وضعیت طلاق در ایران
طبق آمار سال 1391، ۱۵۰ هزار و ۳۲۴ مورد طلاق در ایران به وقوع پیوسته است. یعنی روزانه ۳۸۱ زوج از یکدیگر جدا شدهاند. خیانت، مشکلات جنسی و تورم از مهمترین دلایل طلاق هستند. در سال 1392 نیز ۱۵۸ هزار و ۷۵۳ مورد طلاق رخ داده بود که بیشترین دلیل آن دخالت خانوادهها، عدم تحقق شروط ضمن عقد، اعتیاد و فقر مالی برآورد شده است.
میزان طلاق در ایران با توجه به تعداد طلاق نسبت به جمعیت تقریباً برابر با میزان طلاق در سه کشور اصلی اروپای غربی است. در کشور فرانسه با حدود ۶۶ میلیون نفر جمعیت، حدود ۱۳۳ هزار مورد طلاق در سال ۲۰۱۲ انجام شده است. در کشور آلمان با جمعیت ۸۲ میلیونی، حدود ۱۹۰ هزار مورد طلاق و در انگلیس ۶۰ میلیونی هم ۱۴۴ هزار مورد طلاق ثبت شده است.
در تیر ماه سال ۱۳۹۳، بنا به آمار اعلام شده توسط پایگاه خبری تحلیلی جمهوریت، در سه چهارم طلاقها(۷۰ درصد) زنان متقاضی طلاق بودهاند؛ در سه درصد طلاقها مردان متقاضی طلاق بودهاند و ۲۶ درصد از طلاقها نیز بهطور توافقی صورت گرفته است؛ یعنی زن و مرد تصمیم به طلاق گرفتهاند. در ایران، بیشتر طلاقها در گروه سنی ۲۵ تا ۳۰ است، آمار رشد ۴ درصدی طلاق در سه ماهة نخست سال ۱۳۹۳ حکایت از بیشترین طلاقهای ثبت شده زنان به میزان ۱۴٫۵ درصد مربوط به رده سنی ۲۷ تا ۲۹ سال و بیشترین طلاقهای ثبت شده مردان نیز به میزان ۱۶٫۲ درصد نیز مربوط به همین رده سنی یعنی ۲۷ تا ۲۹ سال بوده است. محمود گلزاری، معاون امور جوانان و ساماندهی وزارت ورزش و جوانان ایران، اعلامکرد: ۸۰ درصد ازدواجهایی که در ایران به طلاق منجر میشوند طلاقهای در میان جوانان زیر ۳۰ سال است؛ ایشان بخش عمده این طلاقها را بهدلیل «انتخاب نامناسب همسر» بیان کرده است.
حدود ۱۴ درصد طلاقها در یکسال اول زندگی و ۶۵ درصد آنها در هشت سال اول زندگی اتفاق افتاده است. احتمال طلاق در سالهای بعدی اگر چه کمتر میشود، امّا هنوز قابل توجه است و حتی پس از سی سال زندگی مشترک، به طرز معناداری باقی میماند. به نظر میرسد طلاق در سنین بالا نیز در حال افزایش است.
هم اکنون در استانهایی که آمار طلاق بالاست (مثل تهران) به ازای هر دو تا سه ازدواج، یکی به طلاق ختم میشود؛ همچنین در استانهایی که آمار طلاق پایین است (مثل سیستان) به ازای هر پانزده الی بیست ازدواج یکی به طلاق ختم میشود.
پیامدهای طلاق در جامعه
1) کاهش رشد جمعیت
2) افزایش فساد اخلاقی در جامعه
3) افزایش جرم و بزهکاری
4) مشکلات معیشتی زنان مطلقه
5) افزایش مشکلات روحی روانی در جامعه
6) انحراف اخلاقی افراد مطلقه
7) افزایش فرزندان تک سرپرست
8) نگاه منفی جامعه به فرد مطلقه
عوامل اصلی بالا بودن نرخِ طلاق
۱) معضلات اقتصادی از قبیل: بیکاری، سطح پایین درآمد، مشکل مسکن
2) اعتیاد
3) عدم توافق و نارضایتی جنسی
4) رواج سبکِ زندگی غربی
5) عدم تناسب زن و شوهر در زمینههای اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، تحصیلی، خانوادگی و ... .
6) اختلاف سن نامناسب
7) ازدواجهای اجباری
8) دخالتهای بیمورد خانوادهها
9) آموزش ناکافی در مسائل زناشویی
10) تربیت نادرست خانوادگی
11) کاهش سطح دینداری و ایمان فردی
12) کاهش روحیة ایثار و از خودگذشتگی
13) از بین رفتن قبح(مذموم بودن) طلاق
14) افزایش اشتغال زنان
15) از بین رفتن روحیة ساده زیستی و رواج تجملگرایی.
دلایل بروز طلاق
بیشترین علت افزایش آمار طلاق بیتوجهی به مسائل اساسی زندگی، تنوعطلبی و بیتعهدی زوجین نسبت به زندگی و پیوند مشترک است. آنقدر سرگرم مسائل اقتصادی و دنیاطلبی شدهایم که بنیان زندگی؛ یعنی خانواده را از یاد بردهایم. به خاطر همین است که در این نوع خانواده، فرزندان آرامش ندارند، زیرا قبل از ازدواج آنها ما بزرگترها به فکر نبودیم. انسانها زمانی که به مشکلی برخورد میکنند، تازه به دنبال چاره میافتند.
در شهری همچون تهران مسائل اقتصادی عامل افزایش پدیدة طلاق نیست، بلکه باید علت آن را در عدم آموزش مهارتهای زندگی جستجو کرد. چرا که بسیاری از جوانان در آغاز زندگی مشترک، هیچ آشنایی با مسائل و مشکلات زندگی ندارند. میدانید چرا؟ آری چون بزرگترهای خانواده و همچنین نهادهای مسئول؛ مهارتهای زندگی را به نسل جوان آموزش نمیدهند و این امر در کنار مشکلاتی از جمله مهیا نبودن امکانات زندگی باعث میشود تا بسیاری از ازدواجها در سال اول زندگی به طلاق ختم شود.
آموزش معیارهای انتخاب همسر در کنار آموزش مهارتهای زندگی، میتواند نقش مؤثری در کاهش آمار طلاق در جامعه داشته باشد. دو انسان با فرهنگ، منش، خانواده و نگرشهای متفاوت در زیر یک سقف زندگی مشترک خود را آغاز میکنند. در حالی که هیچ نهادی برای آشنایی آنان با مسائل زندگی تلاش و اقدامی نمیکند و این امر باعث میشود تا امروز با آمار نگرانکنندهای در خصوص طلاق و زنان مطلقه مواجه باشیم.
ما برای کاهش آمار طلاق، هزینة زیادی پرداخت نکردهایم، تنها برگزاری جلسه و همایش نمیتواند به این مسئله کمک کند، باید به صورت عملی به موضوع پرداخت. آمارها حاكي از آن است كه در دهه اخير درصد طلاق به شدت بالا رفته، به طوري كه در شهرهاي بزرگ از هر سه ازدواج، يكي به طلاق منجر ميشود. اين وضعيت بسيار نگرانكننده است و براي حل آن بايد اقدام جدی به عمل آورد.
