مقدمه
پدر و مادر دو انسان فداكار و زحمتكشی هستند كه مسئولیت تربيتِ فرزند را بر عهده دارند و در نزد خداوند از جايگاه ویژهای برخوردارند؛ به طوري كه در چندين آيه قرآن كريم، بر لزوم اطاعت و تكريم آنها فرمان داده شده است و خداوند نام آنان را در رديف نام خود قرار داده است. در مقالة حاضر نويسنده ضمن تشريح موضوع احترام به والدین، به پارهای از آیات قرآن در خصوص ضرورت پاسداشت مقام پدر و مادر اشاره كرده است.
«احترام» از واژههای غیر مصرح قرآنی و از ریشة حرم و حرمت گرفته شده است. حریم چاه به معنای آن محدودهای است که نمیتوان بدان نزدیک شد و کسی حق تصرّف و حفر چاه دیگر در آن محدوده را ندارد. حرمت شخص به معنای چیزی است که شخص از آن حمایت و دفاع میکند. احترام به این اساس چنانکه در اصطلاحات عرفی نیز آمده، به معنای تعظیم و تکریم و گرامیداشت شخص است. احسان و تکریم به پدر و مادر، جایگاه بسیار والایی دارد و قرآن همواره پس از بیان وجوب پرستش خدای یگانه، به احترام و تکریم پدر و مادر سفارش میکند: «و بالوالدین احسانا».
قرآن در آیه ۸۳ سورة بقره، احسان به پدر و مادر را بهعنوان پیمان خداوند با بنیاسرائیل یاد کرده و میفرماید: «و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احسانا»؛ و هنگامیکه از بنیاسرائیل پیمان و عهد گرفتیم که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیکی کنند. در این آیه و نیز در چهار مورد دیگر، از جمله در آیة ۲۳ سوره اسراء، هنگامیکه خداوند به مردمان فرمان میدهد که تنها او را بپرستند، بیدرنگ حکم و فرمان احسان و نیکی به پدر و مادر را مطرح میسازد که بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است؛ یعنی پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در کنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند. اگر خداوند باید بهعنوان آفریدگار پرستش شود، پدر و مادر نیز بهعنوان واسطة فیض وجود و نعمتهای خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند؛ ازاینرو خداوند چندین امور را که میتوانند نسبت به خدا و پدر و مادر بهجا آورده شود در کنار هم میآورد. به سخن دیگر اگر بندگی و پرستش کسی غیر از خدا جایز بود، آنان والدین هستند و ازآنجاییکه چنین امری کفر و شرک است، خداوند فرمان میدهد که بهجای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترین حالتی است که پس از پرستش میتوان تصور کرد؛ یعنی در مرتبة دوم پرستش و اگر پرستش غیر خدا جایز بود، به آن حکم میشد و چون امکانپذیر نیست، مرتبه دوم آن تأکید شده است. خداوند در آیات قرآنی به امور دیگر فرمان داده و از مردمان خواسته تا آنها را انجام دهند؛ ازاینرو در آیه ۱۴ سورة لقمان فرمان میدهد: «ان اشکر لی و لوالدیک»؛ از من و پدر و مادرتان تشکر کنید.
برخی از مفسران با توجه به نکره بودن واژة «احسان» در آیه ۲۳ سوره اسراء بر این باورند که نکره آوردن، یعنی فرزندان باید در همه امور به والدین احسان کنند. این حکم قرآنی اختصاصی به مؤمنان نداشته و همه انسانها را دربر میگیرد. قرآن به این شیوه دیگرانی را که به قرآن و خدا ایمان ندارند، تشویق میکند که حداقل در حق پدر و مادر خویش بهحکم وظیفة انسانی، احسان و احترام بگذارند. فریاد زدن، درشتی کردن، اعتراض نمودن، ناسزا گفتن و پیشی گرفتن از ایشان در نشستن و راه رفتن، از مصادیق بیاحترامی است.
اطاعت کامل از پدر و مادر امری است که قرآن بدان فرمان داده و تنها موردی که شخص میتواند از دستور پدر و مادر اطاعت نکند، دستور آنها به کفر خداست. اما در سایر موارد میباید از ایشان اطاعت کرد و فرمان برد. احترام به پدر و مادر و احسان به ایشان به معنای برخورد نیکو و رسیدگی به نیازهای آنان پیش از درخواست، و ابراز قول کریم به معنای طلب مغفرت آمده است. نگاه با رأفت و رحمت و بر جای بلند و برتر نشاندن، از دیگر روشهای تکریم و احسان به پدر و مادر است. در مجموع تکریم و احترام به پدر و مادر، امری است که بیش از هر کار دیگری بدان سفارش شده است.
نادیده گرفتن و بیاحترامی به پدر و مادر، انسان را به مصیبتهای بیشماری گرفتار میکند و خیر و برکت را از زندگی او میبرد. حق پدر و مادر آن است که فرزند بداند آنها برای او زحمات بسیار کشیده و برای تربیت و پرورش او آسایش و راحتی خود را فدا کردهاند. پدر و مادر دو وجود با ارزشی هستند که در تمامی ادیان آسمانی و حتی مکتبهای غیر الهی، احترام به آن تاکید شده است. مهمترین رابطة میان انسان با انسان دیگر، رابطة فرزند با پدر و مادر است که اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست. آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام میدهند، بههیچوجه قابل جبران نیست؛ ازاینرو نمیتوان بر اساس «قاعدة عدل» رفتار آنان را پاسخ داد. این مطلب را باور کنید که اگر میتوانستم، بهتمامی دوستان و فرزندان خود میگفتم که در دوران زندگی، کارهای خود را کنار بگذارند و بیشتر وقت خود را به عبادت، خدمت به پدر مادر و خدمت به خلق خدا بپردازند و آنوقت ببیند که تمامی عالم را در تسخیر خود درمیآورند.
