بنده قصد دارم مطالب امروز خودم را در شش قسمت که شامل؛ جاهل و نادان کیست؟، اثرات جهل و نادانی در زندگی بشر، جهل و نادانی که باعث خرافه و خرافهپرستی میشود، بهترین راهکار برای از بین بردن جهل و نادانی، راه نجات و رستگاری انسان با بهرهگیری از علم و عقل، نحوه برخورد اشخاص با فرد نادان؛ را بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان عرض کنم.
انسان از لحظه تولد، مستعد فهمیدن، درک کردن و آموزش است. بر این اساس میتواند از جهل و نادانی رهایی یافته و بر اسرار خلقت آگاهی یابد و رمز و راز هستی را دریابد و به کمال برسد. جهل و نادانی در بین همه ملتها مذمت شده و هیچ انسانی از داشتن آن به خود افتخار نمی کند بلکه هرکسی دوست دارد خود را عاری از جهل و نادانی معرفی کند. ولی حقیقت مطلب این است که بسیاری از افراد بدون اینکه بدانند، گرفتار جهل میشوند و عجیب تر آن که از هیچکس خلاف فهم خود را نمیپذیرند و خود را دانای مطلق میدانند، این افراد در واقع گرفتار جهل مرکب هستند که از نگاه حکیمان بزرگترین دردی است که کسی توان علاج آن را ندارد.
جهل در اصل به دو معنا آمده: اول اینکه: مخالف علم، یعنی فعلی را بدون علم انجام دادن. که در فارسی به نادانی تعبیر شده،
دوم به حماقت، سفاهت و بیاعتنایی معنا شده است. بهطورکلی اندیشمندان معنای جهل را بر سه صورت بیان نمودهاند:
۱. خالی بودن نفس از علم که معنای اصلی جهل است؛
۲. اعتقاد غلط و غیر واقع؛
۳. اعمال غلط و غیرحقیقی (با اعتقاد صحیح باشد یا فاسد)؛
جهل و نادانی منشاء بسیاری از گرفتاریهای انسان است، که اگر درمان نشود روند زندگی مادی و معنوی انسان را دچار اختلال میکند و حتی انسان را در مسیر تباهی و ضلالت قرار میدهد. "جهل و نادانی" یکی از مؤلفههایی است که مانع رشد و تکامل انسان میشود و به همین دلیل است که اسلام نسبت به جهل و نادانی هشدارهای زیادی داده است. از جمله قرآن در آیه 199 سوره اعراف دستور میدهد که از نادان دوریکنید. {خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجْاهِلِینَ}. عفو و گذشت را پیشه کن، و به کار پسندیده فرمان ده، و از نادانان روی بگردان.
همچنین روایتی از امام رضا (ع) وجود دارد که میفرمایند: دوست هر شخصی برای رسیدن به کمال عقل اوست و دشمن او جهل وی میباشد. (تحت العقول، ص 326).
تا نباشی به دانش ارزانی دادِ خود از زمانه نستانی
نیست اندر جهان ز من بشنو هیچ دردی چو درد نادانی
جهالت و نادانی اثرات مخربی در روند زندگی افراد میگذارد و حتی ممکن است فردی به خاطر ناآگاهی و به تصور اینکه کارش درست است مرتکب عملی شود، اما بهواقع در مسیر نادرستی گام بردارد. در قرآن کریم "جهل" ۲۴ بار به کار رفته و بنابر آنچه بیان شد، جهل دو بُعدی است؛ یکمرتبه جهل در برابر علم است و در مرتبهٔ بعدی جهل در برابر عقل؛ یعنی شخصی خودش را به جهالت بزند و به علم خود عمل نکند. جهل و نادانی در مقام نظر و عمل بزرگترین مصیبت بشر است؛ چرا که همه بدبختیهای بشر در دنیا و آخرت ریشه در جهالت انسان دارد. البته با آموزش میتوان علم را به آدمی آموخت ولی در یکمرتبه دیگر، نمیتوان کاری کرد که شخص از عقل خویش استفاده کند و هم چنان جاهل باقی میماند.
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند آگاه نمایید که درخواب نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
دو مشکل بزرگ آدمی که مرتبط با جهل است؛ یکی فقدان دانش و علم و دوم عدم بهرهگیری از عقل یعنی همان تعقل و خردورزی است. این دو مشکل خاستگاه همه بدبختیهای آدمی است. انسان با علم و بهرهگیری از عقل یعنی همان تعقل و خردورزی است که میتواند به این شرافت و کرامت فعلیت بخشد و خلافت خود را تثبیت نماید، وگرنه عدم بهرهگیری از عقل و علم به معنای باقی ماندن در نقص خواهد بود. چنین نقصی، بزرگترین فقری است که انسان بدان دچار میشود.