قوانين طلاق
طلاق حقي نيست كه تنها به مرد عطا شود و از زن بازداشته شده باشد، بلكه طلاق آخرين راه چارهايست كه براي پايان دادن به زندگیهای بدون عاطفه و مشقت بار در نظر گرفته شده است. به همين دلیل مسئوليت فردي كه اختيار بيشتري در اين موضوع دارد بيشتر است، لذا بايد توجه داشت افرادي كه از روي هوا و هوس به اين امر اقدام میکنند و با بروز كمترين اختلافات آن را چاره كار خود میدانند، روزي بايد در مقابل خداوند متعال پاسخگو باشند كه آيا واقعاً امكان ادامة زندگي به هيچ وجه وجود نداشته و آيا آنها تمامِ سعي خود را براي ادامة زندگي کردهاند؟ آنان بايد پاسخ دهند، چرا چيزي كه خداوند امر به محكم و استوار كردن آن كرده بود را به راحتی از هم گسستهاند.
بر اساس قوانين و موازين كشور، وقوع امر طلاق از سه روش امكانپذير است:
سادهترین شكل وقوع طلاق زمانی است كه زن و شوهر بر مسئله طلاق توافق داشته باشند و ديگر مايل به ادامه زندگي با هم نباشند. اين نوع طلاق به «طلاق توافقي» معروف است كه از اختيار مرد در طلاق ناشي میشود.
نوع ديگر طلاق كه اساس تمام قوانين طلاق میباشد، طلاق به خواست و ارادة مرد است.
ماده 1133 قانون مدني: مرد میتواند با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد.
تبصره: زن میتواند با وجود شرايط مقرر در مواد (1119)، (1129) و (1130) اين قانون، از دادگاه تقاضاي طلاق نمايد. در اين حالت، مرد موظف به پرداخت كليه حقوق زن است.
نوع ديگر طلاق كه در اختيار مرد است، طلاق «بنا به خواستة زن» است. در اين حالت، زن با اثبات شرايط عسر و حرج خود (در اين شرايط دادگاه مرد را مجبور به طلاق میکند) و يا با توجه به وكالتي كه از ابتداي عقد در شرايط ضمن عقد از مرد گرفته میتواند خود را مطلقه نمايد.
بر اساس ماده 1130 قانون مدني، در مورد زير زن میتواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضاي طلاق نمايد. در صورتي كه براي محكمه ثابت شود كه دوام زوجيت موجب عسر و حرج است، میتواند براي جلوگيري از ضرر و حرج زوج را اجبار به طلاق نمايد و در صورت ميسر نشدن به اِذن حاكم شرع طلاق داده میشود.
تبصره: عسر و حرجِ موضوع اين ماده عبارت است از: به وجود آمدن وضعيتي كه ادامة زندگي را براي زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشكل باشد.
موارد ذيل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصاديق عسر و حرج محسوب میگردد:
1- ترك زندگي خانوادگي توسط زوج، حداقل به مدت شش ماه متوالي و يا نه ماه متناوب در مدت يك سال بدون عذر موجه.
2- اعتياد زوج به يكي از انواع مواد مخدر و يا ابتلای وي به مشروبات الكلي كه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و امتناع يا عدم امكان الزام وي به ترك آن در مدتي كه به تشخيص پزشك براي ترك اعتياد لازم بوده است.
در صورتي كه زوج به تعهد خود عمل ننمايد و يا پس از ترك، مجدداً به مصرف موارد مذكور روي آورد، بنا به درخواست زوجه، طلاق انجام خواهد شد.
3- محكوميت قطعي زوج به حبس پنج سال يا بيشتر.
4- ضرب و شتم يا هرگونه سوء استفاده مستمر زوج كه عرفاً با توجه به وضعيت زوجه قابل تحمل نباشد.
5- ابتلای زوج به بیماریهای صعبالعلاج رواني يا واگیر يا هر عارضة صعب العلاج ديگري كه زندگي مشترك را مختل نمايد.
موارد مندرج در اين ماده مانع از آن نيست كه دادگاه در ساير مواردي كه عسر و حرج زن در دادگاه احراز شود، حكم طلاق صادر نمايد. همچنين اگر در ضمن عقد شروطي واقع شود كه در موارد قانوني حق طلاق به صورت وكالت بلاعزل به زن تنفيذ شود، اين شرايط در درخواست زن براي طلاق نافذ خواهد بود.
بايد توجه داشت، طلاق به خواسته مرد و طلاق توافقي قابل رجوع است؛ يعني مرد دوباره میتواند برای ادامة زندگي با زن اراده كرده و بدون ازدواج در مدت مقرر، زن دوباره به همسري مرد در میآید. امّا در طلاق عسر و حرجي يا قضایي امكان رجوع براي مرد وجود ندارد و صرفاً با توافق طرفين امكان آن بهوجود میآید. امّا اجراي صيغة طلاق بدون صدور گواهي «عدم امكانِ سازش» غير قانوني است.
بنا بر مادة 10 قانون حمايت خانواده، اجراي صيغة طلاق و ثبت آن پس از رسيدگي دادگاه و صدور گواهي «عدم امكان سازش» صورت خواهد گرفت.
متقاضي گواهي عدم امكان سازش بايد تقاضانامهای به دادگاه تسليم نمايد كه در آن علل تقاضا به طور موجه قيد گردد. پس از وصول تقاضانامه، دادگاه به وسيله داور يا داوران سعي در اصلاح بين زن و شوهر و جلوگيري از وقوع طلاق خواهد كرد. هرگاه مساعي دادگاه براي حصول سازش به نتيجه نرسد، با توجه به ماده 8 اين قانون، گواهي «عدم امكان سازش» صادر خواهد كرد. دفتر طلاق پس از دريافت گواهي مذكور به اجراي صيغه طلاق و ثبت آن اقدام خواهد نمود.
هر يك از طرفين عقد بدون تحصيل گواهي «عدم امكان سازش» مبادرت به طلاق نمايد، به حبس از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد.
در همين قانون و مادة 8 آمده است که در موارد زير زن يا شوهر حسب مورد میتواند از دادگاه تقاضاي صدور گواهي عدم امكان سازش نمايد و دادگاه در صورت احراز موارد زیر، این گواهي را صادر خواهد كرد:
1- توافق زوجين براي طلاق.
2- استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه همچنين در موردي كه شوهر ساير حقوق واجب زن را وفا نكند و اجبار او به ايفا هم ممكن نباشد.
3- عدم تمكين زن از شوهر.
4- سوء رفتار و يا سوء معاشرت هر يك از زوجين به حدي كه ادامة زندگي را براي طرف ديگر غيرقابل تحمل نمايد.
5- ابتلای هر يك از زوجين به بیماری صعبالعلاج به نحوي كه دوام زناشويي براي طرف ديگر در مخاطره باشد.
6- جنون هر يك از زوجين در مواردي كه فسخ نكاح ممكن نباشد.
7- رعايت نکردن دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به كار يا حرفهای كه منافي با مصالح خانوادگي يا حيثيت شوهر يا زن باشد.
8- محكوميت زن يا شوهر به حكم قطعي به مجازات پنج سال حبس يا بيشتر يا به جزاي نقدي كه بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود يا به حبس و جزاي نقدي كه در مجموع منتهي به پنج سال يا بيشتر و بازداشت شود و حكم مجازات در حال اجرا باشد.