خداوند حکیم احترام به پدر و مادر و فرمانبرداری از دستورهای مشروع آنان را در آیات متعددی از قرآن یادآوری فرموده و نیکی به آنان را پس از عبادت خویش آورده است:
الف- «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکمْ عَلَیکمْ أَلَّا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکمْ وَ إِیاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْها وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ»؛ بگو: بیایید تا آنچه خدا بر شما حرام کرده همه را بر شما بخوانم و آن اینکه به هیچوجه شرک به خدا نیاورید و به پدر و مادر احسان کنید و دیگر اولاد خود را از بیم فقر نکشید، ما شما و آنها را روزی میدهیم و دیگر به کارهای زشت آشکار و نهان نزدیک نشوید و نفسی را که خدا حرام کرده (محترم شمرده) جز بهحق به قتل نرسانید. خدا شما را به این اندرزها سفارش نموده، باشد که تعقل کنید. (انعام: 151)
ب- «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَاتُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَ بِذِی الْقُرْبَی وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَامَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لَایحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»؛ و خدای یکتا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک وی نگیرید و نسبت به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، فقیران، همسایه دور و نزدیک، دوستان موافق و رهگذران و بندگان که زیردستتان هستند نیکی کنید که خدا مردم متکبّر خودپسند را دوست ندارد. (نساء: 36)
ج- «وَ قَضی رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیاهُ وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا إِمَّا یبْلُغَنَّ عِندَک الْکبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کلَاهُمَا فَلَا تَقُل لهَّمَا أُفٍ وَ لَا تَنهْرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کرِیمًا»؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه تا تو زنده هستی هر دو یا یکی از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتی خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگوی. (اسراء:23)
د- «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلّ مِنَ الرَّحْمَه وَ قُل رَّبّ ارْحَمْهُمَا کمَا رَبَّیانی صَغِیرًا»؛ در برابر پدر و مادر از روی مهربانی سر تواضع فرود آور و بگو: ای پروردگار من، هم چنانکه مرا در خُردی پرورش دادند، بر آنها رحمت آور. (اسراء: 24)
هـ- «وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنهْمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَه مِّن رَّبِّک تَرْجُوها فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّیسُورًا»؛ و اگر به انتظار گشایشی که از جانب پروردگارت امید میداری از آنها اعراض میکنی، پس با آنان به نرمی سخن بگوی. (اسراء: 28)
و- «وَ وَصَّینَا الْانسان بِوَالِدَیهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْها وَ وَضَعَتْهُ کرْها وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شهَرًا حَتی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَه قَالَ رَبّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک الَّتی أَنْعَمْتَ عَلی وَ عَلی وَالِدَی وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَئهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیتی إِنی تُبْتُ إِلَیک وَ إِنی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم. مادرش با تحمّل رنج به او باردار شد و با تحمّل رنج او را به دنیا آورد و بار برداشتن و از شیر گرفتنِ او سی ماه است تا آنگاهکه به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد، میگوید: «پروردگارا، بر دلم بیفکن تا نعمتی را که به من و به پدر و مادرم ارزانی داشتهای سپاس گویم و کار شایستهای انجام دهم که آن را خوش داری و فرزندانم را برایم شایسته گردان در حقیقت، من به درگاه تو توبه آوردم و من از درمانپذیرانم.» ،(احقاف: 15)
ز- «وَ الَّذِی قَالَ لِوَالِدَیهِ أُفٍ لَّکمَا أَ تَعِدَانِنی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلی وَ هُمَا یسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیلَک ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیقُولُ مَا هَاذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛ و آنکس که به پدر و مادر خود گوید: «اف بر شما، آیا به من وعده میدهید که زنده خواهم شد و حالآنکه پیش از من نسلها سپری [و نابود] شدند.» و آن دو به [درگاه] خدا زاری میکنند: «وای بر تو، ایمان بیاور وعده (و تهدیدِ) خدا حقّ است.» (ولی پسر) پاسخ میدهد: «اینها جز افسانههای گذشتگان نیست.» (احقاف: 17)
ح- «یسئَلُونَک مَاذَا ینفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیرْ فَلِلْوَالِدَینِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ ابْنِالسَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیرْ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ»؛ از تو میپرسند: «چه چیزی انفاق کنند [و به چه کسی بدهند]؟» بگو: «هر مالی انفاق کنید، به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلّق دارد و هرگونه نیکی کنید، البتّه خدا به آن دانا است.» (بقره: 215)
در آیات یاد شده، خداوند به شما حکم میکند که جز او هیچکس را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. در ادامة آیات، فرزندان را به مهربانی، برخورد نیک و سخن و رفتار متواضعانه نسبت به پدر و مادر فرمان میدهد. حتی به آنان اُف نگویید؛ آزار نرسانید؛ با ایشان از روی تکریم سخن بگویید؛ پیوسته پروبال تواضع و کوچکی را با رحمت و مهربانی بر ایشان بگسترید و بگو پروردگارا چنانکه آنان مرا در کودکی پرورش دادند تو در حق آنان رحمت و مهربانی فرما.