افراد جاهل به جهت عدم شناخت درست از موقعیت خود و دیگران در هستی رفتاری را در پیش میگیرند که برخاسته از خودبزرگبینی آنان است. هنگامیکه شخص درک درستی از موقعیت خود در جهان و جامعه نداشته باشد و یا خود را از جنس و نژاد برتر بیابد این توهم برای وی پدید میآید که وی از جایگاه و مقام برتری برخوردار بوده و دیگران نسبت به وی پستتر و فروتر هستند. جهل عاملی مهم در ایجاد ائتلاف و تفرقه و دوری از اتحاد و وحدت است. کسانی که در موضوعی علم و دانش نداشته بهطور طبیعی داوریهای نادرستی از مسئله خواهند داشت که جلوی تحقق وحدت در عقیده و روش و رفتار را خواهد گرفت.
انواع جهل:
1- جهل در برابر علم و آگاهی است: یعنی کسی که علم ندارد از او تعبیر به جاهل و نادان میکنند بهطور مثال کسی ریاضیات نداند و مسائل ریاضی را نتواند حل کند او را نسبت به ریاضیات جاهل و نادان میشناسند اینگونه جهل (جهل در برابر علم) خود بر دو قسم است.
الف: جهل بسیط: یعنی اینکه فرد دارای یک جهل است و آن این است که موضوع و یا مطلب را نمیداند و میداند که آن موضوع یا مسئله را نمیداند مثال فردی که مسئله ریاضی را نمیداند ولی به جهل خودآگاه است این جهل گرچه نقص است و باید انسان تا میتواند خود را از این جهل پاک سازد اما چون فرد به جهل خودآگاه است درمانش راحت و سریع انجام میپذیرد
ب: جهل مرکب: یعنی اینکه انسان دارای دو جهل و نادانی میباشد از این رو به آن جهل مرکب میگویند. جهل اول آن است که حقیقت مطلب را نمیداند وجهل دوم آن است که فکر میکند عالم است و مطلب را میداند حکماء هیچ دردی را دردناکتر از جهل مرکب نمیدانند چون دردی است که درمان ندارد مگر اینکه خداوند معجزهای بکند و صاحب جهل مرکب از خواب بیدار شود. ابن یمین خراسانی خیلی زیبا حالتهای انسان را نسبت به علم و جهل در ابیات زیر به تصویر کشیده است:
2- جهل در برابر عقل: جهل در برابر عقل که در این صورت جهل یعنی حماقت و بیعقلی. در روایات غالب موارد وقتی سخن از جهل و نادانی مطرح میشود منظور جهل در برابر عقل است لذا در کتابهای حدیث مثل اصول کافی و ... احادیث جهل تحت عنوان کتاب عقل و جهل مطرح میشود و حدیث معروف امام موسی کاظم تحت عنوان جنود عقل و جنود جهل در همین باب ذکر شده است آن حضرت پس از تعریف عقل و جهل لشکریان هرکدام از عقل و جهل را هفتاد و پنج مورد ذکر میکند بطورمثال ایمان، تصدیق، اخلاص، شکرگزاری، دانایی و گذشت از لشگریان عقل است و کفر، تکذیب، دورویی، ناسپاسی، نادانی و کینه از لشگریان جهل میباشد.
اثرات جهل و نادانی در زندگی بشر:
یکی از عوامل مهم خرافات جهل است: از آنجا که منشأ عمدهٔ خرافات، جهل و نادانی بشر است، در مقابل، بالا بردن سطح علم و آگاهی، یکی از مهمترین راهکارهای عملی در پیشگیری از خرافات است. عدّهای از افراد به نام دعانویس از برخی کتابها، برای رفع امراض و اصلاح اختلاف زن و شوهر دعاهایی مینویسند و عدّهای برای گرفتن دعا به آنها مراجعه کرده و بهعنوان هدیه مقداری پول پرداخت میکنند. بایست قبول کنیم که اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند در این صورت با کوچکترین شبههای ایمانش سست نخواهد شد؛ بهعنوان نمونه، «سحر جادو» آیا شما فکر میکنید واقعاً سحر و جادو واقعیت دارد؟، شاید باور نکنید که بسیاری از این باورها توهمی بیش نیست، لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر میپندارند ناشی از توجه بیشازحد خودشان و تبلیغات اطرافیانشان به آن خرافات و اوهام است و در نهایت سوء استفادهٔ عدهٔ ای سودجوی دیگر، از شرایط فراهم آمده است. میدانید چرا؟ چون آن بندگان خدا از واقعیت سحر هیچگونه اطلاعی ندارند.
خوب است بدانید که بخشی از سحر و جادو، با تصرف در خیال انسان انجام میپذیرد که بیشتر آنها وهم و خیالی بیش نیست. در اینگونه موارد اشخاص میتوانند با بالا بردن سطح اعتقادات و آگاهیهای مردم عملاً اینگونه سوءاستفادههای و تخریبها را از بین برده و بهجای آن رشد و شکوه فایی فرهنگ جامعه را ارتفاع دهند، در این صورت است که عملاً اینگونه سحر و جادو دیگر برای افراد کارایی نخواهند داشت.
