مقدمه
صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصیت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش آمده، متفاوت باشد. انسانها از زمانی که به نیروی شگفتانگیز کلام پی بردند، همیشه مایل بودند تا بتواند با قدرتِ بیان و جادوی کلام، دیگران را تحت تاثیر قرار دهند. چه خوب است که ما یاد بگیریم چگونه سخن بگوید و به آسانی عقاید خود را مطرح کنیم تا برای بیانِ احساس خود دچار کمبود لغات نشویم و مخالفانمان را متقاعد نماییم. در بسیاری از مواقع که درگیر اختلافات خانوادگی و یا کاری میشویم، بتوانیم با کلامِ موثرِ خود، آب روی آتش شعلههای خشم اطرافیانمان بریزیم و خلاصه اینکه قدرتِ خلق سخن نیکو داشته باشیم. زمانی که از چیزی لذّت میبریم، ناخودآگاه صورت ما حالت خوشایند به خود گرفته و با لبخند همراه میشود. فنِ بیان پایه موفقیت هر انسانی در طول زنگی اوست؛ چه بسیار تجار و سرمایهداران بزرگی که فقط به کمکِ قدرت کلام و توانایی ارتباطی خود به هر چه دارند دست یافتهاند. شاید خیلیها باورکردهاند جذابیت کلام، هدیهای ارثی است و برخی مادرزادی خوب صحبت میکنند، امّا واقعیت این است که سخن گفتن، شیوهای آموختنی است؛ انسان در طول زندگی خود لغاتی را میآموزد، معانی آن را میفهمد و جملهسازی را آغاز میکند و با فنِ بیان قوی، تقویت تمرکز و اعتماد به نفس را در خود بهوجود میآورد. زمانی که میتوانیم با اطرافیان خود ارتباط برقرار کنیم و در برقراری این ارتباطات به موفقیت دست پیدا میکنیم، آرام آرام اعتماد به نفس ما افزایش پیدا میکند. این موضوع که طرف صحبت شما چه کسی است، اهمیت ندارد، مهم آن است که به هنگام گفتگو، رفتار و گفتاری پسندیده داشته باشید تا به نتیجه دلخواه و مورد نظر رسیده و ارتباطِ مناسبی را با آنها برقرار سازید.
راهکارهای مؤثر در ارتقای فنِ بیان:
برای شناخت و بهکارگیری این موضع، میبایست به نکات زیر توجه بیشتری را داشته و تمامی موارد را در هنگام صحبت کردن خود با دیگران رعایت کرده و آنها را چند بار در ذهنِ خود تکرار کنید و بدانید هر چه بیشتر تمرین کنید، توانایی شما بیشتر خواهد شد.
۱– نخست باید توجه داشته باشید که فنِ بیان، هنری است که از راه ارائه دلیل و برانگیختن عواطف، بر مخاطبان و شنوندگان تاثیر میگذارد تا آنان را به سوی موضوع و هدفی خاص که مدنظر شماست راهنمایی کند. پس در رابطه با همگام شدن و هم زبانی روحیه شما با مخاطبان، سرعت صحبت و حتی همنفس شدن شما با آنها، ارتباط موثرتری ایجاد میکند و درکِ متقابل شما و او را به حداکثر میرساند.
۲– همانگونه که در تعریف بالا گفته شد، در سخن گفتن باید، راهنمایی مخاطب یا مخاطبان به سوی «هدفی خاص» باشد که باید برای آن قبلاً «زمینهسازی» کرده باشید. بنابراین، شما در هر زمانی که میخواهید صحبت کنید، باید هدفِ خاصی را دنبال کنید و وظیفه خود را از بیان سخنان خود به مخاطب یا مخاطبان به خوبی نشان دهید؛ در این خصوص باید بسیار صادق باشید و جملات ساده، کوتاه و رسا به کار برده و شیوه خلاصهگویی را در پیش بگیرید. برای ایجاد رابطهای سالم با مخاطب، هرگز از حربه تهدید و کنایه استفاده نکنید، بهترین راه نرمخویی، حوصله و دقت شما در پیدا کردن طرزِ فکر، طرفِ مقابل است.
