مقدمه
هر کس وظیفه یا نقش خاصّی در زندگیش دارد که به هیچ وجه قابل جایگزینی با نقشهای دیگران نیست. زندگی هرکس منحصر بهفرد و خاص خود اوست. نیرویی که زندگی شما را شکل میدهد، ناشی از معنایی است که آن را تجربه میکنید. اکنون زمان آن رسیده است که به یکی از بهترین تجربههای زندگی خود فکر کنید. به خاطر داشته باشید که در پشت هر تصمیمی نیروی محرکهای است که شما را به اهدافتان نزدیک میکند.
به طور کلی برنامهریزی فرآیندی است که شما سعی میکنید زمان محدودتان را به مهمترین فعالیتهایتان با کمترین هزینه و بیشترین فایده اختصاص دهید. برای این منظور لازم است شما قدرت پیشبینی داشته باشید؛ یعنی باید بتوانید کارهایی که در آینده باید انجام دهید را در ذهنتان تصور کنید، سپس با برنامهریزی کردن آنها را مدیریت کنید. برنامهریزی نوعی «مدیریتِ زمان» است. در واقع شما برای خودتان نوعی نقشه راهنما تهیه میکنید. برنامهریزی کردن مستلزم داشتن تفکّر همهجانبه است.
برنامهریزی هم انواع مختلفی دارد. به طور کلی برنامهها به دو دسته کوتاهمدت و بلندمدت تقسیم میشود. برنامههای کوتاهمدت بازه زمانی حداکثر تا یک ماه را در برمیگیرد، امّا برنامههای بلندمدت در زمانی بیشتر از این مقدار قرار دارد. اگر تصمیم گرفتهاید به یک برنامهریز موفق در زندگی تبدیل شوید، کافی است نکات زیر را قبل از هر اقدامی مد نظر داشته باشید.
چهار عامل اساسی برای رسیدن به موفقیّت:
۱ –داشتن یک دفتر یاداشت: در طول روز مطالب و خاطرات مهم خود را یادداشت کنید. بدین ترتیب شما میتوانید با ثبت موفقیّتهای خود در زمینههای مثبت و منفی و رفع موارد منفی آنها، نقشه راهی را ترسیم کنید که بسیار ارزشمند است تا در آینده هرگاه از این راه منحرف شدید، بتوانید به آن نقشه مراجعه کنید و راهِ درست را پیدا کنید؛ زیرا نمیتوان بر حافظه انسان اعتماد کرد. هر دانشی که روی کاغذ نیاید، به مرور زمان از بین میرود. آنچه ره آورد مطالعات و تحصیلات انسان است، مجموعهای از دانستنیهاست که برای حفاظت از آنها باید یادداشت شود تا هم برای خود انسان، هم برای دیگران و نسلهای آینده ثمربخش شود.
۲ –انتخاب هدفی با ارزش: موفقیّت، فرآیندی قدم به قدم است و از مراعات یک رشته اصول ساده و نظم و انضباطهای جزئی به دست میآید. همچنان که قطار، به تدریج سرعت میگیرد، این تمرین نیز باعث میشود که عادتهای قدیمی را پشت سر گذارید و با نیرویی که از نکات تازه و مثبت به دست میآورید با سرعت بیشتری پیش بروید. مهم تر از همه آنکه باعث میشود عادتهای تازه، معیارهای نو و انتظارات جدیدی پیدا کنید که زندگانیتان را پُربارتر سازد. پیش از انجام هر کاری باید فکر کنید و از خود بپرسید، هدفِ نهایی شما از این کاری که میخواهید بکنید چیست؟ چگونه باید رنجها را دفع کنید، و خوشیها و موفقیّتهای زندگی را برای رسیدن به اهدافتان فراهم سازید؟
۳ –تعیین شاخص: اگر نظام اساسی ارزیابی را درک کنید، خود را مجهز کردهاید تا تاثیری مثبت بر رفتار خود و دیگران بگذارید. نحوه ارزیابی مشکلات و فرصتهای زندگی، علمی آشکار است. با دانستن عوامل نظام تصمیمگیری و قضاوت، نه فقط علتِ رفتارهای خود را درک میکنید، بلکه میتوانید پیشبینی کنید که چه چیزهایی در شما حالت دافعه و چه چیزهایی حالت جاذبه ایجاد میکنند. مجموعه اعتقادات شما، تعیینکننده انتظاراتی است که از خود و از دیگران، و بهطور کلی از زندگی دارید. این اعتقادات غالباً بر نحوه ارزیابی شما اثر میگذارند. بخش خاصی از اعتقادات به صورت قوانین فردی تظاهر میکنند و به شما میگویند که در چه صورت و تحت چه شرایطی ارزشهای مورد نظرتان تامین میشوند. افراد خوشبخت نیز راههای مؤثرتری را برای ارزیابی مشکلات میدانند. نظام اساسی نه فقط نحوه ارزیابی و قضاوت را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه حتی بر انتخاب امور مورد ارزیابی نیز اثر میگذارد.
۴ –انتخاب الگوی مناسب: الگوی مناسب به گرایشها و علاقههای اولیه انسان مربوط میشود. یعنی انسان میخواهد مظهر تام و کمالش را پیدا کند. به همین دلیل، ناخودآگاه به سمت آن کشیده میشود. این یک تحلیل روانشناختی از الگو است. الگو، نقش بسیار مهمی در زندگی دارد؛ زیرا غریزههای گوناگون و زمینههای الگوپذیری متعددی در انسان وجود دارد.