از اهداف مهم سفارشهایی که اسلام و قرآن به دانش و تفکر کردهاند، دستیابی به معرفت صحیح و دوری از عقاید باطله و خرافی میباشد. بدیهی است که افزایش سطح آگاهیهای مردم، بهترین راه برای مقابله با اینگونه امور محسوب میگردد. بهطور مثال میتوان گفت همانطوری که در جریان ساحران و حضرت موسی (ع) آن اتفاقها افتاد. قرآن در این باره میفرماید:
وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیاطِینُ عَلی مُلْک سُلَیمَنَ وَ مَا کفَرَ سُلَیمَنُ وَ لَاکنَّ الشَّیطِینَ کفَرُواْ یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلی الْمَلَکینْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا یعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتی یقُولَا إِنَّمَا نحَنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یفَرِّقُونَ بِهِ بَینْ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یتَعَلَّمُونَ مَا یضُرُّهُمْ وَ لَا ینفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترَئهُ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کانُواْ یعْلَمُونَ. (سوره بقره آیه 102).
و [یهودیان] از آنچه شیاطین در زمان پادشاهی سلیمان [از علم سحر بر مردم میخواندند] پیروی کردند. و [سلیمان دست به سحر نیالود تا کافر شود] بنابراین سلیمان کافر نشد، ولی شیاطین که به مردم سحر میآموختند، کافر شدند. و [نیز یهودیان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پیروی کردند]، و حالآنکه آن دو فرشته به هیچکس نمیآموختند مگر آنکه میگفتند: ما فقط مایه آزمایشیم [و علم سحر را برای مبارزه با ساحران و باطل کردن سحرشان به تو تعلیم میدهیم]، پس [با به کار گرفتن آن در مواردی که ممنوع و حرام است] کافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبی [از سحر] میآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی میانداختند؛ درحالیکه آنان بهوسیله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسیب رساندن بهکلی را نداشتند؛ و همواره چیزی را میآموختند که به آنان آسیب میرسانید و سودی نمیبخشید؛ و یقیناً [یهود] میدانستند که هر کس خریدار سحر باشد، در آخرت هیچ بهرهای ندارد. و همانا بد چیزی است آنچه خود را به آن فروختند اگر معرفت میداشتند. (سوره بقره آیه 102).
قَالُواْ یامُوسی إِمَّا أَن تُلْقِی وَ إِمَّا أَن نَّکونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی
قَالَ بَلْ أَلْقُواْ فَإِذَا حِبَالهُمْ وَ عِصِیهُمْ یخُیلُ إِلَیهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهَّا تَسْعَی (سوره طه آیه 66 و 65).
[ساحران] گفتند: ای موسی! یا تو [عصایت را] میافکنی یا ما نخستین کسی باشیم که [ابزار و وسایل جادویش را] میافکند گفت: بلکه شما بیفکنید.
پس [چون افکندند] ناگهان ریسمانها و چوبدستیهایشان براثر جادویشان در خیال چنان وانمود شد که با سرعت به راه افتادند. (سوره طه آیه 66 و 65).
افراد خانواده بایست دقت بسیار داشته باشند و بدانند کسانی که فرصتهایی را بهطور غیرمستقیم برای تبلیغ خودشان قرار میدهند غالباً کسانی هستند که برای گسترش خرافه در جامعه گام برمیدارند و یا عللی مانند کسب منفعت اقتصادی و بیانگر شهرتطلبی افراد است. بهتر است خانوادهها برای موفقیتهایشان، شکستها، مشکلات و پیشرفتهایشان زندگی خودشان به دنبال راهحلهای مناسب و کارشناسانه باشند نه با به وجود آمدن هر مشکل کوچکی به سراغ سحر و جادو بروند.
زمانی که مشکلات و شداید فرد زیاد میشود بهتر است به عوامل معنوی مانند خواندن دعا، جلب رضایت پدر و مادر، توکل، دادن صدقه و... میتواند از بروز بسیاری از مسائل جلوگیری کند. از طرفی هم مراجعه به افراد فالگیر موجب توجه دیگران و تبلیغ برای آنها میشود. بهترین کار این است که افراد بحث مراجعه به دعانویسان را بهطور کل از زندگی خویش حذف کنند. متأسفانه بسیاری از افراد وقتی نمیتوانند یک مشکلی را در زندگی و خانواده خودشان حل کنند، بلافاصله میگویند فلانی ما را سِحر کرده است چون احساس میکند نمیتواند بهراحتی و درست مشکل خودش را حل کند.
به نظر بنده اگر کسی به هنگام گرفتاری و مشکلات زندگی خود بتوانید نگاهی اجمالی به رفتار و گفتار و کردار گذشته خودش بیندازد و برای مدتی درجایی خلوت بنشیند و ببیند کارنامه عمل کرد خودش درگذشته چه بوده؟ و از خود بپرسد آیا در این مدت ارتباطش با خداوند و رفتارش با پدرو مادرش به چه صورت بوده؟ آیا آنها از او راضی بودهاند یا خیر؟، آیا در طول زندگی خود، بیشتر مصرفکننده بوده یا خیر رسان اقوام و دوستان و همسایگانش؟، آیا در این مدت توانسته دلی را شاد کند؟ یا خدایی ناکرده آه مظلمی را درآورده و.... اگر کسی بتواند در طول زندگی خود چنین محاسباتی را برای خودش داشته باشد هرگز، هرگز گرفتار شرایط سخت نخواهد بود و بههیچعنوان نیازی هم به سحر و جادو نخواهد داشت.