۳– باید توجه داشته باشید که صحبت کردن برای دیگران یک هنر و «فن» است؛ پس به دانش و ذوق فراوانی نیاز دارید. از این رو، دانش و ذوق، دو ابزار مهم در سخنوری هستند که شما باید خود را به این دو ابزار مهم تجهیز کنید و روزبهروز، بر «دانش سخنوری» خویش بیافزایید. بهتر است در زمینههای مختلف کتاب بخوانید و یاداشتبرداری کنید.
۴– شما در بیان خود باید دو کار مهم را انجام دهید: یکی ارائه دلیل و دیگری برانگیختن عواطف که بتوانید حسِ شما را به خوبی به مخاطبان شما نشان دهد. در این کار باید اول بر «عقل» مخاطب خود و دوم بر «احساسات» او اثر بگذارید. باید بدانید هر سخنگویی که این «تاثیرگذاری» را نداشته باشد، سخنگوی خوبی نیست؛ چرا که هدف خود را به خوبی نشناخته است.
۵– سخن گفتنِ بدون هدف، همچون خانه ساختن بدونِ نقشه است. نباید به گونهای سخن گفت که شنونده یا شنوندگان شما پس از پایان صحبت شما بگویند: «سخنانش زیبا و جالب بود، امّا نفهمیدیم چه مقصودی از بیان آنها داشت و چه چیزی را میخواست بگوید». یکی از علتهای چنین امری، داشتن معلومات بدون نظم و انسجام است. بهتر است با مخاطب خود ارتباطِ سازنده و مؤثر برقرار کنید؛ بدین صورت که با داشتن انعطاف در سبکِ رفتاری میتوانیم از شیوههای مختلفی در زمانِ صحبت استفاده کنید.
6– هنگام دلیل آوردن و استدلال کردن حتما سطح فکری و علمی شنوندگان خود را در نظر بگیرید. اگر مخاطبان شما کودکان و نوجوانان هستند، از دلایل آسانتری استفاده نمایید. چنانچه مخاطبانتان دانشگاهی ها هستند، دلیلهای علمیتری را به کارگیرید، ولی هیچ گاه از دلیلهای سست و غیرمنطقی، اگر چه قانعکننده نیز باشند، استفاده نکنید. زمانی که با نظر کسی مخالفیم، به جای گفتن «من درست میگویم و شما در اشتباهید» میتوانیم بگوییم «من طور دیگری فکر میکنم. بگذار نظرم را با شما در میان بگذارم.» به محض اینکه با افراد اینگونه ارتباط برقرار میکنیم، باعث میشود اعتمادِ متقابلی بهوجود آید.
7– هیچ گاه از شعر و قصه و مانند آن، به عنوان «دلیل» استفاده نکنید، زیرا از نظر منطقی و فلسفی، چنین استفادهای صحیح نیست؛ بلکه از آنها به عنوان «شاهد» بر دلیل و «مؤید» آن استفاده نمایید. ارتباط به معنای برخوردهای متفاوت با اشخاص متفاوت است، امّا بعضی از مردم در این زمینه دچار گرفتاریهایی میشوند. علتِ اصلی گرفتاریهایشان این است که هر کدام به شیوه خود با دیگران ارتباط برقرار میکنند.