متاسفانه بیشتر مردم در تصمیمگیریهای خود به دنبال وسیله میروند و از آنچه بسیار مهم تر است؛ یعنی هدفِ نهایی (انگیزههای عاطفی) غافل میمانند. شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که به ارتباط دوستانه با شخصی علاقهمند شدهاید. بعد از مدتی دریافتهاید که علاقهای به ادامه آن ارتباط ندارید. دلیلش آن است که آن ارتباط دوستانه، فقط وسیله بوده است نه هدف. آنچه واقعاً میخواستهاید از آن ارتباط به دست بیاورید، ارزشهای غایی مانند عشق، الفت، یا صمیمیت بوده است. از خود بپرسید: در زندگی برای من چه چیزی از همه مهم تر است؟ هنگامی که در ذهنِ خود به دنبال پاسخ میگردید، توجه کنید که منظور شما، کشف ارزشهایی است که جنبه هدف داشته باشند، یعنی عواطفی که بیش از همه مایلید آنها را احساس کنید. باید بدانید که اینها هدفهای واقعی هستند و باید همیشه آنها را مدّ نظر داشته باشید. یادتان باشد که ممکن است در زندگی همه ارزشهای وسیلهای (پول، مقام، فرزند، رابطه) را داشته باشید، امّا با وجود این، احساس نارضایی و بدبختی کنید. مادام که بر اساس عمیقترین ارزشهای غایی خود زندگی نکنید، هر چند به وسایل گوناگون دست یابید، رضایتِ کاملی را که شایسته شماست به دست نمیآورید. هر چند بسیاری از حالات عاطفی را به عنوان ارزشهای فردی در نظر میگیریم، امّا بعضی از آنها بیش از بقیّه در نظرمان عزیز هستند. این ارزشها که در جهت تامینشان کوشش بسیار میکنیم «ارزشهای جذبی» نامیده میشوند؛ مانند عشق، موفقیّت، آزادی، صمیمیّت، امنیّت، ماجراجویی، قدرت، شور و شعف، راحتی و سلامت جسمی. پس از آنکه ارزشهای خود را مشخص کردید، سلسله مراتب مناسبی برای آنها در نظر بگیرید. از میان ارزشهایی که ذکر کردیم کدامیک در نظر شما مهمترند؟
تلاش کنید تا پنج خاطره را که بیش از بقیه در شکل دادن به شخصیتان اثر داشته است، بنویسید. نه فقط واقعه را تشریح کنید، بلکه نحوه اثری را هم که بر شما داشته است بنویسید. بدانید هر محدودیّتی که در زندگی خود دارید، احتمالاً فقط ناشی از محدودیّت تجربههای الگویی شماست. الگوهای خود را توسعه دهید تا زندگیتان به سرعت توسعه پیدا کند. امروز به دنبال کدام تجربه میتوانید بروید که زندگیتان را گستردهتر سازد؟ نیرویی است که زندگی شما را شکل میدهد. هنگامی که تغییری در زندگی خود ایجاد میکنیم، کسانی که در محیط اطرافمان هستند،گاه به کمکمان میآیند و گاه موانعی بر سر راه پیشرفتمان ایجاد میکنند. این اشخاص، اگر با همان نگاهِ گذشته به ما بنگرند، چون اطمینان (باور) دارند که ما چه شخصی هستیم، لذا در حکمِ عاملی منفی هستند و گاهی ما را به سوی عواطف و عقاید گذشته، که زمانی بخشی از هویّتمان بودهاند، بر میگردانند. باید بدانیم که قدرتِ نهایی برای تعریف هویّت، در اختیار خود ماست. گذشته ما، مشخص کننده حال یا آینده ما نیست. دست به عمل بزنید و هویّت تازه و نیرومند خود را از همین امروز بپذیرید. متاسفانه برخی از اوقات ما در درونِ خود دچار بحرانهای شدیدی میشویم، این بحرانها را «بحران هویّتی» میگویند. این حالت هنگامی اتفاق میافتد که بخواهیم برخلاف عقیدهای که درباره هویّت خود داریم، عمل کنیم. نتیجه این میشود که در درستی همه چیز، تردید کنیم. امّا آیا شخصی از میانِ ما هست که واقعاً خود را بشناسد و بداند کیست؟ من گمان نمیکنم. هویّتی که به سن یا ظاهر شخص بستگی داشته باشد، به طور قطع موجب دردسر و بحرانهای آتی خواهد شد؛ به علاوه این امور، دستخوش تغییرند. امّا اگر در مورد شخصیت خود، دیدی وسیعتر داشته باشیم و یا حتی تعریفی را که از خود داریم، به امور معنوی مرتبط سازیم، هرگز هویّتمان مورد تهدید قرار نمیگیرد. ما چیزی بیش از جسمِ ظاهری خود هستیم. پس ببینید چه عاملی است که شما را منحصر به فرد کرده است. اگر بعضی از جنبههای هویّت شما برایتان دردناک است، چرا آن را تغییر نمیدهید؟ اینها چیزهایی هستند که خودتان تصمیم گرفته و تاکنون به هویّت خود افزودهاید. آگاهانه اجازه دهیم که خویشتن واقعیمان نمایان شود. اگر بتوانید همان کسی باشید که خودتان میخواهید، در آن صورت هویّت شما شامل چه مشخصاتی خواهد بود. همین امروز، فهرستی تهیه کنید و همه عوامل مورد نظر را در آن بنویسید. آیا کسی هست که مشخصات دلخواه شما را داشته باشد؟ آیا میتوانید این اشخاص را الگوی خود قرار دهید؟ در عالم خیال، در قالب شخصیّت تازه فرو بروید. مجسّم کنید که چگونه نفس میکشید؟ چگونه راه میروید؟ چگونه سخن میگویید؟ چگونه فکر میکنید؟ چگونه احساس میکنید؟ از قدرتی که برای تغییر هر جزء از هویّت خود فقط با کمک یک تصمیم دارید، احساس شادمانی کنید. اشخاصی که وقت خود را با ما میگذرانند، تاثیر نیرومندی بر تصوّر ما از هویّتمان دارند.