به همین خاطر فرزندان خود را از آموختن علوم غریبه و صرف عمر در راه تحصیل آنها منع کنید و بهجای آن، آنها را تشویق کسب دانش و علوم جدید و همچنین یاد خدا و ذکر خدا و تلاش در راه بندگی و معرفت او ترغیب و تشویق کنید.
متأسفانه رفتن به دنبال یادگیری سحر و جادو و.... دارای آثاری آفات نامطلوب فراوانی نیز میباشند و هرچند مدعیان فراگیری و برخورداری از آن زیاد و فراواند. وارد شدن در این راه علاوه بر خطراتی که دارد و امور ناشناختهای که انسان با آنها مواجه میشود، ممکن است ایمان و اعتقاد و سلامت فکر و اندیشه او را با خطر مواجه سازد. عده زیادی بودند که وارد این وادی شدهاند و خواستن از اسرار غیب و مردم سر درآورده؛ که درنهایت آبروی مردم را بر باد دادهاند یا با احضار ارواح و ارتباط با مردگان و نقل اخبار و اسرار مردم وارد ورطه غیبت و تهمت و این گونه محرمات شدهاند. بنابراین توصیه بنده به شما است که وقت و عمر و جوانی خود را صرف امور ضروریتر و مهمتر بنمایید.
درباره اثرات مخرب جهل و نادانی هم میتوان زیاد سخن گفت که برخی از آنها از بدترین آسیبهای اجتماعی را در پی خواهد داشت. منشاء بسیاری از مشکلات اخلاقی مانند، اعتیاد، سرقت، قتل و جنایت، جهل و نادانی است، چرا که برخی به دلیل جهل و نادانی فکر میکنند در کنار گناه و عصیان و تجاوز به حقوق دیگران میتوانند به خوشبختی برسند درحالیکه اینطور نیست. مهمترین این خصلتهای جهل و نادان این است که:
الف- هدایت ناپذیری انسان جاهل
ب- قدرناشناسی جاهل
ج- سوء رفتار نسبت به خود و خانواده
اثرات جهل و نادانی نهتنها بر روند زندگی شخصی یک فرد تأثیر میگذارد، بلکه در روند زندگی اطرافیان و جامعه تأثیر میگذارد و هرچه بر آگاهی مردم افزوده شود پیشبرد امور راحتتر خواهد بود و کار فکری و فرهنگی مؤثرتر خواهد بود. هنگامیکه شخص درک درستی از موقعیت خود در جهان و جامعه نداشته باشد و یا خود را از جنس و نژاد برتر بیابد این توهم برای وی پدید میآید که وی از جایگاه و مقام برتری برخوردار بوده و دیگران نسبت به وی پستتر و فروتر هستند. جهل عاملی مهم در ایجاد ائتلاف و تفرقه و دوری از وحدت است. کسانی که در موضوعی علم و دانش نداشته بهطور طبیعی داوریهای نادرستی از مسئله خواهند داشت که جلوی تحقق وحدت در عقیده و روش و رفتار را خواهد گرفت.
«غفلت» و بیخبری سرچشمههای زیادی دارد که نخستین عامل آن، جهل و ناآگاهی است. در حقیقت ریشه همه گمراهیهای فکری و اعتقادی و نیز رفتارهای نابهنجار اجتماعی را میبایست در جهل و نادانی دانست و از این رو قرآن از مردمان میخواهد که خود را به علم و دانش مجهز نمایند تا از آثار آن برخوردار شده و از آثار زیانبار جهل و نادانی درامان مانند.
یکی دیگر از آثار جهالت و نادانی نپذیرفتن حق و قانون است. افراد جاهل فکر میکنند هر کاری که دلشان میخواهد میتوانند انجام دهند و هیچ تعهدی نسبت به اعمال و رفتار خود ندارند. به همین دلیل مقدمه و لازمه هر نوع فرهنگسازی، آگاه کردن افراد تحت شمول آن است. بسیاری از تحولات تاریخ بشر زمانی رخداده که مردم به سطح خاصی از آگاهی رسیدهاند. اثرات جهل و نادانی نهتنها بر روند زندگی شخصی یک فرد تأثیر میگذارد، بلکه در روند زندگی اطرافیان و جامعه تأثیر میگذارد و هرچه بر آگاهی مردم افزوده شود پیشبرد امور راحتتر خواهد بود و کار فکری و فرهنگی مؤثرتر خواهد بود. در حقیقت ریشه همه گمراهیهای فکری و اعتقادی و نیز رفتارهای نابهنجار اجتماعی را میبایست در جهل و نادانی دانست و از این رو قرآن از مردمان میخواهد که خود را به علم و دانش مجهز نمایند تا از آثار آن برخوردار شده و از آثار زیانبار جهل و نادانی درامان بمانند.