در این آیه خداوند از گفتن اوه (اف) به پدر و مادر که نشانة پایینترین درجة ناراحتی است نهی میکند؛ یعنی خداوند اجازه نداده حتی در شرایط کهولت سن پدر و مادر که معمولاً پرتوقع و پرزحمت میشوند، فرزند حداقل ناراحتی را در مقابل آنان ابراز کند تا چه رسد به اینکه بر سر آنان فریاد بکشد و پرخاش کند.
پیامبر گرامی(ص) فرمود: «خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر و نارضایتی پروردگار در ناخرسندی پدر و مادر است». شخصی به دیدار رسول خدا(ص) شرفیاب شد و گفت: از شهر و دیار و پدر و مادر خویش بریده و بهسوی شما آمدهام تا مسلمان شوم و با شما بیعت کنم. در آن لحظه که عازم سفر بودم، پدر و مادرم میگریستند. پیامبر(ص) فرمود: «برگرد و پدر و مادرت را شاد کن، سپس پیش ما بیا و در کنار ما باش». آن مرد نیز به دستور آن حضرت عمل کرد. شخص دیگری خدمت آن حضرت رسید و درخواست نصیحت کرد، رسول خدا(ص) فرمود: «پدر و مادرت را اطاعت کن و به ایشان نیکی نما چه زنده باشند و چه مرده».
احترام به بزرگترها هنوز هم يكي از مؤلفههاي اصلي فرهنگ ايراني-اسلامي است و ريشههاي آن در ذهنيت يك مسلمان ايراني وجود دارد. بهويژه وقتي صحبت از پدر و مادر ميشود، كمتر كسي در جامعة ما پيدا ميشود كه اين رفتار را شايسته نداند. با اين حال نشانههايي نيز از سست شدن اين باور در بين برخي اقشار جامعه ديده ميشود. در دهههاي اخير نه تنها در ايران بلكه در تمام دنيا، خانههاي سالمندان گسترش پيدا كردهاند كه اين يكي از همين نشانههاست. سخن ما با كساني است كه چشم بر زحمات و مهر و محبت بيدريغ ساليان والدينشان ميپوشند و راحتی و آسایش خود را بر رضايت خداوند ترجيح ميدهند. بسياري از آنها نميدانند که مهمترين راه سعادت دنيوي و اخروي خود را با چنين رفتارهايي ميبندند. مسئله تنها بر سر رها كردن پدر و مادر در خانههاي سالمندان نيست. كوچكترين نارضايتي والدين اتفاقاتي را در زندگي رقم ميزند كه اگر درست بينديشيم و دقت كنيم، نشانههاي آن را خواهيم ديد. از سوي ديگر، رضايت آنها راههاي موفقيت را چنان بر ما هموار ميكند كه اگر دقت كنيم، بهوضوح ميتوانيم آن را ببينيم. رضايت پدر و مادر، نه تنها يكي از سادهترين راههاي موفقيت در زندگي است بلكه براي تقرب به خداوند نيز چيزي غير از اين متصور نيست. بهويژه وقتي قرار است مهر و محبتمان را نثار كساني كنيم كه سالهاي متمادي، غم ما را خوردهاند، رنج كشيدهاند و جواني و آرزوهاي خود را به پاي شادابي و آرزوهاي ما باختهاند، جوانمردي و انصاف نيز چنين حكم نميكند؟ به نظر ميرسد كساني كه به نارضايتي پدر و مادر تن ميدهند، يا از اهميت اين موضوع غافل هستند و يا ميدانند و همچنان در مسير تيرگي سرگرداناند. در پايان اين مقدمه بايد خاطرنشان كنيم بسياري از ما، به اهميت برخي مسائل واقف هستيم اما مهم، عمل كردن به دانستههاست. گاهي غفلتها ما را به مسير برخي اتفاقات ناخوشايند مياندازد و به جايي ميرسيم كه نميدانيم علت تمام رنجها و مصائب تنها خودمان هستيم.
اركان اصلي خانواده
خانواده از واژهي «خانه» با پسوند «واده» تشكيل شده است. خانه به معني چهار ديواري است كه داراي سقف باشد يا اطاق و جايي كه انسان در آن زندگي ميكند. وقتي پسوند «واده» به آن اضافه ميشود؛ يعني كساني كه در خانه زندگي ميكنند. پس خانواده يعني «خاندان، دودمان، اهل خانه». بنابراين خانواده را چنين تعريف كردهاند: «خانواده عبارت است از زن و شوهر و فرزندان تحت سرپرستي آنها كه معمولاً با هم زندگي ميكنند». در اين تعريف چنانچه خوانديد، به «زن» و «شوهر» به عنوان دو عنصر خانواده يا ساكنان خانه اشاره شده است؛ يعني مهمترين عامل پيدايش خانواده، عنصر ازدواج است كه در تعريف ديگر به آن تصريح شده است: «خانواده عبارت است از يك واحد اجتماعي كه از ازدواج يك زن و يك مرد به وجود ميآيد و فرزندان حاصل از اين ازدواج، آن را تكميل ميكنند».
در اين تعريف علاوه بر زن و مرد به مفهومي ديگر نيز اشاره شده و آن عبارت است از نوعي پيوند تحت عنوان «ازدواج»؛ رابطهاي كه همبستگي خاصي به وجود ميآورد و ضامن حقوق و تكاليف متقابل است. در تعريف ديگر از خانواده به اين همبستگي تصريح شده و خانواده را چنين تعريف كردهاند: «خانواده گروهي است كه به دليل قرابت يا زوجيت، همبستگي حقوقي و اجتماعي يافته و تحت رهبري و رياست مقام واحد قرار گرفته است.»
***
فراموش نكنيم كه ...