هنگامی که برای تقویت هویّت تازه، اعمال و رفتارتان را برنامهریزی میکنید، توجه خاصی به اشخاصی که در اطرافتان هستند، داشته باشید. عهد کنید که علیرغم شرایط، همیشه به عنوان کسی که قبلاً به هدفهای خود رسیده است عمل کنید. با مردم نیز با همان شخصیت، احترام، دلسوزی و محبّتی رفتار کنید که آن شخص ممکن است رفتار کند. اگر تصمیم بگیرید که مانند شخصِ دلخواه خود فکر، احساس و رفتار کنید؛ آیا میتوانید به صورت آن شخص در آیید؟ اگر بخواهیم در زندگی خود به کمالِ رضایت برسیم، این کار یک راه بیشتر ندارد: نُخست ببینیم چه چیزی را بیش از همه میخواهیم؛ یعنی عالیترین ارزشها در نظر ما چیست؟ آنگاه تصمیمِ قطعی بگیریم که براساس معیارهای مورد قبول خود زندگی کنیم. در جامعه بشری، چه افرادی مورد ستایش و احترام جهانیان قرار میگیرند؟ آیا آنان همان کسانی نیستند که به ارزشهای مورد قبول خود پابندند و بر اساس آن ارزشها زندگی مینمایند؟ همه ما به مردان و زنانی که موضع مشخصی بر اساس اعتقادات خود دارند، احترام میگذاریم، حتی اگر با نظرات آنان درباره اعمال نیک و بد موافق نباشیم. کسانی که فلسفه زندگی و اعمالشان بر هم منطبق است و بر پایه باورهای خود زندگی میکنند، قدرتی انکارناپذیر دارند. هماهنگ شدن با اصول اعتقادی را هدف خود قرار دهید: آیا در حال حاضر کارهایی انجام میدهید که به اصول اعتقادیتان مطابق نباشند؟ اگر چنین است، بلافاصله در جهت اصلاح خود قدم بردارید. لحظهای بیندیشید: آیا به ارزش یا اصلی اعتقاد دارید که در زندگی خود آن را مراعات کرده باشید؟ چه تاثیر مثبتی بر زندگیتان داشته است؟ شگفتانگیز است که بسیاری از مردم، راههای بیشماری برای احساس «حالِ بد» اختراع کردهاند (قوانین رنجآور)؛ در مقابل، تنها راههای انگشتشماری را برای احساس «حالِ خوب» باقی گذاشتهاند (قوانین لذتبخش). هر رنجشی که در زندگی خود از کسی پیدا کردهاید، ناشی از قوانین فردی بوده است. در واقع ناراحتی شما به علت آن شخص نیست، بلکه از این جهت ناراحتید که او یکی از قوانین شما یا معیارها و اعتقاداتتان را درباره اینکه هر چیزی چگونه باید باشد زیر پا گذاشته است. خود شما نیز ممکن است یکی از قوانین خود را در مورد شیوه رفتار، تفکّر، یا احساس نقض کرده باشید. آری، این موضوع حقیقت دارد که نیروی باد و باران و سایر تغییرات جوی در اختیار ما نیست. امّا میتوانیم بادبانهای خود را طوری تنظیم کنیم که با استفاده از همان تغییرات، قایق خود را به سر منزل مقصود برسانیم.
ما بسیاری از افراد موفّق را میشناسید که دارای قدرت تمرکز و روشنبینی هستند و میتوانند در میان طوفان احساسات، خونسردی خود را حفظ کنند. آیا فکر کردهاید چگونه این افراد میتوانند چنین کار را انجام دهند؟ من معتقدم که بیشتر این افراد برای خود یک قانون اساسی دارند: هرگز بیش از ۱۰ درصد از اوقات خود را صرف فکر کردن به مشکلات نمیکنند، بلکه همیشه ۹۰ درصد از وقت خود را صرف یافتن راه حل آن مشکلات میکنند. اگر در این زمان افکار شما متوجه امور منفی شد، بلافاصله با کمک شیوههایی که آموختهاید، جهت فکری خود را عوض کنید و بیشتر به نکات مثبت و راهحلهای مناسب فکر کنید. تحقیقات به ما نشان میدهد که فقط 3 درصد از مردم برای خود هدف تعیین میکنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. امّا چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد. مردم معمولاً نمیدانند که چطور باید این کار را انجام دهند؛ یعنی نمیدانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند. دقت کنید! ما ۱۲سال بچهها را به مدرسه میفرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا میکنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم اجتماعی و ... را به آنها آموزش میدهیم، امّا از یک مهارت بسیار مهم غافل میشویم و آن هم «آموزش تعیین هدف» برای خودشان است. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه میدهیم و تشویقشان میکنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، امّا آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که میخواهند را به آنها نمیدهیم. برای برطرف کردن این نیاز، فقط کافی است، یک ترم تحصیلی به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. مطمئن باشید که هدفیابی به شما کمک میکند، راحتتر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه را که از زندگی میخواهید به دست آورید.
آموزشهایی برای ساختن زندگی بهتر
۱ –برای خود رؤیاپردازی کنید: کاغذ سفیدی جلوی رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه میدهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان میآید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما انسانها، توانایی خیالپردازی را از دست دادهایم. با خیالپردازی میتوانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیّت هم هست. خوب، پس تصمیم این هفته شما برای پیشبرد اهدافتان، خیالپردازی است. یک فهرستِ خوب از ایدههای مختلف جمع کنید. فهرست شما باید حداقل شامل ۲۵ ایده نشأت گرفته از تخیلتان باشد، در مورد اینکه میخواهید چه بکنید یا چه چیزی داشته باشید.