9- ابتلا به هر گونه اعتياد مضري كه به تشخيص دادگاه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و ادامه زندگي زناشويي را غير ممكن سازد.
10- هرگاه زوج همسر ديگري اختيار كند يا به تشخيص دادگاه، نسبت به همسران خود اجراي عدالت ننمايد.
11- هر يك از زوجين زندگي خانوادگي را ترك كند. (تشخيص ترك زندگي با دادگاه است)
12- محكوميت قطعي هر يك از زوجين بر اثر ارتكاب جرمي كه مغاير با حيثيت خانوادگي و شئون طرف ديگر باشد. تشخيص اينكه جرمي مغاير با حيثيت و شئون خانوادگي است با توجه به وضع و موقع طرفين و عرف و موازين ديگر با دادگاه است.
13- در صورت عقيم بودن يكي از زوجين به تقاضاي طرف ديگر، همچنين در صورتي كه زوجين از جهت عوارض و خصوصيات جسمي نتوانند از يكديگر صاحب اولاد شوند.
14- در مورد غايب مفقودالاثر با رعايت مقررات ماده 1029 قانون مدني.
تبصره: طلاقي كه به موجب اين قانون و بر اساس گواهي عدم امكان سازش واقع میشود، فقط در صورت توافق كتبي طرفين در زمان عده قابل رجوع است.
با به وجود آمدن موانع مختلف قانوني و مسائلي مثل مهریههای امروزي، كمتر پيش ميآيد که مرد به طور مستقيم قصد طلاق زن را داشته باشد، حتي با وجود انحرافات مشخص در همسر بعضي از مردها به خاطر بار مالي سنگين طلاق از آن دوري میکنند و زندگي بيروحي را در پيش میگیرند و گاهي سعي در ايجاد ناراحتي براي زن میکنند تا او خود پيش قدم شود، در كنار اين مسئله مراجعات مكرر زنها براي طلاق و ادعاهاي مكرر عسر و حرج قضات دادگاه را براي صدور حكم طلاق دچار ترديد میکند و اين امكان هم در صورت ارائه نكردن دلايل محكم از طرف زن غير ممكن است. بنابراين بهترين راه خاتمه دادن به زندگیهای مشقت بار و بدون عاطفه توافق طرفين بر روي طلاق است كه در ضمن اين توافق، دو طرف بر روي مسائل مالي و حقوق مشخص توافق و با دادن دادخواست مشترك امكان طلاق را فراهم میکنند. چون اين درخواست مشترك و با توافق طرفين است، حكم صادر شده در مورد آن قطعي است و قابل تجديد نيز نمیباشد كه از نظر زمان رسيدگي سریعتر از موارد ديگر طلاق خواهد بود.
طلاق درست؛ طلاق نادرست
سؤال اصلی خانوادههایی که در کش و قوس سوء روابط با هم افتادهاند و از مرحله طلاق عاطفی نیز پیش رفتهاند این است که آیا ادامه این زندگی به صلاح است؟
معمولا در بیش از 90 درصد موارد، ادامة زندگی و تصحیح روابط با بهرهگیری از مشاوره و اصلاح عادات زوجین بهترین گزینه است. اگر هر دو بخواهند یقینا به نتیجه میرسند؛ چنانچه خداوند در قرآن وعده داده که اگر هر دو بخواهند و اصلاح صورت گیرد، خداوند نیز یاریشان میکند. امّا معمولا یکی از زوجین بر جدایی پافشاری میکند این است که زندگی به سوی متارکه یا طلاق حرکت میرود.
در موارد زیر میشود به موضوع طلاق به طور جدی فکر کرد:
- اعتیاد غیر قابل اصلاح همسر در مواردی که به زندگی ضرر میزند و عملکرد زندگی را مختل کرده است.
- عادات خشم و پرخاش تکرار شوندهای که به ضرب و جرح شدید و خطرناک میانجامد و همسر حاضر به اصلاحِ شیوه خود نیست.
- خیانتی که نه تنها پشیمانی در پی ندارد، بلکه همسر آن را حق خود میداند و از آن دست نمیکشد و اصرار بر برملا کردن آن دارد.
- در مواردی که یکی از زوجین، دیگری را برای مدت طولانی رها میکند و در جهت بازگشت به زندگی هیپ تلاشی ندارد و هرگونه مذاکره با وی بینتیجه میماند؛ در واقع هدفی جز تنبیه، اذیت و انتقام ندارد.
به غیر از این موارد باید گفت، طلاق در نزد خردمندان جایز شمرده نمیشود و به جای تهدید به طلاق و حرکت در جهت آن باید صبوری کرد و روی اصلاح متمرکز شد. وقتی چیزی نزد عقل محکوم است، نزد خداوند نیز محکوم است و برای انسان عواقب سوء در بر دارد. یعنی تکلیف انسان صبوری و اصلاح است. حتی اگر اصلاح صورت نگیرد، صبر برای انسان برکات بسیار در دنیا و آخرت در پی دارد.
چگونه از وقوع طلاق جلوگیری کنیم؟
پیشتر راجع به آسیبشناسی مشکلات خانواده و ریشههای آن صحبت کردیم. به طور خلاصه راه اصلاحِ خانواده، اجرای جدی موارد زیر است:
1. مطالعة جدی و مستمر راجع به مواردی که بنیاد خانواده را مستحکم میکند. به عبارت دیگر آدم باید وقت بگذارد و راجع به تفاوتهای زن و مرد و شیوة درست رفتار خود و انتظار از طرف مقابل مطالعه کند. بزرگترین فقر «جهل» است. ریشة همه بدبختیها ندانستن است. نور علم زندگی را اصلاح میکند؛ حتی در مواردی که فقط یک نفر از زوجین در این مورد گام مؤثری بردارد، به شرطی که قصدش اصلاح خودش باشد نه دیگری. آنگاه از قبل تصحیح رفتار او، کمکم رفتار طرف مقابل نیز اصلاح میشود یا لااقل برای او رنجآور نیست.
2. پیش قدم شدن در برقرار رابطة جنسی و ارضای طرف مقابل. ریشة خیلی از مشکلات خانوادگی، ارضا نشدن یکی از زوجین است. وقتی آدم از این آرامش محروم شود، آرامش روحی و روانی خویش را نیز از دست میدهد.
3. رجوع به مشاور و بهره گرفتن از مشاوری که از وجودش بوی خدا به مشام برسد. فقط چنین کسی است که میتواند به انسان کمک کند. کسی که نماز نمیخواند، نباید انتظار آرامش داشته باشد. کسی که فقط بهدنبال منافع خود و لذت خود است انتظار بهروزی نداشته باشد. از خلق نیز مهمترین و در دسترسترین، پدر و مادراند. کسانی که به والدین خود محبت میکنند، زندگی موفقی دارند و بیشتر کسانی که زندگیهای آشفته و نابهنجار دارند والدین خود را رها کردهاند. پس بازگشت به آغوش پدر و مادر و به آنها احسان کردن آغاز بازگشت به راه درست و راستی و حل مشکلات است.