تا به حال با خودتان فكر كردهايد اگر به خانه برگردید و ببینید ناله و شیون از در و دیوار خانه بلند است و کسی ميگوید پدرتان به رحمت خدا رفته، چه میکنيد؟ گریه میکنید؟ افسوس میخوريد؟ مدام به یاد خاطرات میافتادید؟ پشيمان ميشويد چرا او را سخت در آغوش نگرفتيد و محبتتان را بيدريغ نثارش نكرديد؟ خب حالا كه پدرتان زنده است. چرا همين حالا آنچه را در دل داريد به او نميگوييد؟ چرا همين حالا مهر و محبتتان را نثارش نميكنيد؟ چقدر سخت است زندگی، اگر بخواهید به باور مرگ نزدیکش کنید. چه هیبت بیپایانی دارد مرگ، وقتی در یک چشمبههمزدنی ميتواند طومار تمام خاطرات تلخ و شیرین را ناگهان برچیند؟ و چقدر انسان و زندگی، بدون یاد مرگ، بیهوده و پوچ است. راستی چه خوب است به جای مردهپرستیِ پس از مرگ، همين حالا فكر زندگان باشيم. چند وقت است پدر و مادرتان را ندیدهاید؟ مگر یادتان رفته آن زمان که بچه بودید، مادرتان چند بار نیمهشب بلند میشد و شما را نگاه میکرد که خداينكرده عزیزش در خواب با مشكلي مواجه نشود؟ نكند لحاف روی صورتش رفته باشد؟ يادتان هست چند بار خواب را بر خود حرام ميكرد براي شیر دادن به طفل گرسنهاش؟ خاطرتان هست پدرتان چه سختيها و مرارتهايي براي تربيت شما كشيد؟ چقدر از خوشیها و تفريحها گذشت تا بتواند جوابگوی روز سختی شما باشد؟ آنها برای بزرگ کردن شما چه فشارهایی را تحمل کردند. و شما امروز راحت و بیخبر به دنبال سرگرمی خودتان هستید و آنها را فراموش کردهاید، در حالی که نزدیک شما هستند....
* فراموش نكنيم هر چه در حرمت نگه داشتن به والدين بكوشيم، در این دنیا حرمتمان محفوظتر است.
* فراموش نكنيم اگر به سخنان آنان گوش نكنيم، خداوند وادارمان ميكند به حرفي گوش كنيم كه دوست نداريم.
* فراموش نكنيم اگر در آستان پدر و مادر خاكساري نكنيم و غمخوارشان نباشيم، خدا ما را به كساني مبتلا ميكند كه خاكساريشان ذلت است و نسبت به ما شفقت ندارند.
* فراموش نكنيم هر چه آدمي در برابر والدينش خاكساري كند، بيشتر به او ميدهند و بلندش ميكنند.
* فراموش نكنيم تسليم در برابر والدين راحتترين راه تسليم در برابر كائنات است.
***
مرد جوانی پدر پیري داشت كه روزي بيمار شد. بعد از مدتي بيماري پدر شدت گرفت و پسر او را گوشهي جادهای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعتها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفسهای آخرش را میکشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر، روی خود را به سمت دیگری میچرخاندند و بیاعتنا به پیرمرد، نالان راه خود را میرفتند. حكيمي از آن جاده عبور میکرد. به محض اینکه پیرمرد را دید، او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به حكيم گفت: «این پیرمرد فقیر است و بیماري و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو میرسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود خواهد آورد. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک میکنی!؟» حكيم به رهگذر گفت: «من به او کمک نمیکنم! من دارم به خودم کمک میکنم. اگر من هم مثل پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای همصحبتی داشته باشم. من با این کار به خودم کمک میکنم.»
***
شب از نيمه گذشته بود. پرستار به مرد جواني که آن طرف تخت ايستاده بود و با نگراني به پيرمرد بيمار چشم دوخته بود نگاهي انداخت. پيرمرد قبل از اينکه از هوش برود، مدام پسر خود را صدا ميزد. پرستار نزديک پيرمرد رفت و آرام در گوش او گفت: «پسرت اينجاست. بالاخره اومد.» بيمار به زحمت چشمهايش را باز کرد و ساية پسرش را ديد که كنارش ايستاده است. بيمار سکتة قلبي کرده بود و دکترها ديگر اميدي به زنده ماندنش نداشتند. پيرمرد بهآرامي دستش را دراز کرد و انگشتان پسرش را گرفت. بعد لبخندي زد و چشمهايش را بست. پرستار از تخت کنار که دختري روي آن خوابيده بود، يک صندلي آورد تا مرد جوان روي آن بنشيند. بعد از اتاق بيرون رفت؛ در حالي که مرد جوان همچنان دست پيرمرد را گرفته بود و بهآرامي آنها را نوازش ميكرد.
نزديک صبح حال پيرمرد وخيم شد. مرد جوان به سرعت دکمة اضطراري را فشار داد. پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاينة بيمار پرداخت ولي او از دنيا رفته بود. مرد جوان با ناراحتي رو به پرستار کرد و پرسيد: «ببخشيد، اين پيرمرد چه کسي بود؟»
پرستار با تعجب گفت: «من فكر كردم پدر شماست. مگه پدر شما نبود؟!»
مرد جوان گفت: «نه، ديشب که براي عيادت دخترم اومدم، براي اولين بار بود که اون رو ميديدم.» بعد به تخت کناري که دخترش روي آن خوابيده بود، اشاره کرد.