بهترین راهکار برای از بین بردن جهل و نادانی:
مؤثرترین شیوه در حل معضل نادانی و جهل، بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگ مردم است. بالا بردن سطح آگاهی و فرهنگ مردم به اعتقاد جامعه شناسان، به دو صورت ممکن است:
1- فرهنگ پذیری
2- جامعهپذیری
1- فرهنگ پذیری: تطابق با همنوائی عمیق فرد با هنجارها و موازین فرهنگی یک جامعه را فرهنگ پذیری گویند. فرهنگ پذیری جریانی است که فرد را عمیقاً و از جهات فراوان با فرهنگ جامعه همانند میکند. بهطور مثال هر کودک از لحظهای که چشم به جهان میگشاید، بیاختیار در جریان فرهنگ پذیری قرار میگیرد، و هر شخص بالغی که از جامعهای به جامعهای دیگر کوچ میکند و با فرهنگ نو مواجه میشود مجدداً خود را ناگریز از فرهنگ پذیری مییابد.
2- جامعهپذیری: به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهای گروهی اجتماعی است یا به مفهوم دیگر، اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن، هر فرد، دانش و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی را کسب میکند. مجموعه این ارزشها، هنجارها، نگرشها، دانشها، مهارتها، فرد را قادر میسازد که با گروهها و افراد جامعه، روابط و کنشهای متقابل داشته باشد. فراگرد اجتماعی شدن، امری مستمر و به اعتباری مادامالعمر است.
یعنی دو شیوهای که مهندسان اجتماعی جامعه بر آن تأکید دارند؛ زیرا انسان لزوماً در جامعه پرورشیافته و هیچگاه از جامعه و زندگی جمعی فاصله نمیگیرد. نادانی و جهل خود منشأ بروز بسیاری از معضلات اجتماعی و مشکلات انسانی است. بیتردید، اگر فرد منحرف از توان و استعداد خود در رسیدن به کمال انسانی آگاه باشد و بداند که ارزشهای حاکم در جامعه، بهویژه ارزشهای الهی و معنوی، میتوانند همچون چراغی هدایتگر، وی را در نیل به اهداف والای انسانی و خواستهای مادی و معنویاش کمک کنند.
دهها آیه در قرآن کریم و صدها حدیث در مجموعه ارزشمند سخنان اهلبیت عصمت علیهمالسلام در بیان اهمیت علم، جایگاه، تعریف، اقسام، شرایط و مسائل علم و آموزش و نیز مذمت جهل و آثار آن آمده است. با نگاهی گذرا به این مجموعه گرانسنگ و مقایسه آن با دیگر مکاتب، میتوان دریافت که هیچ مکتبی اینهمه توصیف و تأکید، آنهم با این مضامین بلند و نورانی درباره علم ندارند. امروزه اهمیت علم و دانش بر بشریت مخفی نیست، همه مکاتب بشری و ادیان آسمانی بر کسب علم و دانش تأکید دارند و پیشرفت و ترقی در مسیر علم را افتخار آمیز می شمرند. لکن بدون تردید دین مبین اسلام بیش از هر دین و آیین دیگری به علم بهاداده و انسانها را به تعلیم و تعلّم فراخوانده است.
فرهنگ نفوذ عمیقی روی شیوههای تعلیم و تربیت یک جامعه دارد. برنامههای تعلیم و تربیتی علاوه بر تأثیر از برنامههای دیگر جامعه (اقتصادی، سیاسی و ...) در چارچوب فرهنگی طرحریزی و اجرا میشوند. با توجه به اینکه هدف تعلیم و تربیت، رشد شخصیتهای یک جامعه است. روشن است فرهنگ با سایهای که روی برنامههای تعلیم و تربیت میگستراند شکلگیری و تربیت شخصیتهای جامعه را متأثر میسازد. برخی برنامههای تعلیم و تربیتی و حتی توصیههای روانشناختی قابلاجرا در تمامی فرهنگها نیستند. بر این اساس متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسان هر جامعه یافتههای سایر جوامع را در زمینههای مختلف تعلیم و تربیت، شخصیت و ... بر اساس فرهنگهای جامعه خود مورد بررسی قرار میدهند. حتی آزمون های شخصیتی قبل از اجرا در جوامع مختلف باید با هنجارهای فرهنگی آن جامعه سازگار گردد.
از طرفی هم بایست توجه داشت که رشد و تعالی فرهنگ یک جامعه، به مسائل فرهنگی و تربیت فردی و اجتماعی برمیگردد و مهمترین سرمایه هر کشور، مردم مستعد و با فرهنگ آن است. به عبارت دیگر، کلیدیترین عنصر در توسعه هر جامعه، مردم آن جامعه هستند که باید از فرهنگ و آگاهی و مهارتهای گوناگون برخوردار باشند.