8– درجه برانگیختن احساسات و عواطف مخاطبان، باید با درجه اهمیت موضوع متناسب باشد. در برانگیختن احساسات و عواطف مخاطبان، «زمان شناسی» و «قدرشناسی» لازم است که در چه زمانی باید شورانگیزی کنید و به چه مقداری باید حرارت به کار برید. در برانگیختن احساسات و عواطف، اقتضای حال شنونده را نیز باید در نظر بگیرید. به مردم قدرتِ روحی بدهید تا محبّت بیریایشان را نصیبتان کنند. ایجاد روابطِ هماهنگ و رسیدن به تفاهم متقابل میتواند دشوار باشد، همه ما در دو دنیا زندگی میکنیم؛ یک دنیای خصوصی ذهنی که در سر ماست و دیگری دنیای عینی که بیرون از ما قرار دارد. میتوانیم اولی را نقشههای شخصی و دومی را قلمرو در نظر بگیریم. هیچ کس نقشه صد در صد کامل و بیکم و کاستی از قلمرو و یا دنیای عینی و حقیقی ندارد، هر از گاهی تجربههایی پیدا میکنیم که استنباط یا نقشه ذهنی ما از قلمرو یا از جهان عینی را تغییر میدهد. وقتی این اتفاق میافتد، رفتارمان تغییر میکند و استنباط جدیدی پیدا میکنیم. در واقع سریعترین راه تغییرِ رفتار یک شخص این است که نقشه یا قالبهای استنباطی او را تغییر دهیم و این کار میسّر نیست، مگر اینکه به آن شخص نقش یا مسئولیت جدیدی واگذار کنیم و یا او را در موقعیت متفاوتی قرار دهیم.
9– نظرهای خود را به شکلی مطرح کنید که عملا غیرقابل مقاومت باشند. وقتی شما بیش از دیگران از تصمیمگیری آنها مطلع باشید، در موقعیت مطلوبی قرار میگیرید تا نظرات خود را به شکلی مطرح کنید که مقاومت در برابر آن دشوار باشد.
10- یک چیزی که دانستن آن بر شما میتواند کمک کند آن است که هیچکس کامل نیست. هر کسی اشتباه میکند، بنابراین شما هم از این قاعده استثنا نیستید. بهتر است هنگامی که اشتباه میکنید و شاید برخی از گفتههای شما درست نیست و با انتقاد مخاطبان روبهرو میشود. خیلی منطقی آن انتقادات را بپذیرید و عذرخواهی کنید. سعی کنید با دیدی عاقلانه به رفتار و کردار و نظرات دیگران، نگاه کنید. بیهوده تظاهر نکنید که به همه چیز آگاهی دارید، به یاد داشته باشید، عالمان متواضعترند.
11- از بیان حرفهای پوچ و دروغ بپرهیزیم. سعی کنیم خودمان باشیم، به این معنا که خود را بزرگتر از آنچه هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم جای دهیم. به خود و دیگران احترام بگذاریم، بیادبی در کلام و گفتار و رفتار از جذابیت شما میکاهد. باید در ظاهر آراسته و در باطن وارسته بود. در هر حال باید اذعان داشت، با بهکارگیری فنِ بیان و سخن گفتن، این را یاد میگیریم که چگونه میتوانیم امورِ زندگی را در اختیار بگیریم و روابط خود را با دیگران در تمام شرایط بهبود بخشیم.
اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل میشوند پیام و آنچه درباره روابط بیان میشوند، تلقی در قبال یکدیگر و موقعیت و حرفی که میزنیم را تشکیل میدهند. این همان سخن ماست است که دیگران نسبت به آن یا واکنش نشان میدهند و یا با شنیدنش خُرسند میشوند. کلمات، اطلاعاتی را منتقل میسازند، شیوه سخن گفتن ما، بلندی صدا، سرعت حرف زدن، چگونگی ادای کلمات، ذهنیت ما را مشخص مینمایند؛ به عبارت دیگر طرز گفتار ماست که سرنوشت گفتارمان را رقم میزند.
اهدافِ اصلی سخنوری:
الف: اقناع یا قانع کردن مخاطب که آن را با آوردن دلیل و برهان انجام میدهید. به طوری که هر یک از افراد با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و مخاطب بتواند دلایل او را درک نموده و سپس و قبول کند.
ب: ترغیب یا برانگیختن مخاطب که آن را با تحریک عواطف و احساسات به فرجام میرسانید. اگر در حین مذاکره متوجه بشوید که مخاطبتان مایل به صحبت کردن است، به او فرصت دهید تا افکارش را بروز کرده و اطلاعات و معلوماتش را برای شما بیان کند.