پرستار با تعجب پرسيد: «پس چرا همون ديشب نگفتي که پسرش نيستي؟»
مرد پاسخ داد: «فهميدم که پيرمرد ميخواد قبل از مردن پسرشو ببينه، اما اون نيومده بود. اون لحظه که دستم رو گرفت، فهميدم آنقدر بيماره که نميتونه منو از پسرش تشخيص بده. من ميدونستم که در اون لحظه چقدر به پسرش احتياج داره. براي همين اين كار رو كردم...»
***
چمدانش را بسته بودیم. با مسئول خانة سالمندان هماهنگ کرده بود. یک ساک با یک قرآن کوچک هم داشت. کمی نان روغنی، کشمش؛ تنقلاتي شیرین برای شروع آشنایی ...
گفت: «مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم. یک گوشه هم که نشستم. نمیشه بمونم، دلم واسه نوههام تنگ میشه!»
گفتم: «مادر من، دیر میشه. چادرتون هم آمادهست، منتظرن»
گفت: «کیا منتظرن؟ اونها که اصلاً منو نمیشناسن» و ادامه داد: «آخه اونجا مادرجون، آدم دق میکنهها... من که اینجا به کسی کاري ندارم... اصلاً من اگه ديگه حرفي نزنم خوبه؟ ميشه بمونم؟»
گفتم: «آخه مادر من، شما داری آلزایمر میگیری. همه چیز و فراموش میکنی.»
گفت: «مادر جون، این چیزی که اسمش سَخته رو من گرفتم، قبول. ولي تو چي؟ تو چرا همه چيزو يادت رفته دخترم؟!»
خجالت کشیدم. حقیقت داشت. تمام کودکی و جوانیام... تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم... او بخشی از هویت و ریشه و هستیام بود. و راست میگفت؛ من همه را فراموش کرده بودم.
با خانة سالمندان تماس گرفتم که نميآيم و نميخواهم او را ببرم. مادر را ديدم كه ميخندد. توان نگاه کردن به خندة نشسته بر لبهای چروکیده و نگاه مهربانش را نداشتم. ساکش را باز کردم. قرآن و نان روغنی و.... همة تنقلات شیرین دوباره در خانه بودند. نان روغنی را برداشت و گفت: «بخور مادر جون، خسته شدی هِی بستی و باز کردی»
دستهای چروکیدهاش را بوسیدم و گفتم: «مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن...»
اشکش را با گوشة روسریاش پاک کرد و گفت: «چی رو ببخشم مادر؟ من که چیزی یادم نمیآد. يعنی فراموش کردم؟ گفتی چی، چي گرفتم ؟ جلالخالق! چه اسمهایی میذارن این دکترها!»
طاقت نگاه بزرگوار و اشکهای نجیب و موی سپیدش را نداشتم. در حالی که با دستهای لرزانش موهای دخترم را شانه میکرد، زیر لب میگفت: «من كه ندارم، ولي گاهي چه نعمتيه اين آلزايمر!»
***
اولين هديهاي كه روز مادر خريدم، يك خودكار پيچي بود. بدنه را كه پيچ ميدادي، نوك خودكار ميآمد بيرون. در يك ظهر پنجشنبه، جلوي پدر و خواهرها و برادرها آن را دادم. مادرم گفت: «ممنون.» و به خودكاري نگاه كرد كه من آن را پيچ دادم و نوكش آمد بيرون. گفت: «من كه توقعي نداشتم.» و خودكار را از دستم گرفت. شُل پيچ ميداد و مثل من از فرايند خلاقهي ماجرا (پيچ خوردن خودكار) سَركيف نبود. تا آمدم بپرسم از رنگ طلايي آن خوشش آمده يا نه، زنگ در را زدند و يك مينيبوس آدم ريخت داخل خانه. خانة ما آن سالها، دو اتاق بود و يك پذيرايي (سرجمع 50 متر) كه 7 نفر در آن زندگي ميكرديم. دويدم تا به از پنجره ببينم چند نفر مهمان آمدهاند؟ بعد برگشتم داخل آشپزخانه و مادرم را ديدم در حال هم زدن ليوانهاي شربت. هول و سراسيمه بود و تند تند هم ميزد. پدرم گفت: «دست شما درد نكنه.» و سيني شربتها را از دست مادر كشيد، اما قبل از اينكه از دَرِ آشپزخانه بزند بيرون گفت: «اين ديگه چيه؟» دست پدر را ديدم كه خودكار طلايي را تاب ميدهد، از داخل سيني برميدارد و انداخت روي ماشين لباسشويي.
فرداي آن روز، اول فكر كردم از رفتن مهمانها دلم گرفته اما بعد متوجه شدم دليل آن، شربتي شدنِ خودكار است. نوكِ پيچيِ خودكار به خاطر هم زدن شربت، چسبيده بود داخل بدنه و بيرون نميآمد (ديگر نميچرخيد). از مادرم پرسيدم: «چرا ليوانها رو با اون هم زدي؟» داشت آماده ميشد براي چُرت. خسته گفت: «با چي؟» بالش را زير سرش جابهجا ميكرد. چيزي نگفتم. چند دقيقه بعد، فكر كردم خوابيده اما ديدم چادر را از روي سرش كنار زد و گفت: «ميگي چي كار ميكردم؟ با دست هَم ميزدم؟!»
قبل از مرگ مادرم اين خاطره را يك روز برايش تعريف كردم كه خنديد. من هم خنديدم اما همچنان ته دلم غمگين بودم از يادآوري ماجرا. اما حالا كه جاي او خالي است، فكر ميكنم دوست دارم تمام خودكار پيچيهاي جهان را بخرم، به او هديه كنم تا او تمام شربتهاي جهان را هم بزند با آن. بعد بنشينيم و با هم بخنديم؛ خندهاي كه مطمئنم اگر زنده باشد ديگر هيچ غمي در ادامه نخواهد داشت.
