهشان ناگهان بهترین و اولین راهحل مشکلات خود را در طلاق جستجو میکنند!
این رویه بیظرفیتی در گفتوگو و تحمل نظرات همدیگر، در بین نخبگان ما هم تسری دارد. یعنی اصلاً بلد نیستند معقولانه باهم حرف بزنند. عیوب همدیگر را بگویند خوبیهای همدیگر را هم متذکر شوند و دلسوزانه در پی زیاد کردن نقاط قوت و کاستن از نقاط ضعف بروند.
در قرآن کریم برای هر گفت و شنودی نوع و شیوه های خاص از گفتار توصیه شده مانند: قول حسن، قول معروف، قول کریم؛ و استفاده از بعضی شیوهها مورد نهی قرارگرفته است، مانند: مکالمه با صدای بلند، یا با ناز و کرشمه ما به گوشهایی از این شیوهها اشاره میکنیم.
در ابتدا ارتباط خوب و بد را تعریف میکنیم. هر ارتباط خوب از دو خصوصیت برخوردار است. نخست اینکه احساسات خود را آشکارا ابراز کنیم و بهطرف مقابل هم امکان بدهیم تا احساسات خود را ابراز نماید. دوم اینکه طرز فکر و احساسمان را در میان بگذاریم و سعی کنیم که احساس و اندیشه طرف مقابل را نیز درک کنیم. طبق این تعریف، دیدگاهها و احساسات هر دو طرف مهّم و ارزشمندند.
درست به همانگونه که ارتباط خوب به مفهوم ابراز وجود و گوش دادن است، ارتباط بد آنچنان ارتباطی است که شخص از طرح آشکار احساساتش خودداری میکند و به سخنان طرف مقابل نیز گوش نمیدهد. بحث و جدل و حالت تدافعی گرفتن نشانههای ارتباط بد هستند. ممکن است بدون درک احساسات طرف مقابل در مقام ضدیت با او حرف بزنیم. ممکن است این پیام را فرافکن کنیم که «به حرف تو علاقه ندارم. تنها میخواهم حرف خودم را زده باشم و اصرار دارم که تو آن را از من بپذیری». نشانه دیگر ارتباط بد انکار احساسات و به نمایش گذاشتن غیرمستقیم آنهاست. ممکن است نیشدار و طعنهآمیز حرف بزنیم. این حالت را اصطلاحاً «پرخاشگری انفعالی» مینامند.
تغییر عادات ارتباطی بد و رنجآور میتواند از شدت ناراحتیهای ما در برخورد با اشخاص بکاهد. بهطور مثال: در نظر بگیرید در موقعیتی در حالت عصبانیت با دوست خود دچار مشکل میشوید میتوانید احساسات خود را بازگو کنید و در تصدیق احساسات وی حرف بزنید.
فرضاً میتوان گفت «از اینکه گفتی… بسیار دلگیر و عصبانی هستم، من به تو علاقهمندم و دلم نمیخواهد روابط مان از بین برود، یا آیا از اینکه … ناراحتی؟ ممکن است بگویی تو چه احساسی داری؟».
با این طرز برخورد دوست شما از احساستان آگاه میشود و درعینحال شما نیز او را تشویق میکنید تا احساسش را با شما در میان بگذارد. این ارتباط درستی است. تحقیر و انکاری در کار نیست و کسی نقش قربانی را هم بازی نمیکند. انکار احساسات بسیار متداول است.
خیلیها نگرانند که اگر احساسات خود را با صراحت مطرح کنند به خطر بیفتند. ممکن است از حرف زدن آشکار در این زمینه با طرف مقابل وحشت داشته باشید چون تصور میکنید موقعیت شما را به خطر میاندازد، یا اینکه فکر کنید «اگر حرف دلم را به او بزنم مشتم باز شود و نمیدانم که او جوابم را چگونه میدهد». این ترس از آسیبپذیری از جمله دلائل عدیدهای است که میتواند اسباب ارتباط بد را فراهم سازد. با این طرز برخورد خود را در جعبهای حبس میکنید و بعد با علامت و مورس با طرف مقابلتان حرف میزنید. اینکه ما کلاً بلد نیستیم درست باهم حرف بزنیم؛ عیب بزرگ فرهنگی است که از چند چیز ناشی میشود که به ترتیب در مورد هرکدام از این موارد چند کلمهای مینویسم.