چگونه افکار خود را مدیریت کنیم:
شما فقط به یک طریق میتوانید زندگی خود را تحت کنترل در آورید و آن، تغییر دادن طرزِ فکرتان است. میزان تحت کنترل در آوردن کارها و فعالیتهایتان به این بستگی دارد که تا چه حد بتوانید انجام بعضی از کارها را متوقف کنید و به جای آن وقت بیشتری را صرفِ فعالیتهای کمتری کنید که واقعا میتوانند در زندگی شما تحوّل ایجاد کنند.
میلیونها نفر در چنگال دشمنى پنهان اسیرند. این دشمن، نیرو و سلامتى ما را تهدید مىکند، زندگى را تلخ کرده و عمر را کوتاه میکند. نگرانیهاى فکرى غالبا با توهمات و خیالات بیجا، زندگى را تاریک کرده و انسان را دچار شکنجه و عذاب مىکند. انسان مىتواند افکارِ خویش را کنترل کند، اندوه و نگرانى را از خود دور ساخته و با شادمانی زندگی کند؛ این کار وقتى میسر است که انسان راهِ مهار کردن و مبارزه با نگرانىهاى فکرى را بداند. او باید علل و عوامل آن را دریابد و بداند چه چیزى موجب نگرانى شده است. بسیاری از افکاری که به ذهنمان میرسد بیارزش هستند، امّا تفکّر میتواند همین افکار بیهوده را به ایدههای بسیار ارزشمند تبدیل نماید. امّا چگونه؟ یکی از خواص و مزایای تفکّرِ درست این است که ما قادر خواهیم بود افکارمان را مدیریت کنیم. افکار ما یکی از مهمترین منابع و سرمایههای ماست. همانطور که به دنبال کنترل و مدیریت پول، زمان و امکانات خود هستیم، باید افکارمان را نیز مدیریت کنیم. امّا هر فکری که در ذهن ما میگذرد ارزشمند نیست و زمان گذاشتن برای آن نیز ممکن است بیفایده باشد. آنچه مهم است، پرسشها و ایدههایی است که در ذهنمان شکل میگیرد. چه بسا پرسش به ظاهر بیاهمیتی که در ذهن ایجاد شود و بتواند مسیرِ زندگی را تغییر دهد. ادیسون تفکر را «فرایندی رمزی و درونی میداند که منجر به یک حوزه شناختی میگردد که نظام شناختی شخص متفکّر را تغییر میدهد». در برخی منابع نیز آمده: «تفکّر، حرکت از معلوم به مجهول است».
خواجه عبدالله انصاری در کتاب «منازل السائرین»، میگوید: «تفکّر جستجو نمودن بصیرت است، برای رسیدن به مقصود و نتیجه». از زمان سقراط و ارسطو تاکنون، درباره تفکر و ماهیّت و مراحل آن بحثهای زیادی به عمل آمده است. از جمله پیشروانی که توجّه زیادی به تفکّر و ماهیّت آن نموده؛ جان دیوئی(۱۹۳۳) است. او در کتاب معروف «چگونه فکر میکنیم؟» جریانِ تفکّر را شامل مراحلی میداند که دو مرحله ابتدایی و انتهایی و پنج مرحلۀ میانی را در برمیگیرد. مرحلۀ ابتدایی، مرحله شک و ابهام است و آن زمانی است که انسان با یک موقعیتِ پیچیده روبهرو شده و درصدد یافتن پاسخی برای مسئله و مشکل ایجاد شده است. مرحلۀ انتهایی، زمانی است که فرد از شکّ و ابهام در آمده و به نتیجه مطلوب دست یافته است. ویناک در کتاب «روانشناسی تفکّر»، تفکّر را چنین تعریف میکند: «تفکّر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته، برای استفاده در موقعیت فعلی است». سولسو (۱۹۹۰)، معتقد است که «تفکّر فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به وسیلۀ تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد میگردد».