4. تغییر شکل فکری از «برای من» به «برای تو»: اگر انسان صرف نظر از اینکه طرف مقابلش کیست و چگونه است، به او خوبی کند، همه چیز عوض میشود؛ حتی اگر طرف عوض نشود زندگی عوض میشود و آدم خودش را در بهشت میبیند. بهشت جای کسانی است که به فکر دیگرانند و جهنم جای کسانی که فقط به فکر خودشان هستند. با تمام سختیها و مشکلات به او خوبی و محبت کنید. پس از مدتی معجزة محبت را ببینید. علتش این است که پیش از او شما فرشته شدهاید. شرطش این است که این کار را به امید تغییر رفتار او انجام ندهید، بلکه چون کار درست و خداپسندانهای است انجام دهید.
5. وقت گذاشتن، گفتگو، دیدن، محبت کردن: ریشة بسیاری از دوریها این است که طرف شما دیده نمیشود. یا احساس میکند که شما او را نمیبینید. پس محبتتان را ابراز کنید. برایش وقت بگذارید و با او صحبت کنید. سرانة صحبت در ایران خیلی پایین است. زوجها با هم گفتگو نمیکنند. کلامی میانشان رد و بدل نمیشود. محبت اظهار نمیشود. اظهار محبت یک هنر است که باید تمرین کرد.
6. قناعت و کاهش انتظارات مادی: برای هر مردی راحت نیست که همه احتیاجات خانواده را برآورد، گرچه هر مردی از این بابت نگران است و آرزومند توانگری است. زن باید با آنچه اکنون روزی مرد شده بسازد و راضی باشد. گرچه این کار سختی است امّا بسیار مهم است؛ لذا باید از خدا کمک بخواهد تا خدا دلش را به نور رضا روشن کند و آرامش نصیبش کند. زیرا سرانجام کار به دست خداست و تقدیر هر کس به دست اوست و غصه خوردن و همسر را آزار دادن مشکلی را حل نمیکند. آدمی باید نقطه تمرکزش را بهجای رفاه مادی و ثروت، به سوی تعالی روحی و سیر و سلوک سوق دهد. اگر نتواند رنج خواهد کشید.
7. صبوری و ساختن: دنیا با بلاها و سختیها بافته شده است. آدمی به طور دائم با چیزهایی روبهرو میشود که موافق طبع و خواستهاش نیست. اگر صبوری کند راحتتر است. بیصبری چیزی را عوض نمیکند و رنج آدم را بیشتر میکند. در زندگی زناشویی که دو نفر با دو فکر و دو خواستة متفاوت زیر یک سقف زندگی میکنند، اگر صبر نباشد تلخی بهبار میآید. کسی که بر سختیهای همسرش صبر نکند پس از طلاق سختیهای بیشتری را باید تحمل کند. پس طلاق در اکثر موارد از چاله به چاه افتادن است و مشکلی را حل نمیکند. هر عملی عکسالعملی دارد و هر شخصی هر چه کند نتیجهاش به خودش بر میگردد. این قانون عدالت خداوند است.
مشکلات پس از طلاق
طلاق اغلب موارد، چون سرابی است که آدم را سیراب نمیکند. باتلاقی است که آدمی را اسیر میکند. معمولا مشکلات و سختیها پس از طلاق بیشتر میشود و آدم بییاور و سرپناه است. نخستین پدیدهای که با طلاق دامنگیر زوج، بهخصوص زوجه، میشود افسردگی است. این مسئله بسیار شایع و در مباحث روانشناسی به طور جدی مطرح است و علاج درست و سریعی ندارد. پس از آن تنهایی به سراغ آدم میآید و مثل موریانه آدم را میخورد. بسیاری از زنان با گذشت زمان توسط دوستان و آشنایان از ترس ایجاد ارتباط با شوهرانشان به طور تدریجی طَرد میشوند و در ادامه مزاحمتهای زیادی برایشان رخ میدهد.
نخست باید دلايل اصلی به وجود آمدن طلاق را بررسی کرد:
جامعهشناسان و روانشناسان هر کدام از منظری به بیان موضوع پرداختهاند امّا حقیقت امر این است که همانطور که انسان پیچیده است، شناخت ابعاد رفتاری وی نیز به همین میزان مشکلتر میگردد و صرفاً گره زدن با یک واقعه مانند تورم و اقتصاد غیر معقول به نظر میرسد.
بارها ديده شده كه دختران و پسران جوان براي انتخاب همسر به دنبال شخصي متفاوت از خود در واقع نقطة مقابل خود به لحاظ شخصيتي ميگردند. برای مثال ممكن است كه دختري اجتماعي با روابط عمومي قوي به دنبال مردي باشد كه روابطِ اجتماعي محدودي داشته باشد؛ وقتي اين دو در كنار هم قرار بگيرند، مسلما يكديگر را درك نميكنند و در آينده همین عامل، مسئلهساز خواهد شد. افراد براي انتخاب شريك زندگيشان بايد تشابه شخصيتي را مدنظر قرار دهند و شريكي را انتخاب كنند كه از هر جهت شبيه خودشان باشد.
زوجها براي ادامة يك ارتباط رضايتمند بايد از مهارتهاي زندگي مانند: گفتوگو كردن، گوش دادن و توانايي حل مسئله آگاهي داشته باشند و اين را بدانند كه با تشكيل زندگي «من» و «منيت» از بين رفته و «من» تبديل به «ما» ميشود. در زندگي نفع «ما» مطرح است.
همچنين زوجها بايد توانايي سازگاري در هر شرايطي را داشته باشند. در زندگي مشترك، گفتوگو كردن، عامل مهمی در ازدواج موفق است. زوجهايي كه بيشتر اهل گفتوگو هستند، توانايي حل مسئله را نيز دارند. متاسفانه از هر 10 زوج، كمتر از سه زوج توانايي گفتوگو كردن به شيوة مناسب را دارند.
مهمترین علل طلاق به ترتیب اهمیت
1- عدم شناخت متقابل خانواده طرفین از یکدیگر، پیش از ازدواج
2- عدم آمادهسازی جوانان برای ورود به زندگی مشترک از سوی خانوادهها و نهادهای آموزشی
3- ازدواجهای احساسی و خیابانی
4- ازدواجهای اجباری و مصلحتی
5- نداشتن تناسب فرهنگی و فکری
6- ضعیف شدن باورهای دینی
7- ولخرجیهای افراطی و چشم و هم چشمی دربارة نوع زندگی، میزان مهریه و ...
8- تفاوت سنی زیاد زوجین و در نهایت فاصله گرفتن دیدگاه طرفین
9- بیکاری، نداشتن مسکن
10- اعتیاد، خشونت
11- دخالت بیمورد خانوادهها
12- خیانت و فساد اخلاقی
13- عدم ارضای نیاز جنسی طرفین
14- صاحب فرزند نشدن
15- بالا رفتن سطح توقعات زنان در جامعه
16- تکراری شدن روابط و دلزدگی طرفین از زندگی مشترک
17- استقلال اقتصادی و مادی زنان و احساس عدم وابستگی به مرد
18- بدگمانی و مشکلات روحی حاصل از بیاعتمادی به شریک زندگی
البته مواردی بسیار نیز وجود دارند که خیلی از آنها برای مردم نا آشناست. به طور مثال فشارهای اقتصادی از قبیل نداشتن کار، مسکن و فضای تفریحی مناسب برای خانواده که آستانة تحریک را در سلسله عصبی بالا میبرد و سبب ناتوانی و مشکلات جنسی در زوجین میشود. از هر 10 مرد یک نفر دچار مشکلات جنسی است؛ به گفته روانشناسان، نزدیک به 50 درصد فشارهای عصبی و بد اخلاقی و خیانت همسر که سبب طلاق میگردد به همین امر وابسته است. این موضوع در جوامع مختلف وجود دارد اما در ایران کمتر کسی حاضر است جهت مداوای ناتوانی جنسی خود به پزشک مراجعه کند.