پیدایش علم و دانش با خلقت انسان برابری میکند و همواره بشر درصدد آن بوده که بفهمد و درک نماید. علم و دانش در زندگی انسان دارای جایگاه ویژهای است. نقش علم در زندگی انسان این است که راه سعادت، تکامل و راه ساختن را به انسان میآموزد. علم، انسان را توانا میکند که آینده را همانگونه که میخواهد بسازد. علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار میگیرد و طبیعت را آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد میسازد.
بیگمان ارزش انسان در آموزههای قرآنی به دانش است؛ از این روست که تسخیر فرشتگان و هستی، زمانی برای انسان شدنی شد که خداوند به انسان اسمای خویش را تعلیم داد و انسان به دانش اسمایی آگاه شد. (بقره آیه 31 تا 34) این آگاهی هرچند به شکل آگاهی حضوری و شهودی است که از آن به دانش وجودی نیز تعبیر میشود؛ زیرا در جان و وجود انسان جای میگیرد و بخشی بلکه همه وجود وی را شکل میبخشد که در تعبیر مولوی بهخوبی تبیین شده است؛
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی جز استخوان و ریشهای،
با این همه ،دانشی دارای ارزش است که انسان را به مقام خودش بازگرداند و از مقام هبوط به عروج رساند و صعود دوبارهای را از خاک به عرش افلاک برین تا عرش سدره المنتهی آغاز کند. انسان با دارایی موجود در نهاد و نهان خویش میبایست آنچه را که از آن غافل شده را به یاد آورد و به فعلیت درآورد. این دانش همان اسمای الهی است؛ زیرا اسمای الهی تنها نام و اسم نیست بلکه هر یک دانشی از دانشها و علمی از علمها و تواناییای از تواناییهاست. انسان با داشتن اسم بصیر به توان درک و دیدن درست میرسد و با اسم سمیع و شنوا به توان و ظرفیت شنوایی دست مییابد. بنابراین هر یک از اسمای خود یک ظرفیت و دانشی است که انسان را قادر و توانا میسازد تا با آن خود را به کمال برساند و به کمال مطلق یعنی خدا دست یابد.
این ظرفیت در همه بشر به تعلیم و جعل الهی قرار داده شده است و انسان به هبوط خویش از آن غافل شده است و میبایست دوباره با تلاش و بهرهگیری از آموزههای وحیانی و دستورهای قرآن و کتب آسمانی به فعلیت برساند. در حقیقت گزارهها و آموزههای وحیانی الهی چیزی جز راه دست یابی به دانش موجود در نهاد و رهایی آن از غفلت نیست تا دوباره به فعلیت برسد. از این رو دانشآموزی نیز چیزی جز به فعلیت آوردن و یا آوردن و تذکر آن دانش اسمایی نیست که در نهاد و سرشت انسان وجود دارد. به بیاندیگر میتوان مدعی شد که دانش چیزی جز تذکر و یادآوری و رهایی از غفلت و دانشآموزی نیز چیزی جز یادآوری نیست.
بنابراین آموزه و تعلم به دو معنا در آیات قرآنی به کار رفته است؛ گاه به معنای جعل و ایجاد ظرفیت و توانایی است که به آن تعلیم اسمایی در آیه 31 سوره بقره گفتهشده است و گاه دیگر به معنای تذکر و یادآوری و یا پدیداری بستر و زمینهای مناسب برای بروز و ظهور استعداد و دانش اسمایی است که در انسان به ودیعت نهاده شده است.
انسان هرچند همه علوم و دانشها را از منشأ آن،خداوند به هر دو معنای آموزش و دانش آموزشی میآموزد ولی این آموزش نیز به دو شیوه مستقیم و غیرمستقیم انجام میشود. در دانشآموزی انسان میتواند هم از شیوه مستقیم و غیرمستقیم بهره برد.
الف- دانش بهصورت مستقیم: به این معنا که گاه این تذکر و به فعلیت آوری بهطور مستقیم و بیواسطه صورت میگیرد که از آن به آموزش و تعلیم لدنی یاد میشود که از آن جمله میتوان به آموزش و تعلم آموختههای رشد آفرین خضر نام برد که خداوند در آیه 65 و 68 سوره کهف به این مسئله چنین اشاره میکند. {پس موسی و همراهش (یوشع بن نون) در کناره مجمع البحرین (جایی که دو رود بزرگ و یا دو دریا بهصورت خلیج به هم میرسند) بندهای از بندگان ما را یافتند که از پیش ما به رحمتی داده بودیم و دانشی را از نزد ما آموخته بود. موسی به آن بنده خدا گفت: آیا میتوانم از تو پیروی کنم تا از آن دانش رشدی خویش چیزی را به من بیاموزی؟}.
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا ءَاتَینَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا
قَالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُک عَلی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا
قَالَ إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبرْا
وَ کیفَ تَصْبرِ عَلی مَا لَمْ تحُطْ بِهِ خُبرْا
پس بندهای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم.