به یاد داشته باشید که شما بزرگتر از هر اتفاقی هستید که ممکن است برای شما رخ دهد. بدانید معجزه فقط در امور ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در زندگی عادی و روزمره هم با تعمق و تفکّر و کوشش مداوم، میتوان معجزه کرد. همواره در خود، به دنبال قدرتِ خلّاق باشید که در زوایای وجودتان پنهان شده و کشف نگردیده است. خود را به حرکت بر انگیزید و نگذارید هیچ کس و هیچ چیز ناامیدتان کند. تمام انگیزههای لازم برای شادمانی و تعالی در زوایای مغز شما نهفته است. مغز شما پُر از اندیشههای کارآمدی است که هر وقت بخواهید، میتوانید از آن بهره بگیرید. آرام باشید و کمی فکر کنید. راهکارهای زیادی در ذهن شماست. این فرمول را فراموش نکنید که «ایمان داشته باشید و به خدا توکّل کنید و به خود اعتماد کنید، به توانایی و خلاقیت خود نیز ایمان داشته باشید و شجاع باشید». اگر هر کدام از ما، از منابع غنی و سرشار و قدرتهای نهفته در مغز و وجودمان آگاه شویم، به کارهای خارقالعادهای دست مییابیم که در بدو امر، باور کردنی نیست. آنکه خود را حقیر میشمارد، حقیرانه هم میاندیشد، ایدههایش حقیرانه است و مغزش به تحجر میگراید. امّا کسی که به بزرگی خویش میاندیشد، تواناییاش روز افزون میگردد.
تفاوت فکر و تفکّر:
فکر: یکی از تعاریف فکر، حرکت واژهها در ذهن است که تقریبا همان اموری است که مردم تجربهاش را دارند. یعنی در هر لحظه، هزاران فکر در ذهن هر انسانی در حرکت است. برای همین است که مهار آن بسیار دشوار است.
تفکّر: یعنی کنترل هدفمند فکر؛ اینکه فکر ما در اختیارمان باشد و در راستای نیازها و اهدافی که ترسیم کردهایم به پیش رود. همانند یک کشتی که به بندر مقصد حرکت میکند، نه به هر جایی که باد آن را ببرد. تفکّر؛ یعنی رام و اهلی کردن فکر. فکرِ ما از این شاخه به شاخه دیگر میپرد و نمیتوان آن را روی یک موضوع ثابت نگه داشت و مسیری که به سمتش میرود قابل پیشبینی نیست. تفکّر باعث میشود که عنان فکر در دستِ متفکّر باشد. تفکّر یعنی باغبانی و پرورش فکر. فکر اگر به حال خود رها باشد و از القائات بیرونی از جمله افراد و رسانهها و حوادث تاثیرات منفی بپذیرد، به ثمرات و نتایج مفید نمیرسد. فکر همانند یک زمین است که اگر باغبانی داشته باشد، میتواند درختانِ تنومند با محصولات فراوان داشته باشد؛ اگر به حال خودش رها شود، علفهای هرز و بوتههای بیثمر آن را پُر خواهد کرد. در این مسیر ما به دانش خاصی نیاز داریم تا بتوانیم این افکار را تحت کنترل خود درآوریم؛ از این رو بعد از فهمیدن تعریف فکر و تفکّر لازم و ضروری است که دانش تفکّر را نیز به خوبی درک کنیم؟