نظام زندگی ما در سطح اجتماعی، فرهنگی و آموزشی به نحوی طراحی شده است که افراد با مسایل و وظایف جنسی خود به عنوان یک تابو مواجه هستند و هرگز به وظایف خودشان در این زمینه آگاهی پیدا نمیکنند. مسایل و وظایف جنسی در جامعه ما به عنوان حرکتی که تنها جنبة منفی دارد شناخته شده است؛ یعنی در هیچ زمانی مسایل جنسی به عنوان یک وظیفه، یک نیاز و یا حتی یک رابطة موفق زناشویی که به روابط جنسی نیاز دارد، در نظر گرفته نشده است.
در سالهای اول زندگی مشترک زن و شوهر به صورت غریزی با هم رابطه برقرار میکنند و از این رابطه تا حدودی لذت میبرند؛ امّا از آن جایی که این رابطه در زندگی زناشویی جدی گرفته نمیشود، این زندگی پس از مدت کوتاهی به سردی گرایش پیدا میکند؛ اینجاست که کمکم وظایف جنسی افراد نسبت به طرف مقابل در زندگی مشترک کمرنگ میشود و افراد برای رفع نیازشان به دنبال ارتباطات دیگری میگردند.
افراد در این مقطع زمانی به دنبال پاسخی برای رفتارهایشان نمیگردند، این بیتفاوتی به سرد مزاجی جنسی منجر میشود؛ چرا که افراد وظایف خودشان را در برابر یکدیگر گم میکنند. در این زمان این رابطة جنسی به یک قاعدهای تبدیل میشود که فقط بر اساس یک شرایط خاص و نه برای رفع نیاز و ایجاد لذت و نشاط برقرار میشود. حتی گاهی اتفاق میافتد که یک طرف زناشویی طرف دیگر را نادیده میگیرد و فقط به قصد رفع نیاز خودش وارد رابطه میشود و با این روند ضمن اینکه خودش لذت نمیبرد کوچکترین لذتی هم برای طرف مقابلش قائل نمیشود.
رسانهها، نظام آموزشی و دستگاههای فرهنگی ما توانایی بررسی این موضوع را ندارند. در همین زمینه تناقضهایی برای آحاد جامعه ایجاد شده و منجر به روابط سرد و ضعیف عاطفی میشود که در نهایت میبینیم ازدواجها بعد از مدت به سردی میگراید، افراد خیلی زود از یکدیگر خسته میشوند و نمیتوانند همدیگر را درک کنند؛ در نتیجه آمار طلاق افزایش پیدا میکند.
طلاق عاطفی
زمانی در جامعه ما این باور رایج بود که زن باید با لباس سفید وارد خانه شوهر شود و با لباس سفید آن خانه را ترک کند. امروزه این دیدگاه نزد بسیاری از مردم تغییر یافته و روز به روز بر تعداد طلاقها افزوده میشود و زوجها حس میکنند که مجبور نیستند تا آخر عمر همدیگر را تحمل کنند. با این حال همه چیز به اینجا ختم نمیشود. این روزها در بسیاری از موارد پدیدة طلاق ناشی از مسائلی است که یک یا دو دهه قبل حتی باورکردن آن نیز امکانپذیر نبود؛ تنوع طلبی، خیانت، دروغگویی و بسیاری از مسائل دیگر منشأ بسیاری از طلاقها شده است. کم نیستند خانوادههایی که قبل از طلاق قانونی، رویه طلاق عاطفی را در پیش میگیرند.
طلاق از نظر لغوی به معنای گشودن گره و رها شدن است و در اصطلاح یعنی خاتمه دادن به زندگی مشترک زن و شوهر و پایان بسیاری از نابهنجاریهاست. در طلاق عاطفی، زن و شوهر بدون اینکه به طور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ میکنند. در این نوع زندگی یا طلاق، نمایی از اعتماد و احساس اولیه مشاهده نمیشود. زن و مرد با اینکه در یک خانه و زیر یک سقف زندگی میکنند، با هم غذا میخورند، با هم کار میکنند، با هم به مسافرت میروند و به اصطلاح همراه هم هستند امّا در اصل دو انسان بیگانه، بیتفاوت و بیاحساس نسبت به هم هستند و هر کدام به امور زندگی خود سرگرم میشود؛ به عبارتی دیگر، این افراد صرفا هم خانه به شمار میروند.
کم نیستند همسرانی که بنا به دلایلی ترجیح میدهند زن و شوهر اسمی باشند نه زن و شوهر رسمی. آنان از نظر فیزیکی از هم جدا هستند و ممکن است ماهها و حتی سالها با همدیگر حرف نزنند و رابطة زناشویی نیز نداشته باشند. بسیاری از دانشمندان، طلاق عاطفی را مقدمهای بر طلاقِ قانونی میدانند، خاتمه دادن به ازدواج به این سادگی نیست و هر فردی از مراحلی عبور میکند تا سرانجام به طلاق قانونی برسد.
خانوادة آشفته و منفعل با ویژگیها و ساختاری كه دارد به طور طبیعی دچار بنبست عاطفی و ساختاری میشود و به یك كانون درون تهی تبدیل میشود؛ كانونی كه اعضای آن هر چند با یكدیگر زندگی میكنند، امّا روابط و كنش متقابل مطلوبی با هم ندارند و از حمایتهای عاطفی و فكری یكدیگر محرومند.
مراحل طلاق عاطفی
دانشمندان از شروع طلاق عاطفی تا رسیدن به طلاق قانونی ۵ مرحله مجزا را در نظر میگیرند؛ این ۵ مرحله معمولا ۳ سال طول میکشد ولی ممکن است مدت آن در عدهای کمتر و در عدهای دیگر بیشتر باشد. این مراحل دارای ترتیب خاصی هستند و زوجها به ترتیب از آنها عبور میکنند تا به طلاق قانونی برسند. دانشمندان مراحل مزبور در دوران طلاقِ عاطفی را به شرح زیر طبقهبندی کردهاند:
مرحله اول: سرزنش
شخصِ شروع کننده تمرکز خود را متوجه همسر میکند و او را در تمام اتفاقهای گذشته و حال مقصر میداند. در این مرحله فرد دارای یک تصویر بد و نامناسب نسبت به خود است و ممکن است به راحتی آسیب ببیند. شروع کننده در بیشتر موارد افسرده و غمگین است و احساس کمبود انرژی میکند و در نظر دوستان و خانواده هم بسیار آشفته به نظر میرسد. خصوصیات و واکنشهای رفتاری فرد در مرحله اول، با توجه به اینکه در زمره افراد شروع کننده یا غیرشروع کننده باشد، فرق میکند. در چنین شرایطی مرد یا زنی که درخواست طلاق داده (شروع کننده) میخواهد از یک زندگی پر از استرس به آرامش برسد؛ چرا که دچار عصبانیت، افسردگی و ترس است ولی سعی میکند همه چیز را عادی جلوه دهد.