1. خودخواهی:
کسانی که جز به منافع خود، گروه خود، خانواده خود و ... به هیچ چیز دیگری نمیاندیشند برایشان بسیار دشوار است که خدا را جایگزین خود کنند و از حقوق دیگران هم مثل حقوق خود محافظت کنند.
2. نداشتن سعه صدر و کم ظرفیتی:
کسانی که ظرفیتهای لازم برای احراز مقامی را ندارند و با دلهای کوچک و ذهنهای محدود میخواهند کارهای بزرگ انجام دهند در تناقض بین این دو ضد، کمترین نقد و نظر مخالف را با شمشیر کشی و تیغ آختن پاسخ میدهند، درحالیکه شرح صدر نعمتی است که بزرگان دین و حتی انبیاء و اولیاء الهی دائماً از درگاه احدیت درخواست کردهاند که "رب شرح لی صدری" و بدون این شرح صدر "یفقهوا قولی" هم اتفاق نخواهد افتاد.
3. نداشتن استنادات کافی:
یک روانشناس بزرگ میگوید هر کسی که برای به کرسی نشاندن حرفش به گستاخی و بد دهنی رو میآورد معلوم است که در دل اعتقادی و بر زبان استدلالی برای اثبات حقانیت اندیشه خود ندارد!
4. قدرنشناسی و اعتدال در گفتار:
در زندگی روزمره کمتر متوجه میشویم که عینک خاصی را به چشم زدهایم که ادراک و برداشتهای ما را با قاطعیت شکل میدهد و آنها را محدود میکند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در خون و گوشت ما نفوذ کرده است. ارزیابیهای سریع و جهتگیریهای فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود میآورند. تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آنها هستیم، قادر خواهیم بود در آنها تجدید نظر کنیم و الگوهای قدیمی و تلههای فکری را کنار بگذاریم. ما دائم با محیط در ارتباط هستیم و همیشه در حال ارزشگذاری و قضاوت. مثلاً این بهتر است یا آن؟ کدام یک بزرگتر است؟ کدام زیباتر است؟ چه چیز خطرناکتر است؟ چه کسی سریعتر یا کندتر است؟ تأثیر من چگونه است؟ بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابیهای روزانه به سر میبریم.
آگاهانه یا ناآگاهانه درباره دادههای بیشماری تصمیم میگیریم، انتخاب میکنیم. واقعیت را آنطور که مناسب میدانیم، میسازیم و متوجه نمیشویم که اینها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان بهوسیله ارزیابیها و تصورهای خاص ما از جهان که روی واقعیات عینی پرده افکندهاند تعیین و اجرا میشوند. بهوسیله گفتوگو میتوان این عکسالعملهای ناخودآگاه، خودکار و زنجیر وار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمدهاند، شکست.
برچسبها هم قضاوت ذهنی هستند. خیلی وقتها ما با برچسب زدن به همدیگر پیشداوری میکنیم و از همان زاویه با فرد دیگر برخورد میکنیم. در این صورت تواناییها و خصوصیات دیگر او نادیده گرفته میشود و حتی آن ویژگیها در فرد تعطیل میشود. در صورتی که هر انسانی بالقوه دارای خصوصیات بیشماری است که در شرایط مناسب میتواند شکوفا شود. پیشفرضهای خودتان را بشناسید و آنها را موقع گفتوگو کنار بگذارید.
5. سخن گفتن شاگرد و استاد با یکدیگر:
قرآن کریم برای گفتوگوی شاگرد و استاد با یکدیگر دستورهایی میدهد که بیشتر در آیات 65 - 78 سوره کهف دو گفتوگوی حضرت موسی (علیهالسلام) "بهعنوان شاگرد" با حضرت خضر (علیهالسلام) "بهعنوان استاد" نمود پیدا کرده است. و شامل نکاتی چون: رعایت ادب و فروتنی، پاسخ مؤدبانه در مقابل استاد و عذرخواهی به هنگام لغزش و اشتباه میباشد. صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصیت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش آمده، متفاوت باشد.
اگر بیش ازحد سئوال کنید، مکالمه شکل بازجویی به خود میگیرد. یا ممکن است اینطور به نظر برسد که شما چیز زیادی برای در میان گذاشتن با طرف صحبتتان ندارید. بهتر است سئوالاتتان را با چند جمله توضیحی مخلوط کنید. با ادامه یافتن مکالمه و پیش رفتن آن میتوانید سئوالات را نادیده گرفته و بگوئید. صحبت کردن ارتباط مستقیمی با کار دارد. اینکه چه بگویم، چطور بگویم و یا به قول معروف از چه دری وارد شوم تا بتوانم برای موقعیت کاریام، به نتیجهای دلخواه برسم.