***
يك بار به مادربزرگم گفتم: «ميشه نميري؟» خنديد و گفت: «باشه» دستش را گرفته بودم در دست و كنارش نشسته بودم. تكيه داده بودم به او. شالگردن ميبافت برايم. ميلها را كه تكان ميداد گفت: «به يه شرط، اينكه تو هم بزرگ نشي!» گفتم: «آخه دست خودم نيست كه مادرجون. من ميشم. بزرگ ميشم هِي» باز خنديد. گفت: «آخه كم هستن آدمهايي كه بزرگ بشن. اكثرا فقط بزرگ ميشن» گفتم: «يعني چي؟» گفت: «يعني بعضيها هر چقدر بزرگ ميشن، كارهاي بزرگ ديگران به چشمشون كوچيك مياد. يادشون ميره پدر مادر واسهشون چي كار كردن.» گفتم: «خب من بايد چطوري بزرگ بشم كه اينطوري بزرگ نشم!» ميل بافتني را گذاشت كنار. دست كشيد روي سرم و گفت: «بزرگ شو. زود و تند تند بزرگ شو. ولي يه طوري كه كارهاي ديگران، حتی اگه كوچيك باشه، به چشمت بزرگ بياد. اگه قراره بزرگ بشي، اينطوري بزرگ شو» گفتم: «باشه. به شرط اينكه قول بدي نميري.» مادر بزرگم سرم را گرفت در دستش، پيشانيام را بوسيد و قول داد....
***
حكايت
روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدایا، میخواهم همنشین خود را در بهشت ببینم.»
جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: «یا موسی، فلان قصاب در فلان محله همنشین تو خواهد بود.»
حضرت موسی (ع) به آن محل رفت و مغازة قصابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است. شامگاه که شد، جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی (ع) از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمیخواهی؟» جوان گفت: «خوش آمدید.» آنگاه او را درون منزل برد.
حضرت موسی (ع) دید که جوان غذایی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد. سپس دست و صورتش را شست و برایش غذا آورد. موقعی که جوان میخواست زنبیل را در جای اول بیاویزد، پیرزن کلماتی که مفهوم نمیشد ادا کرد. بعد از آن جوان برای حضرت موسی (ع) غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: «حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟»
جوان گفت: «این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او خدمتكاري بگيرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بستهام.»
حضرت پرسید: «آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟»
جوان گفت: «هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم، میگوید: «غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته»؛ یعنی خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی (ع) در بهشت باشی؛ به همان درجه و جایگاه او. حضرت موسی (ع) فرمود: «ای جوان، بشارت میدهم به تو که خداوند دعای او را دربارهات مستجاب كرده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.»
***
كليدِ رزق و روزي
ماداميكه آدمي در زمين است، پدر و مادر او اگر چه مرده باشند، راه اتصال او به كائناتاند. هر رزق مادي يا معنوي كه ميخواهد به آدمي برسد، از اين راه ميرسد. مثل بند نافي كه جنين از آن تغذيه ميكند و بدون آن محكوم به مرگ است. هر خيري از اين راه بايد بگذرد و اگر والدين از فرزندشان دلچركين باشند، رزق مسدود ميشود. هر دعايي كه ميخواهد بالا برود، از اين راه است كه بايد بگذرد و اگر ايشان از فرزندشان ناخرسند باشند، دعايي مقبول نخواهد شد. خداوند كليد بهروزي دنيا و آخرت را همين جا در خانه و در كنارمان قرارداده است. كجا ميرويم؟ نزد كه ميجوييم؟ بسیاری از کسانی که ثروتمند شدهاند، به برکت دعای پدر و مادر است و بس. این مهمترین نکته است. برای رزق و روزی هیچ چیز مثل رضایت و دعای پدر و مادر نیست و اين همان فرمول جادويي ثروت است.
***
راهكارهاي عملي
1. مطيع آنها باشيد يعني در مقابل پدر و مادر روحية اطاعت داشته باشيد.
2. به آنها خدمت كنيد.
3. براي پدر و مادر هديه بگيريد.
4. دلشان را شاد كنيد.
5. در خانه (و در نبودشان) راجع به آنها صحبت كنيد.
6. بديهاي آنها را نبينيد و فراموش كنيد.
7. آنها را نصيحت نكنيد.
8. به آنها پرخاش نكنيد و با ملايمترين شيوه و سخن با آنها برخورد نماييد.
9. از آنها عذرخواهي كنيد، هر چند مقصر نباشيد.
10. براي پدر و مادرتان دعا كنيد.
11. كارهاي خير آنها را ادامه بدهيد.
12. در خانه كار كنيد و به آنها كمك نماييد.
13. از والدين انتظار بيجا نداشته باشيد.
14. لطف، قدرداني و تشكر خود را از آنها به زبان بياوريد.
15. از ايشان به بزرگي ياد كنيد.
16. دست پدر و مادر را ببوسيد.
17. اگر والدینتان یا یکی از آنها مردهاند، سر مزارشان برويد یا برایشان انفاق و خیرات کنيد.
18. هرگز در دعواهای پدر و مادر، جانب یکی را نگیر بلکه فقط شنونده باش.