مرحله دوم: سوگواری
در این مرحله غم و اندوه فراوان بر شروع کننده مستولی میشود. به هر اظهارنظری واکنش تند نشان میدهد و به شدت در افکار و احساسات خود غوطهور میشود. تمرکز حواس خوبی ندارد، به گونهای که در انجام کارهای روزمرهاش با مشکلاتی مواجه خواهد شد. در این مرحله اگر زوج دارای فرزند باشند، به تدریج در انجام مسئولیتهایشان سستی به خرج میدهند. ممکن است یکی از والدین با بهانه قرار دادن سرنوشت فرزندشان بخواهد به شکل مسالمتآمیز موضوع حل و فصل شود.
مرحله سوم: خشم
هر چند خشم در هر مرحله از مراحل پنجگانه تظاهر پیدا میکند ولی از خصوصیات بارز مرحله سوم است، بهخصوص نسبت به دوستان و افراد خانواده و بیشترین بخش آن متوجه همسر میشود. با این حال ممکن است مرد به تمام زنها و حتی زن نسبت به تمام مردها حس خشم داشته باشد. در این مرحله شروعکننده خود را محق میداند که عصبانی شود و همسرش باید تاوان اعمالش را پس دهد و آزار و اذیت شود. حتی گاهی بیدلیل نسبت به فرزندان خود حساسیتهای بیمورد دارد و به آنها پرخاش میکند. با این حال در پشت این چهره، ترسهای بسیاری نهفته است؛ چگونه میتوانم تنها زندگی کنم؟ توانایی گذراندن زندگی را دارم؟ میتوانم از خودم حمایت کنم؟ آیا موفق به پیدا کردن شخص دیگری خواهم شد؟ و ...
مرحله چهارم: تنهایی
بسیاری از افراد بعد از دوران بلوغ، احساس میکنند تنها هستند. به تدریج شروعکننده شخصیت خود را طوری تطابق میدهد که دیگر نیازی به همسر ندارد. مرد یا زن سعی میکنند به خود اطمینان پیدا کنند و تصمیم نهایی را بگیرند. آنها در این مرحله خودشان را بازسازی میکنند و تصویرشان از خود، نسبت به مرحله اول خیلی بهتر میشود.
مرحله پنجم: بازگشت به زندگی
ورود مجدد به زندگی، آخرین مرحله از فرایند طلاق قانونی است. مرد یا زن احساس میکنند که دوباره کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند. در این مرحله فرد میتواند برنامهریزی درازمدت انجام دهد. اگر هر دو در این مرحله قرار داشته باشند، به ندرت کارشان به محاکم قضایی کشیده میشود و فرایند طلاق قانونی بدون نیاز به دادگاه تکمیل میشود.
طلاق عاطفی چه زمانی رخ میدهد؟
طلاق عاطفی اغلب در سالهای نخست زندگی رخ نمیدهد. در سالهای نخست هر چقدر هم که معیارهای انتخاب همسر سطحی باشد، میان زن و شوهر کششها و علایقی وجود دارد یا حتی اگر علاقهای در این حد وجود نداشته باشد، این امید وجود دارد که ممکن است شرایط تغییر کند. معمولا طلاق عاطفی از سالهای پنجم و ششم زندگی شروع میشود؛ یعنی وقتی که افراد امید به تغییر همسر را از دست میدهند. البته آنان از طلاق رسمی هم ناامید هستند و به تدریج فاصلة میان آنها بیشتر و بیشتر میشود. در طلاقهای عاطفی اینگونه نیست که لزوماً دو نفر هیچ ارتباط عاطفیای با یکدیگر نداشته باشند. در نوعی از طلاق عاطفی با توجه به تغییر موقعیت، تغییرات خلقی و روانی که در افراد رخ میدهد، ممکن است رابطه بین زوج بهبود پیدا کند؛ یعنی بیعلاقه بودن کاهش یا افزایش پیدا کند امّا این بهبود موقت است و با تغییر شرایط دوباره وضعیت به حالت قبلی بر میگردد تا جایی که دیگر روابط زناشویی آنها حذف میشود.
تأثیر طلاق بر میل جنسی
بیشتر طلاقها در سنینی اتفاق میافتد که رابطة زناشویی برای فرد اهمیت زیادی دارد. محققان میگویند در اینگونه زوجها از مرحلة طلاق عاطفی تا رسیدن به مرحلة طلاق قانونی، فرد با نیازهای جنسی خود ۵ نوع برخورد خواهد داشت:
۱. یکی از موارد مهم در ایجاد اختلال جنسی، مشکلات و مسائل روانی هستند. در گذر از ۵ مرحله فوق، یکی از زوجها به شدت تحت فشار و زوج دیگر به شدت درگیر است؛ به این دلیل از میل جنسی به مقدار زیادی کاسته میشود و نیازهای جنسی چندان آزاردهنده نخواهد بود. علاوه بر این، در این مرحله گذار، بسیاری از زوجها به دلیل افسردگی و سایر مشکلات روانی شروع به استفاده از داروهای ضدافسردگی و... میکنند که این داروها در شرایط عادی هم در ۳۰ درصد موارد باعث کاهش شدید میل جنسی میشوند.
۲. دومین نوع برخورد، سرکوب تمایلهای جنسی است؛ یعنی فرد سعی میکند ذهن خود را از رابطة زناشویی دور کند. اینگونه افراد گاهی در ازدواج بعدی به علت سرکوب تمایلات جنسی دچار مشکل میشوند و نمیتوانند رابطة زناشویی طبیعی داشته باشند.
۳. گروه سوم به دنبال مواد پورنوگرافی (فیلم، عکس، داستان، مطلب و...) میروند و سعی میکنند نیازهای جنسی خود را از این طریق برطرف کنند.
۴. گروه چهارم، بهترین پاسخ را به نیازهای جنسی در خودارضایی میدانند و بسیاری از مردان و زنان که قبل از این تجربة خود ارضایی نداشتهاند، چون رابطة زناشویی را تجربه کردهاند، از طریق خود ارضایی به نیازهای خود پاسخ میدهند.
۵. گروه آخر نیز نیازهای جنسی خود را خارج از خانواده با برقراری قانونی یا غیرقانونی با جنس مخالف برطرف میکنند.
البته شخصیت فرد، زمینة خانوادگی، سطح تحصیلات، شغل، سن و بسیاری از موارد دیگر مشخص میکنند که فرد در دوران گذار از طلاق عاطفی به طلاق قانونی برای پاسخ به نیازهای جنسی خود، دست به چه اقدامی بزند.
ریشة طلاق عاطفی
اختلافات زوجهای جوان دلایل متعددی دارد؛ هر چند برای همه اختلافها نمیتوان عدم آموزش مهارتهای زندگی به جوانان را به عنوان مهمترین دلیل مطرح کرد، امّا مواردی چون رابطة صحیح کلامی و مهارتهای لازم برای سخن گفتن و بیان خواستهها از همسر از جمله موضوعاتی است که در قالب مهارتهای زندگی قرار میگیرند و بیشتر جوانان ما فاقد آن هستند؛ همین امر تأثیر فراوانی در بروز اختلافات دارد. امّا بخش عمدهای از اختلافها به دلیل انتخابهای نادرست است.