۲ –بعد از تکمیل این فهرست، ۲۴ تا ۴۸ ساعت صبر کنید؛ سپس هر گزینه موجود در فهرست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشتهاید و چرا میخواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمیتواند برای شما هدف باشد. روی این ایدهها خط بکشید. فهرستی از این سؤالات در کاغذ خود تهیه کنید. شما باید سعی کنید برای تکتک سؤالات زیر پاسخی منطقی پیدا کنید؛ در غیر اینصورت، روی آن اهداف نیز خط بکشید. سؤالات به این شرح است:
الف : آیا واقعاً این هدفی را که انتخاب کردهام، هدف اصلی من است؟
ب : آیا این هدف برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه است؟
ج : آیا با اهداف دیگر من که قبلا داشتهام تطابق دارد؟
د : آیا از نظر احساسی و عقلانی میتوانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
ه : آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟
و : آیا رسیدن به این هدف، من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز میدارد؟
ز : آیا وقتی به آن برسم، خودم و بقیه را خوشحال میبینم؟
ح : وقتی به این هدف برسم، چه چیزیهایی به دست میآورم و چه چیزهایی را از دست میدهم؟
ط : آیا وقتی در راه رسیدن به آن هدف ناموفق شدم، راه بازگشتی دارم؟
معمولاً دست یافتن به اهداف، کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که میتوانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمیتوانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیدهاید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد، احتمالاً فهرستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد، چون شما کمکم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید، نزدیکتر میشوید.
۳– این چند سؤال را برای هر کدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید:
آیا رسیدن به این هدف ..........
الف : من را خوشبختتر میکند؟
ب : من را سلامتتر میکند؟
ج : من را ثروتمندتر میکند؟
د : باعث میشود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
ه : به من آرامشِ فکری میدهد؟
و : روابط من را با دیگران ارتقا میدهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یکی از این پرسشها، پاسخ مثبت دهید، آن هدف را از فهرست خود حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها، خانواده خود را هم در نظر داشته باشید. دقت داشته باشید که لذّت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
۴– پس از این پرسشها که در قسمت ۳ گفته شد، چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدفِ واقعی برای شما نبودهاند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بودهاند.
اهدافِ باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)؛ میانمدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و بلند مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد). این کار به شما کمک میکند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید تا بتوانید وقت بیشتر خود را صرف اهدافی کنید که دست یافتنیتر هستند. البته یادتان باشد که بهتر است بعضی از اهدافتان آنقدر بزرگ باشد که باعث شود تواناییهایتان را ارتقا دهید. بعضی از اهداف باید در بلند مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کند و ناکامیهایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. از طرفی همانطور که گفتم، بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیّت در فروش، تحصیلات و ...) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
۵– پس از تقسیم اهداف کلی، هدفهای جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دستهبندی کنید.
۶– یکی از نشانههای رشدِ فکری و بالندگی شما این است که در تمامی مراحلِ زندگی خود با افراد کاردان و متخصص مشورت کنید و نظرات آنها را نیز مدنظر قرار دهید؛ سپس آن دیدگاهها را با عقاید خود، بسنجید و سپس تصمیمِ نهایی را بگیرید.
۷– تعاون و همکاری با دیگران، نقشِ مهمی در زندگی شما دارد؛ سعی کنید برای رسیدن هر چه بهتر خود به اهدافتان، حتما از دیگران یاری بگیرید. البته منظور از کمک و یاری، تنها در نظرسنجی نیست، بلکه میتوانید آنها را در کاری که میخواهید انجام دهید سهیم کنید، بهخصوص در مواردی همچون تجارت، پروژههای علمی و ... متاسفانه یک بیماری تاسفبار در برخی از افراد وجود دارد و آن بیماری این است که هر فرد دوست دارد، فقط خودش به نقطه پایان برسد. در مهد کودکهای ایران ۹ صندلی میگذارند و به ۱۰ بچه میگویند هر کس سریعتر روی صندلی ننشیند حذف میشود. بچهها هم همدیگر رو هُل میدهند تا بتوانند روی صندلی بشینند. با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدهیم که هر کی باید به فکر خودش باشد. در مهد کودکهای ژاپن ۹ صندلی میگذارند و به ۱۰ نفر از بچهها میگویند، اگر یکی از شما بچهها روی صندلی جا نشود همه شما بچهها باختید. لذا بچهها نهایت سعی خودشان را میکنند و همدیگر را طوری بغل میکنند که همه اعضای تیم ۱۰ نفره روی ۹ تا صندلی جا بشوند تا کسی بیصندلی نماند. بعد ۱۰ نفر روی ۸ صندلی، بعد ۱۰ نفر روی ۷ صندلی و همینطور تا آخر. با این بازی آنها به بچههای خود فرهنگِ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدهند.