***
پرسشها
1. همسرم نمیگذارد پدر و مادر سالمندم را نگه دارم. من خیلی به پدر و مادرم مدیونام و به آنها علاقه دارم. همين باعث میشود که بین آنها و زن و فرزندانم یکی را انتخاب کنم. لطفاً شما مرا راهنمایی کنید.
پیامبر خدا (ص) ميفرمايد: «إنّ مِن إجلالی تَوقیرَ الشَّیخِ مِن اُمَّتی»؛ احترام به سالمندان امّت من، احترام به من است. (میزانالحكمه، ح 9927)
دوران کهولت و سالمندی، توأم با ناتوانیهای جسمانی و روحی خاص این دوران، فرد سالمند را در وضعیتی متفاوت قرار میدهد که درک و احترام بیشترِ اعضای خانواده و جامعه را میطلبد. در حالی که دین اسلام در ارتباط با احترام به سالمندان بيشترين سفارش را داشته، همچنين احترام به سالمندان، ریشههای عمیق در فرهنگ کشور ما نیز دارد. امروزه به دليل رواج فناوری و تغييرات در همة ابعاد زندگي، جوانان هر روز جذب شهرهاي پرجمعيت و بزرگ ميشوند. تغيير در ساختار خانواده نبايد همبستگي، عشق، مودّت، روحية مراقبت و توجه به يکديگر را در اعضاي خانواده مختل کند. محبت به سالمندان، از جمله بارزترین و برجستهترین نشانههاي اخلاق و انسانیت است. زیرا محبت به سالمندان، مثل محبت به همسر، دوسويه نیست. مثل محبت به کودکان، شیرین و جذاب هم نیست، بلکه با زحمت و گاهي آزار و اذیت همراه است. بنابراین حسن رفتار ما با سالمندان، ملاک انسانیت و نمرة اخلاق ماست.
همچنین گاهی احساسات بد و خاطرات ناخوشایندمان، موجب کاهش صبر و طاقتمان در مقابل سالمندان میشود. مثلاً وقتی ناگزیریم با پدرشوهر یا مادرشوهری (یا پدرزن و مادرزنی) زندگی کنیم که مسبّب ناراحتیهای فراواني در زندگی مشترک ما با همسرمان بودهاند، کوچکترین بدرفتاری آنها، احساسات و عواطف ناخوشایند ما را مضاعف ميكند و مشکلساز میشود. اگر سالمندانی که با ما زندگی میکنند، به گردن ما حق زیادی دارند و اگر خوب و مهرباناَند، محبت به آنها، نگهداریشان و تحمل زحمت به خاطر ایشان، کمترین کاری است که میتوانیم برایشان انجام دهیم اما اگر والدین ما نیستند و بداخلاقاند یا عادات ناپسندی دارند و نیکی به ایشان، نیاز به تقوا و صبر زیادی دارد، پاداشی عظیم برای شما خواهد داشت. باور کنید که با مدارا و حفظ آرامش میتوانیم به راحتی با سالمندان کنار بیاییم. اصرار نداشته باشید تا چیزی را به ایشان اثبات کنید. اگر مهربان باشید و حسن نیّتتان را نشان بدهید، به خاطر ضعف و رقّت قلبیِ دوران سالخوردگی، خیلی زود به شما وابسته میشوند.
فرزندان ما، رفتارهای ما را الگوبرداری میکنند. آنها با ما همانطوری رفتار خواهند کرد که امروز ما با والدینمان رفتار میکنیم. توضیحات ما مشکلی را حل نمیکند، زیرا یک واقعیت و اصل مسلّم در تربیت میگوید: «فرزندان ما همان چیزی میشوند که ما هستیم، نه آن چیزی که ما میخواهیم بشوند». این اصل در تربیت آنچنان محکم و استوار است که در بین دانشمندان علوم تربيتي معروف است: «فرزندت را به من نشان بده تا بگویم تو کیستی!»
برخي متخصصان علوم رفتاری و آسیبشناسي اجتماعی تأكيد دارند بین رفتن کودکان به مهدکودک با فرستادن والدین در دوران پیری به سرای سالمندان، ارتباط وجود دارد. آنها معتقدند کودکاني كه به مهدکودک فرستاده ميشوند، ارتباط عاطفی با والدین خود برقرار نمیکنند و همین امر در آینده به این شکل خود را نشان میدهد.
دکتر مجید ابهری با تحقیقی که در این مورد انجام داده ميگويد: «در تحقیقی که توسط گروه آسیبشناسی بنیاد علوم رفتاری انجام شد مشخص شد که 75 درصد از افرادی که والدین خود را به خانة سالمندان بردهاند، از شیر خشک تغذیه کردهاند و تنها 25 درصد از آنها با شیر مادر رشد کردهاند.»
او در ادامه عنوان ميكند: «بنابراين با پیریزی سست عاطفی در مورد فرزندان، در آینده باید منتظر کمرنگ شدن عواطف آنها حتی بیتفاوتی فرزندان در مقابل بیماری والدین بود.»
وی همچنين با اشاره به اینکه 10 درصد از سالمندان دور از خانه و در خانة سالمندان هستند، ميگويد: «قبح نگهداری سالمندان در خانههای سالمندان از بین رفته است و در یک بررسی سطحی مشخص میشود که فرزندان اینگونه والدین، ارتباط عاطفی لازم را در دوران کودکی بخصوص با مادر برقرار نکرده و سپردن به خانة سالمندان نیز ناشی از همین گسستگی عاطفی دوران طفولیت آنها است.»