«دانش تفکّر» یعنی تحلیل و بررسی نوع فکر کردن. ما درباره بسیاری از مسائل فکر میکنیم و بر اساس نتایجی که از تفکّرمان میگیریم نیز دست به عمل میزنیم. اگر نتیجه تفکّر ما این باشد که کاری خوب است، پس انجامش میدهیم و معمولاً هم نسبت به تفکّرمان اعتماد زیادی داریم؛ به بیان دیگر مرکز ثقل هویت ما، تفکّرمان است. دانشِ تفکّر ما را تشویق میکند که به روش تفکّرمان بیاندیشیم و آن را بهبود بخشیم. هر چه روش تفکّرمان بهبود یابد، نتایج و محصولات آن نیز بهتر میشود. امروزه در دنیای علوم جدید، برخی دانشمندان به روشها و مولفههای تفکّر پرداختهاند و نتایج بسیار جالبی نیز گرفتهاند. همچون دکتر ادواردو بونو، مبدع نوعی تفکّر خلاق، به نام «تفکّر جانبی» و دکتر پیتر سنگه، محقق در زمینه «تفکّر سیستمی» شدهاند. حکیمان بزرگ ما نیز در گذشته از بسیاری از این روشها استفاده کردهاند که امروزه این روشها به صورت علمی و هدفمند در مباحث دانش تفکّر مطرح میگردد. برخی از روشهای تفکّر عبارتند از: تفکّر خلاق، تفکّر سیستمی، تفکّر انتقادی، تفکّر راهبردی، تفکّر اجرایی، تفکّر تحلیلی و اصول و روشهای تصمیمگیری و…
لئوناردو داوینچی در مورد مدیریت افکار چنین میگوید: پرسشها و ایدهها برای مدیریت لازم است که از آغاز یادداشت شوند. در این زمینه اصلاً نباید به حافظه اطمینان داشت، به خصوص حافظه کوتاه مدت که حتی شاید نتواند موضوع را برای ۲ دقیقه نیز نگه دارد. وقتی ایدهها و پرسشها یادداشت میشود، دیگر فراموش نمیشود و قابلیت نگهداری را پیدا میکند. پرسشها و ایدهها در هر زمانی ممکن است به ذهن برسد و نمیتوان شکلگیری آنها را پیشبینی کرد. چه بسا در وضعیتی باشیم که اصلاً آمادگی نوشتن آن را نداشته باشیم، مثلا وقتی در حال استراحت، استحمام و یا در حال ورزش هستیم، معمولاً پرسشها و ایدهها در حالت عدم تعادل به ذهن متبادر میشود. مثلاً وقتی فردی تازه از خواب بیدار میشود، ممکن است ایده نابی به ذهنش برسد. پس یکی از بسترهای لازم برای تحقق مدیریت افکار، همراه داشتن یک دفترچه یادداشت کوچک است تا هیچ پرسش و ایدهای از قلم نیفتد.
در یک کلام، تفکّر یعنی «کیمیاگری فکر»؛ ممکن است بسیاری از افکاری که به ذهن ما میرسد بیارزش و بیهوده باشد، امّا تفکّر میتواند همین افکار بیهوده را تبدیل به ایدههای بسیار ارزشمند نماید. امّا چگونه؟ این همان کیمیاگری تفکّر است.
۱- اجازه ندهید هر فکری به مغز شما وارد شود. این را باور کنید که متاسفانه در بسیاری از موارد این خود انسان است که اجازه میدهد هر فکری در مغزش خطور کند. شاید سؤال کنید که چگونه این مسئله بهوجود میآید؟ جواب روشن است: دوستانی که برای هم صحبتی، همکاری خودتان انتخاب میکنید و یا محیطی که برای کار کردن و یا زندگی کردن خودتان انتخاب میکنید و خیلی از موارد دیگر که خودتان بهتر میدانید. باور کنید که اکثر مردم در حرف زدن حریص بوده و افراط میکنند؛ این نکته بزرگترین خیانتی است که آنها به خودشان میکنند.