وابستگیهای اقتصادی و اجتماعی زوج به یکدیگر و همچنین داشتن فرزند باعث میشود دو نفر پس از آنکه پی میبرند برای هم ساخته نشدهاند، امکان خاتمه دادن به آن پیوند زناشویی را نداشته باشند. مثلا زن خانهدار است و با خود فکر میکند که اگر طلاق رسمی بگیرد نمیتواند از نظر اقتصادی مستقل زندگی کند یا نمیخواهد فرزندش آسیب ببیند، طلاق نمیگیرد امّا گاهی هم نگاه بدی که در جامعه نسبت به طلاق وجود دارد و در برخی مناطق آن را عملی قبیح میدانند، طرفین اقدام به طلاق رسمی نمیکنند.
شاید فکر کنید حفظ چنین زندگی از هم گسیختهای خیلی کم خطرتر از تجربة جدایی واقعی است امّا حقیقت آن است که طلاق عاطفی میتواند بسیار خطرناکتر از طلاق رسمی باشد. طلاق عاطفی، فشار عاطفی زیادی به زوج وارد میکند. این مشکل افسردگی، اضطراب، پریشانی را در پی دارد و بنیان خانواده را سست میکند و احتمال خیانت به همسر را افزایش میدهد.
در طلاق عاطفی همسران هیچ حس، نشاط و درک متقابلی ندارند؛ در واقع به اجبار زیر یک سقف زندگی میکنند. در چنین خانوادهای، زوج مجبورند بدون اینکه تفاهمی داشته باشند زیر یک سقف زندگی کنند، چون نیاز مالی، حضور بچهها و ترس از قضاوتهای اجتماعی مانع تصمیمگیری جدی برای روشن کردن تکلیف زندگی میشود، بنابراین اختلاف بین زوج به تدریج باعث دوری و سرخوردگی آنها میشود و طلاق عاطفی پیش میآید. طلاق عاطفی باعث میشود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کم و نسبت به یکدیگر دچار سوء تفاهم شوند. طلاق عاطفی، فشار عاطفی زیادی به آنها وارد میکند.
چه باید کرد؟
اگر درگیر چنین زندگیای هستید، سعی کنید با مراجعه به مشاور مشکلتان را حل کنید. باید مشکل ریشهیابی و حل شود و زوج به طرف تفاهم عاقلانه پیش روند؛ یعنی هر دو طرف بخواهند تغییر کنند و سطح انتظارات را پایین بیاورند. دست و پا زدن در این وضعیت، نتیجهای جز اصطکاک و از بین بردن جسم و روان شما و فرزندانتان ندارد. پس حتما از مشاور کمک بگیرید.
کارشناسان، طلاقِ عاطفی را ناشی از اختلافاتی در میزان هوش، خواستهها، سلیقهها و علاقهها، دیدگاهها و ابعاد معنوی میدانند. علاوه بر این، ترس از طلاق و حرفهای اطرافیان و حواشی بعدی آن، محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، مشکلات اقتصادی، ازدواجهای تحمیلی، ترس و فرار از تنها ماندن، چشم و هم چشمی با دوستان و فامیل، خشونت و عصبانیت، عوامل مادی، خود بزرگبینی و تحقیر دیگری، دو رویی، پنهان کاری، لجاجت و ... مواردی است که میتواند به طلاق عاطفی دامن بزند.
سه عامل عمده برای شیوع طلاق عاطفی در ایران، وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی، عوامل فرهنگی و کم کاری نهادهای دولتی عنوان میشود. در مورد وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی باید گفت که آسیبهای اجتماعی به طور کلی تابعی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی یک جامعه است و هرچه این وضعیت بدتر باشد، نرخ آسیبهای اجتماعی نیز بالاتر میرود.
چنانچه سالانه ۱۰ درصد میزان حقوق افزایش پیدا کند، تورم ۳۰ درصد رشد میکند و در این شرایط مردان نمیتوانند از پس هزینههای زندگی بر آیند و مجبور هستند دو شیفت کار کنند، همین موضوع باعث میشود زن و مرد فرصت گفتوگو با یکدیگر را نداشته باشند. بسیاری از زوجهای شاغل فرصتی برای حرف زدن با همدیگر، ابراز عشق و علاقه و اهمیت دادن به خواستههای همدیگر ندارند. طبیعی است که روابط چنین زوجهایی به مرور زمان سرد و خالی از عاطفه میشود.
در بررسی عوامل فرهنگی مؤثر بر طلاقِ عاطفی باید به ازدواج اجباری که هنوز به شکلهای متفاوت در جامعه ما وجود دارد اشاره کرد. این اجبار در خانوادههایی به صورت علنی وجود دارد و در بسیاری از خانوادههای دیگر غیر علنی است؛ یعنی هر چند پسران و دختران به شکل علنی مجبور به ازدواج نمیشوند، امّا این انتظار وجود دارد که آنها در سنِ خاصی ازدواج کنند و اگر چنین اتفاقی نیفتد، آشنایان و خویشاوندان میگویند فرد نتوانسته یا نمیتواند ازدواج کند. از طرف دیگر نگاههای جامعه به مردان و به ویژه زنانی که طلاق میگیرند عاملی است که آنها تن به طلاق رسمی ندهند.
در حال حاضر شرایط زندگی و برخورد جامعه با زنان مطلقه بسیار بد است، به همین دلیل آنها سعی میکنند به صورت غیر رسمی طلاق بگیرند و فرزندان در این خانوادهها آسیبپذیر میشوند. از طرف دیگر به نظر میرسد نهادهای دولتی برنامه مدونی برای کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی، به ویژه آسیبهایی در این زمینه، ندارند. در بسیاری از کشورهای جهان، نهادهای دولتی مهارتهای زندگی را به زوجهای جوان آموزش میدهند. در ایران چند سالی است که این آموزشها ارائه میشود، اما ظاهراً کیفیت مطلوبی ندارد. این در حالی است که طلاق عاطفی ریشة بسیاری از نابهنجاریها و آسیبهای روانی، اجتماعی و شغلی و ... برای زنان و مردان و فرزندان آنهاست. در واقع طلاق عاطفی در بعد اجتماعی باعث میشود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کاهش یابد. میزان اعتماد که یکی از مولفههای اصلی سرمایه اجتماعی است در صورت بروز طلاق عاطفی به این صورت دستخوش تغییرات منفی میشود که مرد یا زن و فرزندان آنها در شرایطی قرار میگیرند که نمیتوانند به نزدیکترین خویشاوندان؛ یعنی افراد خانواده خود اعتماد کنند. طبیعی است که وقتی فرد نتواند به افراد خانواده خود اعتماد کند، به افراد دیگر نیز اعتماد نمیکند یا در اعتماد به دیگران دچار اشتباه میشود. به طور کلی در مقوله اعتماد کردن به دیگران دچار افراط و تفریط است.
در بُعد روانی نیز مسلم است که طلاق عاطفی فشار زیادی به افراد وارد میکند و آنها را دچار افسردگی، اضطراب، پریشانی و ... خواهد کرد. ابعاد دیگر مانند ابعاد شغلی، تحصیلی و ... نیز با توجه به اینکه تابعی از وضعیت اجتماعی و روانی افراد است، در صورت بروز طلاق عاطفی دستخوش تغییرات منفی خواهد شد.
نتیجهگیری
طلاق، واژهای نيست كه بتوان بهراحتي از كنار آن گذشت. طلاق كه میآيد و دو زوج را از همديگر جدا میكند يا اگر فرزندي وجود داشته باشد بايد با مشكلات اجتماعي مختلف به زندگياش ادامه دهد.