موسی به او گفت: آیا [اذن میدهی که] من تو را [به این هدف] پیروی کنم که از آنچه به تو آموختهاند، مایه رشدی به من بیاموزی؟.
گفت: [ای موسی!] تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی.
و چگونه میتوانی بر چیزی که به آن احاطه [علمی] نداری شکیبایی ورزی؟. (آیه 65 و 68 سوره کهف).
در این آیات بهنوعی علم خاص که خداوند از آن به علم لدنی و موسی به علم رشدی تعبیر میکند اشاره شده است. این دانش و علم، از آنجاییکه در شیوه یادآوری و تلقی و تکمیل و فعلیت یابی بهطور مستقیم از خدا کسب میشود، دانش گرفتهشده از منشأ و سرچشمه آن هست و از هرگونه آلودگی و شبهات و تردیدها مبرا و پاک میباشد.
ب- دانش بهصورت غیرمستقیم: دسته دیگر از دانشها بهصورت غیرمستقیم و از راه ابزار و روشهای دیگر به دست میآید که از این دسته میتوان به تمام دانشهایی اشاره کرد که از راه حواس و تجربه کسب میشود و بلکه حتی شامل دانشهایی نیز میشود که بهواسطه وحی به دیگر بشر میرسد.
در دانشآموزی میتوان هم از شیوه مستقیم و غیرمستقیم بهره برد. هرچند که بهرهگیری از دانش مستقیم به جهتی که از سرمنشأ و سرچشمه آن گرفته میشود از خلوص و کمال زایی و کمال بخشی بیشتری برخوردار میباشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که هر دانشی برای هرکسی مفید خواهد بود. در داستان حضرت موسی (ع) و عالم ربانی (خضر) ما با آنکه میبینیم که با کمترین واسطه حضرت موسی (ع) میکوشد تا از دانش خاصی برخوردار گردد که بیرون از دایره نبوت عامه و حتی نبوت خاصه است و شخص دارای آن نیست. یعنی خضر از آن دانش برای مأموریتهای ویژه بهره میگیرد چنانچه در سه رخدادی که در آن برای او و حضرت موسی (ع) به وجود آمد؛ حضرت خضر دستوراتی را به حضرت موسی (ع) میدهد اما آن حضرت از انجام دادن آن دستورات سربلند بیرون نمیآید. در اینجا در مییابیم که؛ با همه این دانشها که حضرت خضر به حضرت موسی ارزانی داشت؛ با این حال دانش خاص به درد حضرت موسی (ع) نمیخورد و در مأموریت او فایده و تأثیر چندانی نمیبخشد؛ از این رو میبینیم که پس از کسب بخشی از دانش که میتوان آن را نوعی دانش تصرف در تکوین و برتر از دانش شریعت دانست ولی هیچ تأثیری از آن در زندگی موسی (ع) بهجا نمیگذارد و در ادامه داستان و یا درجایی دیگر قرآن به تأثیر این دانش در زندگی موسی (ع) اشاره نکرده است که این خود نشان میدهد که آن حضرت از این دانش اگر نگوییم چیزی نیاموخته است دستکم بهرهای نبرده و در زندگی فردی و مأموریت وی تأثیری بهجا نگذاشته است.
نتیجه اینکه:
بنابراین هر دانش خاص و رشدی هرچند که از مقام و سرچشمه و یا از نزدیک سرچشمه گرفته شود به این معنا نیست که برای هرکسی مفید و سازنده باشد. انسان دانشی را میبایست بجوید که برای او مفید و سازنده باشد و بتواند با توجه به آن ظرفیتهای خویش را بروز و ظهور دهد و آشکار نماید. عقل چیزی است که برای اندیشیدن درباره موضوعهای عادی زندگی روزمره به آن نیاز داریم از سادهترین تصمیمها تا مهمترین آنها (هوش، استعدادی بالقوه است) و تفکر، (مهارت در کار است)، لازم است به روشهای فکر کردن توجه دقیقی شود و به فراگیری آن به خاطر احتیاج همیشگی برای تصمیمها و رفتارهای سنجیده و قضاوت اهتمام کنیم.
جالب است، هدف اصلی تفکر، پی بردن تفکر برای دانستن چیزی درباره چگونگی کارکرد ذهن است، که بهعنوان یک دستگاه پردازشگر اطلاعات به آن نیاز داریم. برای طراحی ابزارهای تفکر فهم، چگونگی کارکرد مغز بسیار مهم است، در غیر این صورت ما محدود به توصیف آنچه روی خواهد دادخواهیم بود و پس از آن درصدد استفاده از این توصیف بهمنزله ابزار برمیآییم. در بحث اطلاعات و تفکر ما به مقدار اطلاعاتی نیازمندیم که توان فراهم آوردن آنها راداریم. اما به تفکر نیازمندیم چون برای تصمیمگیری درباره اینکه به دنبال چه اطلاعاتی هستیم و از کجا باید آنها را بیابیم. تفکر مستلزم حرکت از وضعیتی آگاهانه به وضعیت بهتری است، هر چه اطلاعات ما بیشتر باشد، تفکر ما بهتر خواهد بود.