اینکه چگونه موارد لازم و ظریف را رعایت کنم یا لحن در هنگام گفتن یا خواندن مطلب، با توجه به نوع و تفاوت آنها چگونه باشد و خیلی نکات دیگری که متأسفانه خیلی افراد از آنها کاملاً بیخبر و بیاطلاع هستند به همین علت هم است که گفتار خیلیها در حال حاضر به دل دیگران نمینشیند.
ویژگی در مهارتهای گفتگو:
مهارت گفت و گو «رعایت احترام کامل به طرف مقابل» است. احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آنگونه که هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتاً خود را بهجای او فرض کنیم و تصور کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را میداشتیم و همانطور فکر و عمل میکردیم. ممکن است آنچه را که سایرین میگویند یا فکر میکنند دوست نداشته باشیم اما نمیتوانیم مشروعیت آنها را بهعنوان یک انسان انکار کنیم. یک میزگرد نماد مناسبی برای گفتوگوی محترمانه است زیرا گردی میز میگوید کسی در این مجلس بالاتر از کس دیگری نیست، اما برای ایجاد برابری مورد نیاز انجام گفتوگو، به چیزی بیش از یک ابزار مثل میزگرد نیاز داریم؛ چیزی مثل داشتن نگرش برابر نسبت به انسانها.
هدف این است که بفهمیم چه زمانی باید روان و طبیعی حرف بزنیم، چه زمانی باید قبل از حرف زدن فکر کنیم و چه زمانی نباید اصلاً حرف زد. خودتان را ببینید و دقت کنید که چه موقع این اتفاق میافتد. چه شرایطی باعث میشود که شما حرفی بزنید که بعداً آرزو میکنید کاش طور دیگری میگفتید. آیا این اتفاق غالباً با یک نفر یا در یک گروهی از مردم اتفاق میافتد؟ سعی کنید یک الگو پیدا کنید.
موقعیت و شرایط خودتان را درک کنید و وقتیکه فهمیدید چه شرایطی باعث این اتفاق میشود تلاش کنید که در این دست موقعیتها به نحوه رفتار و گفتار خود توجه جدیتری داشته باشید و حتی در صورت امکان قبل از قرار گرفتن در این دست شرایط، خودتان را آماده کنید.
یکی از مهّمترین و بدیهیترین جنبههای زندگی ما انسانها توانایی ایجاد تعامل از طریق صحبت کردن است. البته نیازی نیست که قبل از اینکه حرف بزنیم درباره اینکه چه میخواهیم بگوییم به طراحی و سازماندهی شرایط و نحوه بیان خود بپردازیم. چرا که معمولاً برای ما چندان مطلوب نیست که وسواس و بررسی زیادی بر روی عملکرد خود داشته باشیم زیرا این نحوه عملکرد بیشتر باعث جلوگیری از برقراری یک رابطه مؤثر میشود تا حفظ یک ارتباط. اما از طرف دیگر برخی از افراد دائماً در حال مرور رفتار و گفتار خود بوده و لذا در نتیجه این بررسی افراطی دچار احساس گناه و پشیمانی میشوند که چرا اینگونه گفتند؟ چرا این حرف را زدند؟ چرا اینگونه جواب ندادند؟ و ...
البته امکان دارد که برای همه ما در مرحلهای از زندگی و یا در برخی از مراودات این اتفاق رخ دهد، خصوصاً که غالباً این اتفاق زمانی میافتد که ما خیلی سریع در یک فضای استرسآور و یا در طی درگیری و مواجه با افراد به پاسخگویی میپردازیم. تشخیص اینکه ما در هر موقعیتی چگونه باید صحبت کنیم و چه بگوییم، یک درک و فهم مهّم است.
طرز حرف زدن شما به اندازه آنچه میخواهید بگویید مهّم است. از این شاخه به آن شاخه نپرید. قرار نیست با چند جمله تمام مشکلات جهان را حل کنید. پس قبل از شروع کردن، موضوع دقیق صحبتهایتان را مشخص کنید و در جریان گفتگو به آن وفادار باشید. البته در جریان گفتگو مراقب کسانی که میخواهند با منحرف کردن شما از بحث اصلی به مقصودشان برسند باشید و نگذارید با هیچ حیلهای دلیل اصلی این بحث فراموش شود و حرفهایتان به مسیر دیگری وارد شود. هر جا احساس کردید بحث از مسیر دلخواهتان خارج میشود، یک نفس عمیق بکشید، بگویید «بههرحال ...» و موضوع اصلی را ادامه دهید.