روحِ بزرگ یک آرزوی بزرگ است! یک اندیشه، یک خواهش، یک اراده، و یک نعمت بزرگ است. اصول موفقیّت و برنده شدن در زندگی، «خواستن» است و برای رسیدن به آن باید «تلاش»، «پشتکار»، «صبر» و «توکّل» داشت. آنچه در زندگی اهمیت دارد، کیفیت زندگی است و نه کمیت آن، راههای مختلفی برای افزایش کیفیت زندگی وجود دارد که یکی از آنها توجه به اصل خواستن است. برخی از آدمها شروع کنندههای خوبی هستند امّا تمام کنندههای خوبی نیستند؛ یعنی این آدمها با مشاهده اولین مانع و یا کوچکترین سختی، دلسرد شده و دست از کار میکشند. متاسفانه این عده علاقه دارند که خیلی سریع به نتیجه برسند، بیتوجه به اینکه انجام یک کار نیاز به زمان و تلاش و مداومت دارد. این افراد خیلی زود خسته میشوند و در نهایت تلاش و کار را نیمهتمام رها میکنند، درحالی که کار نیمه تمام نیز با کاری که اصلاً شروع نشده فرقی ندارد. برای شروع هر کاری بالطبع مشکلات و سختهایی متفاوتی وجود دارد. سادهترین راه در برابر مشکلات این است که دست از کار و تلاش بکشیم، امّا باید دانست که موفقیّت معمولاً زمانی رخ مینماید که بتوانیم از مشکلات عبور کنیم. بهترین راه برای پشت سر گذاشتن مشکلات این است که آنها را دائمی و فقط منحصر به خودمان ندانیم. راه دیگر برای آنکه بتوانید کارتان را با تلاش و پشتکار و مداومت انجام دهید این است که از کارهای بیارتباط با هدفتان صرف نظر کنید و یا آنها را کنار بگذارید. گاهی ما ندانسته و نخواسته درگیر کارهای بیارتباط میشویم و در تله آنها گرفتار میشویم؛ برای رهایی از این مشکلات، لازم است تا تمام کارها و فعالیتهای جانبی خود را با معیار سازگاری با هدفمان بسنجیم. هر چه کارهای حاشیهای و بیاهمیت، شما را بیشتر به خود مشغول سازد، بالطبع زمان بیشتری را از دست میدهید. در این صورت است که ممکن است عدم تلاش خود را با کُند ذهنی، پیری، مشغله، استعداد و ... توجیه کنید؛ از طرفی هر چقدر بتوانید کارهای نامرتبط با هدف را از خود دور کنید، به همان نسبت توانستهاید پشتکار و تلاشتان را افزایش دهید.
توانایی شما در هدفگذاری مهارتِ اصلی و تعیینکننده برای موفق شدن است. با داشتن هدف، ذهن مثبت شما به کار میافتد و نقطه نظرها و انرژی برای دستیابی به این اهداف آزاد میشوند. بدون هدف تحت تأثیر جزر و مد زندگی به بالا و پایین میروید. امّا با داشتن هدف، چون تیری از کمان خارج شده و به سوی هدفتان به حرکت در میآیید. آری، برای رسیدن به اهداف خود باید از مشکلات و سختیها نهراسید. باید با اتکال به خداوند بزرگ، با صبر و تحمّل، با پشتکار و ایثار، موانع را یکی پس از دیگری کنار زد و دروازههای پیشرفت و تعالی را گشود. باید با فروغ ایمان، تلاش و با عزمی راسخ، با سیاهی شب مبارزه کرد و روشنی صبحِ امید را به ارمغان آورد.حتّى انسانهاى متوسّط هم اگر با تلاش و پشتکار، استعدادهاى نهفته و بالقوّه آنان به فعلیّت رسد و در مسیر واقعى خودش به جریان افتد، قدمهاى بزرگى را مىتوانند بردارند و قادر به انجام خدمات شایانی هستند. اگر هدفی مشخص نداشته باشیم، درباره سادهترین تصمیمات دچار تزلزل و ناتوانی میشویم. اگر امروز از هر فرد موفقی سؤال کنید که راز موفقیّت شما در چیست؟ بدون تردید او در کنار عوامل مختلف، از یک عاملِ کلیدی در موفقیّت صحبت میکند و آن ویژگی مهم، «هدفمندی» است. نقطه مشترک تمامی افراد موفّق این است که آنها برای نیل به موفقیّت، هدفِ مشخصی را انتخاب میکنند. بیشک دلیل اصلی اینکه مردم آنچه را که میخواهند به دست نمیآورند، این است که نمیدانند چه میخواهند.
چگونه اهداف خود را دنبال کنیم:
۱– به راستی آیا میدانید که زندگی عملاً چیزی جزء تحقّق رویاها و اهداف مهم زندگی شما نیست؛ پس قبل از هر تصمیمی خوب است برای خود هدفهایی را در نظر بگیرید که واقعاً شما آنها را دوست دارید و از خواستن و داشتن آنها لذت برده، به آرامش میرسید. باور کنید که چگونگی زندگی و کمیت زندگی (طول عمر) مهم نیست، بلکه مهم تلاش در بهبود کیفیت زندگی است که انسان را به سوی کمال هدایت میکند؛ زیرا کسانیکه بتوانند حتی یک روز با آرامش زندگی کرده و برای چیزهایی که میخواهند تلاش کنند، زندگی پُر بار و بانشاطی خواهند داشت. باید بیاندیشید که هدفِ انتخابی تا چه میزان با باورها، توانمندیها و علاقهتان هماهنگ هستند. فکر کنید که با تحقق این هدف به چه احساس و روحیهای میرسید و زندگی برای شما چه معنایی مییابد. پس از کشف این احساسات و یاداشت آنها، آن احساسات را در جلوی اهداف خویش بنویسید و به تجزیه و تحلیل آن بپردازید. نوشتن این احساسات در جلوی اهدافتان، راهنمای مؤثری برای اولویت بخشیدن به اهداف مهم زندگی است. با نوشتن اهداف مورد علایقتان، قدرت تحقق آنها را چند برابر میکنید. نوشتن اهداف باعث فعّال ماندن ذهن و درگیر ماندن آن با هدف میشود.
۲ – یاد بگیرید، در مسیر زندگی هر چیزی را به هر قیمت نخواهید، یعنی سعی کنید چیزهایی را بخواهید که ارزش تلاش کردن را داشته باشد. برای رسیدن به مقصود، نباید «پافشاری» کرد. اجازه دهید که «اراده جهانی»، تلاش و پشتکار شما را به سرانجام برساند. اراده جهانی، پشتوانه صبر و توکّل در راه بوده و آن، نیرویی است که «تعادل» را در کائنات برقرار میسازد. یعنی، باید خواسته شما در راستای اراده جهانی باشد تا کمک به تکاملِ مسیر کائنات کرده، تعادل را در این راه ایجاد کند. حال اگر تلاش شما به ثمر نشست، معلوم میشود که به ایجاد «تعادل» و «تکامل» حرکت هستی کمک کرده اید و اگر خواسته شما برآورده نشد، باید خوشحال باشید که به «عدم تعادل» در جهان هستی دامن نزده اید. پس در هر دو صورت شما موفق هستید.