۲- افکار خودتان را اولویتبندی کنید. طبیعتاً همه پرسشها و ایدهها ارزشِ یکسانی ندارند. اولویت آنها نیز به ترتیب تداعی آنها نیست. همیشه اولین پرسش، مهمترین پرسش نیست. همچنین الزامّا نمیتوان به دنبال پاسخ همه پرسشها بود و همه ایدهها را نیز عملی کرد. مهمترین پرسشها آنهایی هستند که بیشتر به پاسخ آنها نیاز داریم و یا اینکه تا پاسخ آنها را ندانیم، نمیتوانیم به بخشی از مسئولیتها و یا اهداف خود برسیم؛ همچنین با جریانهای ذهنی ما بیشترین انسجام و هماهنگی را دارد. ممکن است صنعتگری در بازدید از یک گالری نقاشی، پرسشهایی در ارتباط با هنرِ نقاشی به ذهنش برسد، امّا این پرسشها با جریانهای ذهنیاش که فعالیت صنعتیاش است، چندان هماهنگی ندارد و طبیعتاً زود نیز فراموش میشود. حتی اگر به پاسخ نیز برسد آن پاسخ را هم زود فراموش میکند.
۳- لازم است به تعداد محدودی از مهمترین پرسشها خودتان پاسخ دهید. تعداد پرسشها به میزان توانمندی ذهن و زمانی که میتوانیم صرف پاسخ آن سازید، وابسته است. همانطور که تعداد برنامههایی که میتوان در یک رایانه به طور همزمان اجرا کرد، به ظرفیت RAM و سرعت مطلوب شما در اجرا وابسته است. پیشنهاد میشود که حداکثر پرسشهایی که در یک مقطع زمانی میخواهیم بدان پاسخ دهید، بیشتر از پنج مورد نباشد، امّا به طور معمول و متداول، جستجو برای یافتن ۳ پرسش در یک مقطعِ زمانی کار معقول و میانهای است.
۴- برای اینکه ذهنتان را با این پرسشها به طور زیادی درگیر سازید، لازم است پرسشها را در طول روز در معرض دید خود قرار دهید. مثلاً آن را روی میزی که رویش کار میکنید بگذارید و یا بالای نمایشگر رایانه خود بچسبانید. هر روز زمانی را صرف تمرکز و تفکّر در مورد این پرسشها کرده و پاسخها را نیز مکتوب کنید. این فرایند را تا زمانی که با پاسخ مورد نظر رسیدید ادامه میدهید. سپس پرسشهای دیگری را انتخاب و آنها را ارزیابی کرده و برای یافتن پاسخ آنها تلاش کنید. این روش بر دو موضوع تکیه دارد: اول تمرکزِ محدود و دوم استفاده از ضمیر ناخودآگاه.
الف- تمرکز محدود: چنانچه بخواهیم فکرمان به مسئلهای نفوذ کند و پاسخ آن را بیابد، لازم است مانند لیزر متمرکز شود. همانطور که برای رسیدن به آب، لازم است زمین را به صورت منسجم تا عمق معیّنی بکَنیم؛ برای یافتن پاسخ نیز لازم است به اندازه کافی بر موضوع تمرکز کنیم. البته هر چقدر تمرکز از کیفیت بالاتری برخوردار باشد، زمان یافتن پاسخ کوتاهتر خواهد بود. همانطور که برای رسیدن به آب، اگر یک میلیون چاله یک وجبی هم بکنید، به نتیجه نمیرسید برای رسیدن به جواب هم با افکار غیر متمرکز و پراکنده راه به جایی نمیبرید.
ب- استفاده از ضمیر ناخودآگاه: ضمیر ناخودآگاه بخشی از ذهن ماست که تمامی اطلاعات و تجربههای زندگی ما در آن وجود دارد. میزان استفاده از این اطلاعات به توانمندی حافظه بستگی دارد. وقتی که به پرسشی متمرکز میشویم و تلاش منسجمی برای یافتن آن میکنیم، موضوع در ضمیر ناخودآگاه امتداد مییابد. شاید شما هم تجربه داشته باشید که جواب پرسشی، بعد از مدتی تفکّر، ناگهان به ذهنتان رسیده باشد. معمولاً وقتی جواب به ذهن میرسد که انتظارش را نداریم. این موضوع بیانگر این است که ضمیر ناخودآگاه، همچون یک جستجوگر قوی اینترنتی به دنبال پاسخ بوده و به محض دریافت، آن را به ضمیر خودآگاه ارسال کرده است.