فرزندان شما شبانهروز شاهد رفتار شما با سالمندان هستند. آنها هم در شرایط فعلی شما قرار خواهند گرفت. دوست دارید چه رفتاری با شما داشته باشند؟ احتمالاً هیچگاه تاکنون به چنین چیزهایی فکر نکردهاید. زیرا با میل طبیعی انسان، مخالف است. بشر در رویاهای خود، همواره چیزهایی را که مطلوب او هستند در نظر میگیرد و آیندة خود را آن طور که دوست دارد مجسّم مینماید. به عبارتی، نفس ما، ما را فریب میدهد. البته اگر هم به چنین روزهایی فکر کنیم، خودمان را از هر عیب و نقصی مبرّا فرض میکنیم، حال آنکه این چنین نیست. پس وقتي واقعبینانه به سالمندان مینگرید، خودتان را جای آنها در نظر بگیرید و با رحم کردن در حقّ ایشان، به خودتان لطف کنید که دنیا دار مکافات است.
***
2. من جوانی 19 ساله هستم که به لطف خدا هیچ چیزی در زندگیام کم نداشتهام ولی مشکل بزرگی دارم که نمیتوانم آن را حل کنم. لحن حرف زدن من با پدر و مادرم خوب نیست. یا زود عصبانی میشوم یا طعنه میزنم و بدتر اینکه این مشکل در مورد مادرم حادتر است. من دوست ندارم که پدر و مادرم فکر کنند به خاطر اینکه سنشان بالا رفته، از دست آنها خسته شدهام. من عاشق پدر و مادرم هستم. با این شرایط که پیش میرود، میدانم که خسرالدنیا و الآخره میشوم. پدر و مادر و خواهرم، اخلاق خوبی دارند ولی من از بچگی اخلاق تندی داشتهام. راهنمایی بفرمایید.
اين دوست جوان، اصطلاحهای دینی را خوب میداند ولی ظاهراً در عمل کردن به آنها ضعیف است. مشکل ما اطلاعات دینی نیست؛ مشکل ما ارتباط با دین و عمل کردن به دستورات دینی است. امروزه همه اطلاعات دینی را دارند. در کشور ما کسی نیست که نداند چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام. آیا کسی هست که نداند بیحیایی بد است؟ آیا کسی هست که نداند بداخلاقی با پدر و مادر بد است؟ كسي هست كه نداند بداخلاقی و مردمآزاری خوب نیست و خداوند را میرنجاند؟ پس چرا این اتفاق میافتد؟ این دانستنیهای ما از دین، برای تفاخر استفاده میشود و این خطرناک است. یعنی اطلاعات دینی بنده برای فخرفروشی است. مثل این است که یک نفر آییننامة راهنمایی و رانندگی را میخواند که گواهینامه بگیرد اما قوانین آن را در خیابان رعایت نمیکند. یکی درس را میخواند که فقط مدرک بگیرد، نه برای اینکه فهم خودش بالا برود و به آنها عمل کند. خوب دقت کنید ببینید که شما متأسفانه جایگاه پدر و مادرتان را کمتر از جایگاه مدیر شرکتتان میدانید. سوال اینجاست که پس چرا شما پیش مسئول یا استادتان عصبانی نمیشوید؟ چرا با آنها خوب حرف میزنید ولی در محضر پدر و مادر چنین نمیکنید؟ زیرا اگر با استاد بد حرف بزنید، از نمرة شما کم میشود. این را خوب فهمیدهاید، ولی عظمت جایگاه پدر و مادر خود را نزد خداوند هنوز درک نکردهاید. در حالی که اگر شما خوب دین خود را درک کرده بودید، متوجه میشدید و میفهمیدید که در دین، جایگاه پدر و مادر شما بعد از خداست و خداوند رحمان و حکیم، سه بار نام پدر و مادر را در کتاب آسمانی ما قرآن کریم، بعد از خودش، قرار داده است. خدا میفرماید که اگر با پدر و مادرت بد حرف بزنی، دعاهایت مستجاب نمیشود، عمرت بیبرکت میشود. ما در مجازاتهای دنیا فهمیدهایم که ما را اخراج میکنند، حقوقمان را کم میکنند، اما در مجازات الاهی هنوز به یقین نرسیدهایم که بر ما چه میکنند. بعضی از مردم، کنترلهای بیرونی دارند اما کنترل درونی ندارند؛ یعنی در خانه که کسی آنها را جریمه نمیکند، راحت عصبانی میشوند. پس ارتباط با دین هم باید مدیریتی بشود. یعنی بنده بایست بروم آگاه شوم و تحقیق بیشتری در دین خود کنم تا از دین خود بفهمم که جایگاه هر کسی نزد خداوند سبحان کجاست. اگر پرسیدم و آگاه شدم، دیگر نمیتوانم سرپیچی كنم. اگر پدر و مادر پیر شدند و نتوانستند با بنده شاداب رفتار کنند و همراه شوند، بايد با آنها بدرفتاری يا تندي كنم؟! چرا بايد اينگونه رفتار كنم؟ وقتي جایگاه پدر و مادر را نزد خداوند فهمیديم، بايد سعی كنيم همیشه وجود نازنین آنها را حفظ و احترام کنيم. ارتباط با دین یعنی اینکه حد مجازات را بفهمیم و حد برکت و پاداش را نیز بدانيم. حالا اگر متوجه شدیم که خدایی ناخواسته در مورد آنها اشتباه کردیم، اول بهتر است نزد خداوند استغفار کنیم و بعد هر چه زودتر رضایت پدر و مادرمان را به دست بیاوریم تا خداوند نیز ما را دوست بدارد و ما را در تمامی لحظات زندگی هدایت فرماید.