۳– در فرایند خواستن، باید به آن چیزی که میخواهید، تمرکز کرده، سپس ساده ترین راه حل را برای رسیدن به خواستههای خودتان پیدا کنید. همه این واقعیت را میدانند که برای انسانها از همه چیز مهم تر، رسیدن به خواستههایشان است، لذا بهتر است تنها بر «خواسته خود» تمرکز کنید، آنگاه خواهیم دید که راههای بسیاری به سویتان باز خواهند شد تا شما را به سر منزل مقصود برسانند. این را باور داشته باشید که اگر بر هر چیز تمرکز داشته باشید، سرانجام به آن خواهید رسید. اگر بر فقر و شکست تمرکز کنید، همان را دریافت خواهید کرد و اگر بر علم و ثروت و دانایی، متمرکز شوید، بیش از آن، قسمت شما خواهد شد.
۴– موفقیّت در زندگی، «خواستن» است و برای آن باید «تلاش»، «پشتکار»، «صبر» و «توکّل» داشت. واقعیت این است که توکّل و صبر از عناصر اصلی اند؛ پس اگر توکّل نباشد، یقین به شک و ترس آلوده شده و ایمان سُست میشود و تلاش و پشتکار شما نیز از بین میرود.
۵– برای رسیدن به مقصود، باید تلاش و پشتکار فراوان همراه با رغبت و تمنّای رسیدن به خواسته را داشت، درغیر اینصورت از آنچه به دست میاوریم راضی و خُشنود نخواهیم بود.
۶ – استعدادیابی: طبیعی است استعدادها و علایق انسانها برای انجام کارها و فعالیتها متفاوت است؛ لذا هر کسی باید هدفی را انتخاب کند که در آن استعداد دارد، تا آن هدف علاقه او را به خود جذب کند. مثلا اگر کار مطابق استعداد و مورد علاقه انسان نباشد و انسان آن را فقط به خاطر کسبِ درآمد انجام دهد، این اثر تربیتی را ندارد و شاید فاسدکننده روح آن فرد نیز باشد.
۷ـ فراهم بودن امکانات مناسب برای کار و تلاش مطلوبتر: بیشتر اوقات کمبود یا نبود فضا و امکانات لازم موجب میشود کارها متوقف و یا ضعیف شود. گاهی افراد در تشخیص و سنجش کارها، اهداف و آرمانها دچار مشکل میشود، لذا تلاش خود را به هدر داده و یا از وصول به اهداف و آرمانهای بلند و بزرگ باز میماند. باید به خاطر سپرد که هر رفتنی به مقصد نمیرسد، بلکه برای پیمودن راههای درست باید ابزار مناسبی با خود به همراه داشت. آن ابزار مهم و راهبردی تحقّق ایده آلها در دلِ دوراندیشی نهفته است. اهمیت دیگر این قضیه از آنجا ناشی میشود که انسانهای موفّق در تعامل خلاق با محیط پیرامون خود هستند و موجب میشوند تا از حداقل امکانات و و ظرفیتهای تولیدی و اقتصادی حداکثر بهرهبرداری را در جهت رشد و پیشرفت دریافت نمایند. انسان پرتلاش و موفّق همانطور که روح و روان خود را سامان میدهد، به همان نحو محیط کاری خود را به خصوص شرایط شغلی خود را دگرگون میسازد. ادیسون شخصیتی است که توانست با تلاش و پشتکار مضاعف، سر منشأ خدمات ارزنده و برجسته به کل جهان باشد: همّت بلند دار که مردانِ روزگار از همت بلند به جایی رسیدهاند
۸ – انسان قبل از اینکه یک موجود متفّکر باشد، یک موجود خیالپرداز است. تمامی شور و نشاط و شگفتیهای زندگی انسانها از قدرت تخیّل او سرچشمه میگیرد. اگر امروز تلاش نکنی، فردای تو شبیه به امروز تو خواهد شد، همچون روزهای گذشته. آدمی تا زمانی که به تلاش و کوشش خویش ادامه میدهد، شکست خورده محسوب نمیشود. هر فکر و تصور ناامید کنندهای که در ذهن خود دارید همین حالا آن را از ذهن خود خارج کنید و به هر چیز که در دوست دارید و در زندگیتان اتفاق بیفتد فکر کنید و این امر را محال ندانید. غیرممکن برای شما وجود ندارد. وجود انسان به این پوست و گوشت و استخوان محدود نمیشود، بلکه در درون انسان نیروها و استعدادهایی نهفته است که او میتواند بهوسیله این تواناییها هر اتفاق بزرگی را در زندگیش رقم بزند. همه بزرگان با رنجهای زیادی رو به رو بودهاند، ولی هیچگاه در برابر موانع تسلیم نبودند و به راه خویش ایمان داشتند. اغلب مردم تنها وقتی فاصله کمی با موفقیّت دارند، به اشتباه دست از تلاش بر میدارند و تسلیم میشوند.
۹ – برای دستیابی به یک زندگی سعادتمند قبل از هر تلاشی باید از استادها و اندیشمندان مجرب و صدیق یاری بگیرید؛ همچنین خوب است که در تمامی مراحلِ یادگیری و کسبِ تجربه، حتماً یاداشتبرداری کنید؛ زیرا انسان باید همیشه در یادگیری علم و دانش و به حافظه سپردن و نوشتن مطالب مهم بکوشد. پس یاد بگیرید دانش را با نگارش، به بند بکشید و نگه دارید. واقعیت این است که بر حافظه انسان نمیتوان اعتماد کرد. هر دانشی که روی کاغذ نیاید، با مرور زمان از بین میرود. آنچه محصول مطالعات و تحصیلات انسان است، مجموعهای از دانستنیهاست که برای نگهداری از آنها باید یادداشت کرد تا هم برای خود انسان، هم برای دیگران و نسلهای آینده ثمربخش شود.