۵- روانشناسان معتقدند که باید فکر و دل را از نگرانىها خالى کرد و بهترین راه آن در میان گذاشتن عقدهها با دوستان است؛ البته با دوستى دلسوز و با تجربه، تا با این کار چارهجویى به عمل آید. اگر نگرانى یا مصیبتى دلخراش یا حادثهاى ناگوار باشد، گاهى اشک ریختن بسیار مفید است تا ناراحتى را برطرف کند. بارها دیده یا شنیده شده است که افرادى از زن، مرد، پسر و دختر مىگویند: «چه راحت شدم اگر گریه نمىکردم، دق مىکردم.» مسلما این خود موجب آرامش روحى و تسکین قلب مىشود.
۶- توبه و طلبِ آمرزش: اگر نگرانى بر اثر گناهى است که مرتکب شده است؛ روح و فکر شما زیر تازیانه وجدان، دچارِ عذاب مىشود؛ براى رهایى و نجات از خدا طلب آمرزش کنید تا آرامش روح خود را باز یابید. هر وقت و در هر حال حتى در نیمه شب، در دل تاریکیها و محیط خالى و آرام، با خداى خویش درد دل کنید و از خداى مهربان، قادر و آمرزنده، طلب آمرزش کنید. البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خداوند قرار دهید.
۷- رضایت و خشنودی خداوند را در نظر بگیرید: توجه به رضایت و خشنودى آفریدگار، یکى از راههاى عمده نگرانى است. در پارهای از موارد، نگرانى مربوط به کارهایى است که انجام آن دشوار است، یا نفعِ مادى آن کم بوده و یا مصیبتبار و رنج آور است. در این موارد مسئله قصد قربت نقش موثرى ایجاد مىکند و انجام کار براى خشنودى خدا و امید به ثواب و پاداشِ الهى، بزرگترین مشوّق انسان است و باعث میشود تا مشکلات و غمها را در این راه تحمّل کند. اگر روحیه این چنین قوى باشد، انسان مىتواند به جنگِ حوادث برود و همه تلخیها و حوادث را بر خود هموار سازد.
نتیجهگیری: از خود انتظار بیش از حد نداشته باشید؛ به عبارت دیگر از کمالگرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی میشود خودداری کنید. اگر مشکلِ خاصی در زندگی خود دارید که باعث ایجاد چنین افکاری در شما شده، بهتر است آن مشکل را با راهِ حل صحیح و معقول خودش برطرف نمایید، نه با ناامیدی و دلسردی. به هر حال چرخِ گیتی در گردش است و همه انسانهای فکور و حکیم در پی استفاده کردن و بهره بردن صحیح از این گردش میباشند. روح، قدرتی عظیم برای کنترلِ ذهن دارد و ذهن نیز بر جسم تسلط دارد و زمانیکه ذهن و فکر ما منفی باشد، انرژی منفی اطراف را جذب کرده و باعث ضعفِ تدریجی سیستم دفاعی بدن شده و کالبد فیزیکی توانِ مقاومت در برابر بیماریها را ندارد. از چشموهمچشمی و حسادت که باعث ایجاد افکارِ منفی میشود دوری کرده و روشِ زندگی خود را خودتان انتخاب کنید. اگر خوبی کنید، خوبی و اگر بدی کنید، بدی میبینید. با داشتن تفکّر مثبت و بیان جملات تاکیدی، انرژی مثبت را جذب کنید.
حقیقت این است که اندیشههای ما، از قدرتی خارقالعاده برخوردارند. چارلی چاپلین میگوید: «آموختهام که با پول، میشود خانه خرید ولی آشیانه نه؛ میتوان رختخواب خرید، ولی خواب نه؛ میتوان ساعت خرید ولی زمان نه؛ میتوان مقام خرید، ولی احترام نه؛ میتوان کتاب خرید ولی دانش نه؛ میتوان دارو خرید، ولی سلامتی نه؛ خانه خرید، ولی زندگی نه و بالاخره، میتوان قلب خرید، ولی عشق را نه.»