از طرفی تفکر هیچگاه جای اطلاعات را نمیگیرد و مواردی هست که هرگز نمیتوانیم درباره آن اطلاعات کاملی داشته باشیم، بلکه باید نیروی تفکرمان را به کار بیندازیم. یکی از جنبههای اشتباه فرهنگ در مورد تفکیک فکر و عمل این است که به نظر آنها متفکران اهل عمل نیستند و نیز عملکنندگان فکر نمیکنند. در صورتی که هر فکر خلاقی در بازنگری باید منطقی باشد، در غیر این صورت هرگز نمیتوانیم آن را بهعنوان عقیدهای با ارزش بپذیریم.
اشتباهی که مرتکب میشویم این است که تصور میکنیم چون درباره بازنگری خود، آن فکر را منطقی میدانیم پس استفاده بهینه از منطق میتواند ما را بهجای نخست بازگرداند. در بسیاری اوقات، افراد باهوش را در موقعیتهای خاص قرار میدهیم و زمانی که آنها هوشمندانه عمل میکنند چه بسا که درون حباب منطق خود زیادی منطقی عمل کنند و از حقیقت بسیار دور شوند. همانطوری که افراد فکور بهطور طبیعی موفقتر و در تصمیم سازی و تصمیمگیریها بهتر ارائه طریق میکنند.
عدهای بسیار زیادی از مردم به این باورند که تفکر مهم نیست، زیرا این عواطف هستند که سرانجام گزینشهای اعمال و تفکر ما را تاحدی تغییر میدهد. این موضوع تاحدی درست است. سرانجام همه افکار به عواطف میانجامد و باید هم، چنین باشد. هدف تفکر، حل و فصل امور است و بهگونهای که بهکارگیری عواطف و ارزشها نتایج مؤثر و قابلقبول را ارائه دهند. در میان برخی از مردم این باور وجود دارد که فکر کردن اتلاف وقت است و احساس غریزی همه آن چیزی است که حائز اهمیت به شمار میآید.
فکر میتواند بر احساس اثر گذارد بهویژه نوع ادراک تفکر که به ما امکان میدهد که امور و پدیدهها را به نحوی متفاوت بنگریم. ابعاد یک تصمیم، معمولاً متناسب است با ناکافی بودن دلایلی که بر اساس آنها تصمیمگیری میشود. از طرفی تصمیمگیری و تصمیم سازی قابلیتی است که نیاز به انرژی، وقت، اندیشه، تدبیر و حوصله دارد.
در ایجاد راهحل برای تفکر درباره تصمیمگیری برخی راهحلها آشکارند و برخی دیگر باید به کمک تفکر خلاق کشف یا طراحی شوند، دستکم کوششی آگاهانه باید به عمل آید تا به راهحلهایی فراسوی راهحلهای آشکار دیگر دست یابیم، اما هنگامی که تصمیمی باید اتخاذ شود عملاً باید قاطعیتی در کار باشد. هنگامی که تمامی راهحلها یکسان باشد باید آسانترین تصمیم را گرفت. فکر انسان پیوسته در معرض خطاست، بسیار اتفاق میافتد که پس از نظم دادن به معلومات به نتیجه نمیرسد، بنابراین انسان برای دست یافتن به حقیقت به قواعدی نیاز دارد که به کمک آن از اشتباه مصون بماند، این قواعد را منطق گویند متأسفانه معمولاً ما به ندرت از دیدگاههای خود آگاهیم و تنها به دیدگاههای دیگران توجه داریم.
از آنجاییکه یادگیری مطمئناً یک تجربه همگانی است لذا همهکس، همیشه در هر مرحله از زندگی باید در حال یادگیری باشد این موضوع به ما کمک میکند یادگیری را بهعنوان عادت و تغییر رفتار خود نهادینه کنیم، خوب است بدانیم تفکر نیز یک انگیزه غریزی نیست بلکه آموختنی یعنی اکتسابی است.
هر تصمیمی که میگیرید به دنبال تفکری است که صورت گرفته است این امر موجب کامل شدن شخصیت فرد شده و این توانایی را به وجود میآورد که کارهای مهمتر و بزرگتری را نیز با تفکر و دوراندیشی به اتمام رسانند. البته تفکر و برنامهریزی همیشه پایدار نیست بعضیاوقات در میانه راه شرایط تغییر کرده یا حقایق جدیدی برای فرد آشکار میشود.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که بهتر است در تفکر برای تصمیمگیری و تصمیم سازی روشهای متفاوتی را دنبال کنیم. لازم به ذکر است مخالف تصمیم شک و تردید است. وجود تردید در ذهن موجب نگرانی، عصبانیت، کسالت شده، باعث میشود فرد کمتر به عمل و اقدام دست بزند. تفکر خوب که منجر به تصمیمگیری میشود مهمترین عامل برای رسیدن به یک زندگی شاد و موفق است.