۱۰ – اعتقاد بیش از اندازه به شانس و اقبال موجب تنبلی و نیز به سرخوردگی فرد منتهی میشود. افراد زمانی که به طور بیمارگونه به شانس اعتقاد پیدا میکنند و احیانا افرادی را میبینند که جایزهای برنده شدهاند و دریافت این جایزه تاثیر ویژهای در زندگی آنها داشته، به طور افراطی در فعالیتهایی شرکت میکنند که شرایط مشابهی را برای آنها فراهم آورد و زمانی که این اتفاق نمیافتد آنها زمان زیادی از عمر خود را در آرزوی رسیدن به یک اتفاق نادر سپری کردهاند و در نهایت حاصلی برای آنها به دست نیامده و این موضوع موجب سرخوردگی آنها خواهد شد. برای پیشگیری از چنین اتفاقی، به جای اینکه شما و دیگران به طور مداوم صحبت و تصویر افرادی را در ذهن خود و دیگران نمایش دهند، بر اثر یک اتفاق ناگهانی که به شانس مرتبط است، زندگی آنها متحوّل شده، جریان زندگی افرادی را ببینید که خود ساختهاند و با تلاش و پشتکار زندگیشان را متحوّل کردهاند.
۱۱ – در واقع چیزی به عنوان شکست وجود ندارد. هر عملی پیامدی دارد و ممکن است آن پیامد همیشه آنچه شما در جستوجویش هستید، نباشد. اگر نتایج تلاشتان را بررسی کنید و پیوسته آنچه را کارایی ندارد، اصلاح کنید موفقیّت را کسانی مییابند و آن را حفظ میکنند که با ذهنیت مثبت در تلاش دائم هستند. موفقیّت به معنای اول شدن و یا بهتر شدن نیست. وقتی برای رسیدن به مقصود همه توان خود را به کار میبندیم، پیروزیم. پیروزی یعنی تلاش کردن و در راه رسیدن به هدف بیشترین سعی را انجام دادن است، حتی اگر سعی و تلاشمان از دیگران بیشتر و بهتر نباشد. تلاش کنید و در میدان تلاش و مبارزه چون کوه استوار بمانید. وظیفه ما تلاش کردن است و این را هم بدانیم که خداوند همواره با ماست و هر وقت صلاح بداند و در ما شایستگی ببیند موفقیّت را به ما ارزانی خواهد داشت.
۱۲– صبر و مقاومت در برابر مشکلات مختلف زندگی رمزِ موفقیّت هر انسانِ کمالطلب و موفق است؛ شکی نیست که شکرگزاری از این نعمت در پیشگاه خداوند متعال و ایجاد ارتباط قویتر با خالق هستی در تقویت این ویژگی نقش به سزایی خواهد داشت. بلاها، مشکلات و ناملایمتها برای افراد با ایمان یک ترفیع درجات و نزدیک شدن به حضرت حق است و اگر مؤمنان از این دریچه به سختیهای زندگی نگاه کنند، تمام آن ناملایمتها را شیرین خواهند دید. نکتهای که باید به آن توجه داشت، این است که هر کاری که بدون در نظر گرفتن خدا انجام شود، یا به مقصد نمیرسد و یا بینتیجه میماند. انسانهایی هستند که کار میکنند، ولی کارشان بیهوده است و افزون بر آن، چون رنگِ خدایی ندارد، در جامعه نمود پیدا نمیکند. چنین افرادی زیانکارترین مردم به شمار میروند؛ زیرا دستاورد تلاش خود را نمیبینند.
برنامهریزی برای سال نو
پس از چند روز تعطیلات و برگزاری مراسم دید و بازدید، سرانجام تعطیلات نوروزی به پایان رسید و کار و تلاش، در بین مردم دوباره جریان پیدا میکند. امیدوارم دوستان عزیز سعی کنند در ابتدای سال جدید، قبل از هر چیزی با برنامهریزی خوب و حسابشده، سال جدید را شروع کنند.
هدف از برنامهریزی، مدیریت و زمانبندی اهداف در چرخشِ زندگی است. از نخستین روزهای سال جدید نیمنگاهی به چند و چون مطلوبیتها و نامرادیهای پشت سر گذاشته شده سال گذشته بیندازید. زمان گذاشتن برای بررسی سال گذشته، برنامهریزی برای آینده است. در برنامهریزی اهداف سال جدید به گذشته و تجربیاتتان ارزشِ ویژهای دهید، زیرا آنها موجب رشد، شکوفایی، تکامل و گسترش فهم و آگاهی شما میشود. با بازنگری کارنامه سال گذشته خود، قادر خواهید بود تا درک و درایت بهتری نسبت به سال جدید داشته باشید. مدتی را صرف فکر کردن به وقایع سال قبل خود کنید و ببینید که ضعفها و قوتهای شما در سال قبل چه بوده و بیشترین آسیبها را از کجا و چه کسانی خوردهاید؟
بعد از بررسی عملکردِ سال گذشته خود و نتیجهگیری مطلوب از این فرایند. شما قادر خواهید بود تا به برنامهها و نظرهای سال آینده همچنین ارزیابی آنها و در نهایت راهکارهای مناسب آن بپردازید. «ژان پل سارتر» میگوید: «انسان مجموعهای از آنچه دارد نیست، بلکه مجموعهای است از آنچه هنوز نیست و ندارد امّا میتواند باشد و داشته باشد.»