برای اینکه بتوانید فکر خودتان را انتقال بدهید باید دامنه کلمات و واژههایتان را وسیع کنید و معنی دقیق و درست هر واژه را بدانید. بنابراین هیچگاه تا از معنی دقیق واژهای مطمئن نشدید آن را رها نکنید افراد خوشبرخورد و شیرینسخن پیوسته به محبوبیت و بهویژه جذابیت خود اضافه میکنند. ثمره داشتن بیانی گیرا و جذاب، همچنین هنر یافتن واژههای دلپذیر و مناسب، در قدم اول باعث توافق و توجهِ و همدلی و دوستی میگردد. حتی بدترین نقاط ضعف جسمانی کسانی که با جذابیت صحبت میکنند پوشیده میشود. هرقدر فردی ناخوشایند باشد، فقط به کمک نیروی جاذبه بیان و با پرورش صدا، تلفظ واژه ها و ذهن خود، میتواند مورد پسند توجه و ستایش قرار بگیرد ....
اگر از رفتار کسی رنجیدهاید و میخواهید از او انتقاد کنید، مراقب جملهبندیهایتان باشید. برای اینکه نقشه ما به تغییر رفتار او منجر شود، در جریان این گفتگو، هرگز نباید خود شخص و شخصیتش را زیر سئوال ببرید بلکه روی یک رفتار خاصش تمرکز کنید و تنها از آن رفتار انتقاد کنید. گذشته از این باید با ظرافت به فرد مقابلتان نشان دهید که هنوز هم برایتان دوستداشتنی یا قابل احترام هست و تنها مشکل میان شما یک یا چند رفتار بخصوص است.
تن صدای شما میتواند اشتیاق و صمیمیت شما را منتقل کند و یا بیانگر طعنه و سرزنش شما باشد و حتی ممکن است باعث شود که پیام گفتار شما بهغلط فهمیده شود. لذا گزینههای خود را هم در نظر بگیرید. راههای مختلفی برای گفتن یک مسئله وجود دارد و حالا هدف شما پیدا کردن بهترین روش رساندن آن چیزی است که میخواهید بگویید، بطوریکه تأثیر مثبت داشته باشد. تعامل در درجه اول تابعی از گیرنده است لذا شما باید با در نظر گرفتن شنوندگانتان به تعامل بپردازید.
برای به کرسی نشاندن حرفتان، تنها نباید یک گوینده خوب باشید. اگر شنونده خوبی نباشید، حتی حنجره خوشصدا و ظاهر آراسته و باخبر بودن از راز و رمز درست حرف زدن هم نمیتواند شما را به نتیجه دلخواهتان برساند. پس هنگام گفتگو، معجزه سکوت کردن را فراموش نکنید و بافاصله انداختن میان جملاتتان به شنونده هم اجازه حرف زدن و پاسخ دادن بدهید. اگر شنونده خوبی باشید، میتوانید در میان جملههای فرد مقابل، عبارتی را برای شروع دوباره بحثتان پیدا کنید و به او نشان دهید که معنای کلامش را فهمیدهاید.
سعی کنید همیشه خود را بهجای طرف مقابل بگذارید. این کار باعث میشود تا رابطه دوستانهتری با او داشته باشید و بهتر یکدیگر را درک کنید. سعی کنید، احساساتِ آن لحظه طرف مقابل خود را درک کنید. درک کردن احساسات دیگران کمک میکند تا در موقعیت او قرار بگیرید. همدلی کردن فقط در کلمات نهفته نیست بلکه درک اصل و واقعیتی است که طرف مقابل بیان میکند.
در نهایت اینکه حرف زدن مدیریتشده، نوعی تمرین کلامی است. ریشه بسیاری از سوءتفاهمات، رنجشها و اختلافات و همچنین منشأ بسیاری مشاجرات، اختلافات و نزاعهای خانوادگی، عدم وجود فهم متقابل در صحبتها است. تمرینهایی که میتوانند بهصورت شفاهی یا بهصورت کتبی انجام شوند.
تسلط بر دنیای کلمات، هرگز شرط کافی برای مهارت سخن گفتن نیست، اما شرط لازم آن است. آنهایی که حرف زدن مدیریتشده را تمرین میکنند، قادر خواهند بود زندگی آرامتر و بهتری را داشته و لذت بیشتری از آن ببرند.