طلاق به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و در پی آن، حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در هنگام ازدواج وجود دارد از میان میرود. طلاق معمولاً وقتی اتفاق میافتد که استحکام رابطة زناشویی از بین میرود و میان زوجین ناسازگاری و تنش وجود دارد. طلاق اجتماعی، تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی است که مرد یا زن طلاق گرفته با آنها سر و کار دارد. طلاقِ روانی، موقعیتی است که از طریق آن فرد پیوندهای وابستگی عاطفی به همسرش را قطع کند و تنها زندگی میکند.
از تمامی خانوادههای محترم درخواست میکنم تا فرزندان خود را در هنگام انتخاب همسر تنها نگذارند و معیارهای درست انتخاب همسر را به آنها به درستی بیاموزند؛ به آنها تفهیم کنند که یک ازدواج تنها با عشق به موفقیت نمیرسد و عواملِ زیادی در این مقوله دخالت دارد که نادیده گرفتن آنها میتواند مشکلات جبرانناپذیری را برای زوجین و خانوادههای آنها بهوجود آورد. زوجین باید بدانند که رابطههای احساسی و عشق تنها یکی از عوامل ازدواج موفق است.
الف) بافت خانوادگی زوجین به عنوان یکی از عوامل مؤثر در یک ازدواج موفق است. با توجه به اینکه در جامعه امروز بخش زیادی از دخترها و پسرها در محیطهای خارج از چارچوب خانواده با هم آشنا میشوند و شناخت کاملی نسبت به یکدیگر ندارند، به علت عدم نظارت خانوادهها و مخالفتهای شدید آمار ازدواجهای منجر به طلاق افزایش یافته است.
ب) خانوادهها بهتر است با دید بازتری به مقولة ازدواج فرزندانشان بنگرند و به جای مخالفتهای شدید، سعی کنند در کنار فرزندانشان قرار گرفته و اگر مخالفتی دارند تلاش کنند تا با دلایل قانعکننده او را از ازدواج منصرف کنند. طبیعی است که مخالفتها و موضعگیریهای شدید خانوادهها سبب لجبازی فرزندانشان شده و آنها را از تصمیم درست دور میکند. تفاوتهای زبان، فرهنگ، آداب و رسوم و ... از جمله مهمترین عوامل شکست یک ازدواج قلمداد میشود که در جریان زندگی مشترک زوجین خود را نشان میدهند. زوجینی که از نظر ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تفاوتهای کمتری با هم دارند، کمتر دچار اختلاف میشوند.
ج) مسایل و مشکلات جنسی فرزندانمان را جدی بگیریم. مشکل ما اینجاست که صحبت در این خصوص در جامعه ما به عنوان یک تابو شناخته میشود. برای از بین بردن این تابو نیاز به یک برنامهریزی پایهای داریم و باید پدران و مادران از سنین پایین آموزشها را در سنین مختلف به فرزندان خود آموزش دهند و آنها را با اینگونه موارد آشنا نمایند. زیرا وقتی تفهیم مسئله در این زمینه به فرزندان صورت گیرد، آنها خواهند توانست به لحاظ آگاهیهای جنسی متفاوت، رفتارهایش را بشناسد، آن را کنترل کند و بر اساس منطق و احساسات مجازش بدون در نظر گرفتن نیاز جنسی تصمیم بگیرد.
د) یاد بگیریم گفتگو در خانواده را، ابتدا از خودمان آغازکنیم تا سرمشق خوبی برای فرزندان خود باشیم. بهترین و پرشکوهترین تجلّی زندگی متعادل، داد و ستد عاطفی بین زوجین است. در هیچ مرحلهای از مراحل زندگی نمیتوان احساس بینیازی از عواطف نمود. داد و ستد عاطفی در آغاز ازدواج با شور و حرارت خاصی، حضور مؤثری دارد، لیکن پس از مدتی به لحاظ ناآگاهی و غفلت یکی از زوجین یا هر دو، عواطف سرشار و با حرارت، فروکش میکند و لحظههای ملالتبار، گلایهها و شکایتها از راه میرسد. آنها از این حقیقت غافلند که عاطفه به همان اندازه که برای یک شروع خوب ضروری است، برای ادامة زندگی خوب نیز لازم است.
نباید به احساسات و عواطف منفی اجازه داد که به قلب آدمی نفوذ کنند و آن را تحت تأثیر قرار دهند. چه، در این موقعیت، عواطف نامطلوب نسبت به یک فرد به تدریج رشد میکند و به نفرت و خصومت علیه وی مبدل میگردند. اگر انسان در کشتزار قلب خود بذر بیمیلی، بدبینی و نفرت کاشت، خشونت و بد زبانی و بیمهری را درو خواهد کرد. بر همسران است که زمینة قلبی و باطنی را برای پرورش احساسات مثبت و عواطف سازنده نسبت به همسر فراهم کنند و همان دست احساسات و عواطفی را که مایلیم همسرمان نسبت به ما ابراز نماید، ما نیز در کانون قلب خویش آنها را پرورش دهیم. این عملکرد ما باعث میگردد تا فرزندانمان ما را الگوی خود قرار دهند و آن را در زندگی آینده خود به کار گیرند.
ه) مشورت کردن: مشورت در لغت از كلمة «شارالعسل» گرفته شده است يعني بيرون آوردن عسل از كندو. در اصطلاح يعني رسيدن به بهترين راي و انديشه از طريق مذاكره و نظرخواهي با ديگران كه رسيدن به اين هدف حلاوت و شيريني عسلِ ناب را دارد. انسان هر قدر هم صاحب خرد و انديشه باشد، نمیتواند تمام جوانب يك مسئله را در نظر بگيرد؛ از این رو مشورت با ديگران باعث میشود فرد با انديشهها و نظرات متفاوت روبهرو شود و با وسعت نگرش بيشتري جوانب گوناگون يك امر را بررسي نمايد. در تمام فرهنگها، مشورت كردن يك امر پسنديده و مورد تاييد است. بايد دقت كرد كه در هر كاري با افراد مورد اطمينان و متخصص و خردمند و مثبت انديش و صاحب راي مشورت نمود. نكته قابل توجه ديگر اين است كه مشورت كردن به معناي دهنبيني و دخالت دادن ديگران در تصميمگيريهاي انسان نيست. بايد با درايت مرز بين مشورت كردن و دخالت دادن ديگران در امور گوناگون زندگي شناخته شود و اين دو از يكديگر تميز داده شوند.
و) حرف و عمل: اگر انتظار دارید زندگی و آینده بچههایتان خوب و موفقیتآمیز باشد، باید دقت بیشتری داشته باشید و ببینید که خودتان در طول زندگی زناشویی با همسر و فرزندانتان چگونه بودهاید. آیا به آنچه تا به حال در خانه میگفتید عمل کردهاید؟ بعضی وقتها، خیلی از آدمها قشنگ حرف ميزنند، قشنگتر از آنچه که فکرش را میکنید، از عشق میگویند، از محبت میگویند؛ که عشق خوب است، دوست داشتن شيرين است .... امّا پای عمل که ميرسد، یک باره همان فرشتهها، تبديل میشوند به کوهِ يخ، به يک تکه سنگ بیاحساس.