وقتی برای هدفی برنامهریزی میکنید و به آن هدف میاندیشید، مراحل مختلفی در مغز شما شروع به کار میکند. این فرایند و تشعشات مغزی ناخودآگاه بیدرنگ شما، افراد، اوضاع شرایط و فرصتها را برای عملی شدن هدفتان بهسوی شما جذب میکند، امّا درصورتی که برای کارهایتان بدون برنامهریزی اقدام میکنید، بخش عظیمی از نیروهای غیرارادی و ناخودآگاه را به فراموشی سپردهاید و خودتان را از وجود آنها محروم نمودهاید.
توانمندیها و شرایط افراد با هم متفاوت است، بنابراین هیچ برنامهای را نمیتوان پیدا کرد که برای همه افراد و در همه حال مناسب باشد؛ درست همانطور که هیچ نسخه واحدی را نمیتوان برای تمام بیماریها و درمان آنها تجویز نمود. یک برنامه خوب برنامهای است که فرد ضمن اجرای درست آن، مسیرِ زندگی عادی و فردی و اجتماعی را نیز ادامه دهد؛ معمولاً انسانها تا حدودی آرمانگرا میشوند؛ یعنی میخواهند از هر چیزی بهترین نوع آن را داشته باشند. این روحیه باعث میشود که نسبت به کارهای روزانه و امور جزئی بیتوجهی نشان دهند. آنها حتی در هنگام انتخاب هدفها نیز به هدفهای بسیار بزرگ و دست نیافتنی اهمیّت میدهند و اهداف کوچک را بیاهمیت میشمارند.
نتیجهگیری
بدترین افراد کسانی هستند که از تغییر امتناع میکنند و خواستههایی را مطرح میکنند که با تلاشهای کلی ناسازگار است. زندگی فراز و نشیبهای بسیاری دارد؛ لحظهای شاد و لحظهای غمگین، لحظهای امیدوار و لحظهای نومید. بارها اتفاق افتاده که فرد بهعلت داشتن مشکلات زیاد، از زندگی و داشتن لحظاتی توام با آرامش بینصیب مانده است. هر انسانی هدفی دارد و برای رسیدن به اهداف متعالی خود در تلاش است. این داستان زندگی همه ماست. روزی به دنیا میآییم و روزی دیگر مجبور به ترک آن میشویم، امّا تنها با انجام وظایفی که بر عهده ما گذاشته شده است، میتوانیم از این پل، به خوبی گذر کنیم. امروز جوانید و شاداب، تحرّک و انرژی دارید، میتوانید هر کاری را بخواهید، انجام دهید. امّا فردا چه؟ آیا فرصت کافی برای فردا در اختیار شما قرار داده شده است؟ نگاهی به پدر بزرگها و مادربزرگها بیندازید! اینها زمانی مانند شما بودند، نشاط جوانی در وجودشان موج میزد و امید در قلبشان لانه کرده بود، امّا به گمان اینکه جوان هستند و فرصت برای زندگی دارند، به کارهای دیگر نپرداختند و اکنون زمان پرداختن به نیازمندیهایشان را از دست دادهاند! پس باید تلاش کرد.
هر آنچه را میتوان امروز به انجام رساند، انجام دهید. کار و تلاش با انسان متولد میشوند. بنابراین، باید از همان آغاز، مسیر زندگی را هموار کنید؛ ارزش آدمی از روی کاری که انجام میدهد، سنجیده میشود. فردی که پُر کار است و در کار خود دقت و سرعت و مهارت دارد، شیفتگان بیشتری را به سمت خود جذب میکند. در مقابل، کسی که کار را به عنوان یک اصل از اصول لازمه زندگی نمیشناسد و به آن اهمیت نمیدهد، از آنجایی که پس از مدتی سربار جامعه میشود، ارزش و اعتبار خود را در میان مردم از دست میدهد و مورد توجه آنان قرار نمیگیرد. امروز و فردا کردن برای انجام امری، زمان آن را هدر میدهد. با شروع هر کار، نقطه امیدی در انسان ایجاد میشود و انجام هر کار نیز تجربه جدید به انسان میآموزد که تا سالهای سال میتواند مورد استفاده دیگران قرار گیرد. هر کس باید سعی کند خودش کار خودش را انجام دهد تا بتواند جوابگوی آن باشد. خداوند در این مورد فرموده است: «کسی بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد و نیز برای انسان، جز آنچه در راهش کوشش نماید، چیزی وجود ندارد.» البته این انسان روزی نتیجه کوشش خود را خواهد دید» .خداوند به کسانی که تلاششان در راه خُشنودی او باشد، چنان پاداشی میدهد که آنها را خشنود کند. واقعیت این است که اگر بر هر کاری که انجام میدهیم، خدا را حاضر و ناظر ببینیم،کمتر دچار ناراستی و کجی میشویم. حال باید دید، چه کسانی میتوانند نقش موثری در تقویت اراده و داشتن روحیه مناسب و حس اعتماد به نفس برای خود داشته باشند. سرنوشت دست خود ماست و خداوند ما را مختار آفریده. اگر بخواهیم میتوانیم با هر نوع شرایطی زندگی کنیم و برای داشتن یک زندگی آرام، شکرگزار پروردگارمان باشیم. همانطور اگر نخواهیم شرایط را قبول کنیم، میتوانیم زندگی را بر خود و اطرافیان تلخ کنیم و در انزوا و تنهایی، آینده خود و خانوادهیمان را تباه کنیم. اگر چنانچه هیچکدام از این موارد را نمیتوانید انجام دهید، به آسمان نگاه کنید؛ زیرا در آسمان کسی هست که به شما فکر میکند، پس بار الها، تا تو را دارم فکر نداشتن هیچ چیز آزارم نمیدهد، چون میدانم تو آنقدر مهربان و بخشندهاى که هر چیزى را به موقعاش به این بندگان خود میدهى.