یکی از بهترین راهها برای رسیدن به کمال مطلوب، از تزکیهٔ درون شروع میشود و با اتصال به ملکوت و رسیدن به مقام قرب الهی و آراسته شدن نفس به حالت مطمئنه، راضیه و مرضیه ختم میگردد. برای شروع نظافت و پاکیزگی درون ابتدا باید رذایل اخلاقی را در درون خود شناسایی کنیم و شاخصهٔ ما، عمل به علوم اخلاقی است.
یکی از مسائل مهم و اساسی در علم اخلاق، چگونگی تمایز رذائل اخلاقی از فضائل و به تعبیر دیگر ملاک و معیار بازشناسی فعل اخلاقی است. زیرا، داشتن رذیلت اخلاقی مانع از رسیدن به کمال لایق و واقعی انسان میشود و موجب انحطاط روحی، اخلاقیو شقاوت او میگردد؛ انسان را از مسیر انسانیت دور مینماید. چرا که فضیلت فعل اخلاقی، به تأثیرگذاری آن فعل در رسیدن به کمال انسان بستگی دارد؛ از این رو، هر فعلی که در بازسازی روح آدمی و وصول به کمال نهایی تأثیر گذارد «فضیلت»، و در غیر این صورت، «رذیلت اخلاقی» شمرده میشود».
البته مراد و مقصود، آن فعلی است که با اراده و اختیار آدمی انجام بپذیرد. باید به این مطلب اذعان داشت که کمال انسان امری واقعی و صفتی وجودی است؛ بین افعال و صفات فرد با کمال او رابطهٔ علّی و معلولی واقعی برقرار است. بنابراین چون کمال امری موهوم واعتباری نیست برای شناخت فضایل و رذائل اخلاقی، ملاکهای اعتباری و قراردادی، مفید فایده نیستند. یکی از معیارهای مهم در تشخیص رذایل، شناخت دقیق فضایل است. با شناخت دقیق فعل اخلاقی به راحتی میتوان ضد آن را شناخت.
صفات رذایل بر چهار قسم نام برده شده است:
اول جَهل که ضد حکمت است
و دوم جبن که ضد شجاعت است
و سوم شَرَه که ضد عفت است
و چهارم جور که ضد عدالت است.
بارها و بارها دیدهام که کسی نمازش ترک نشده؛ یا هر روز به مسجد میرود و دائماً به فکر آن است که ریالی مال حرام وارد مالش نشود و … ولی همسرش در خانه از زبان و رفتار او در امان نیست؛ یا بچههایش او را اصلاً قبول ندارند، و یا شاگردان درب مغازه، کسبهٔ محله، از دست و زبانش در آسایش نیستند. ولی خودش فکر میکند از بندههای مؤمن و خوب خدا است. متأسفانه آن قدر که روی مسائل حاشیهای دین کار شده مسائل اصلی، فراموش و یا بیحرمت مانده؛ مسائلی همچون «مسائل اخلاقی» که جایگاهی ویژه در دین دارد.
خداوند و رسولانش بیشترین تعالیم خود را ابتدا بر توحید و بعد اهمیت مسائل اخلاقی مبذول داشتهاند. ولی متأسفانه به علت سخت و دشوار بودن عمل به آنها، رفتهرفته علم اخلاق کنار رفت و جای خود را به مسائل حاشیهای داد. از همه بدتر این که هیچ کسی سؤال نمیکند که آقا یا خانم! اخلاقش در محل کار یا خانه و یا اجتماع چگونه است؟. آیا اخلاق و رفتارشان خوب و نیک هست یا خیر؟! اما تا دلتان بخواهد آیه و حدیث حفظ کرده؛ و در هر محفل و مهمانی به زبان میآورد؛ بدون این که اندکی از آن را عمل کرده باشد.
این را باید باور کنیم که وقتی ما چیزی را به زبان میگوییم؛ مسئولیت دارد و باید بدانیم که وقتی حرفی را میگوییم اگر به آن که گفتهایم عمل نکنیم؛ عواقب بدی به ارمغان میآورد.
" یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ الا " ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی به زبان میگویید که در مقام عمل خلاف آن میکنید؟(سوره صف آیه 2).
" کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ" این عمل که سخن بگویید و خلاف آن کنید بسیار سخت خدا را به خشم و غضب میآورد. (سوره صف آیه 3).
به غیر از این اطرافیان بعد از مدّتی از ما فاصله میگیرند ودیگر حرفهای ما برای آنان اهمیتی ندارد. چرا که آنها زودتر از همه میفهمند که ما به آنچه میگوییم؛ عمل نمیکنیم. اگر به قرآن، مسجد و نماز خوب گوش داده و مطالب شنیده شده را درست درک کرده بودیم؛ باید تغییری در ما به وجود میآمد و اثرات آن را اول نزدیکان ما مشاهده میکردند. وقتی فرد مسلمانی میبیند حرمت و ارزش خود را بین همسر، فرزندان، دوست و ... از دست داده؛ قبل از این که آنها را متهم کند؛ بهتر است تفحصی در نحوهٔ آموزش و عملکرد خود داشته باشد، که در این مدت با خود و دیگران چه کرده است.
رذیلت اخلاقی که از آن با عبارات متفاوتی همچون، فعل غیراخلاقی در مقابل فعل اخلاقی، ضدارزش اخلاقی در مقابل ارزش اخلاقی یاد میشود؛ واژهای است که در فرهنگ دینی در برابر فضیلت اخلاقی به کار میرود و از آن در مکاتب مختلف اخلاقی تعاریف متعدد و متفاوتی صورت گرفته است.
رذایل اخلاقی را در ابتدا باید شناخت و پذیرفت که بعضی ازآنها کم یا زیاد در وجود ما نیز پیدا میشوند. در مرحلهٔ بعد باید به این نتیجه برسیم که این رذایل مانع بسیاری از پیشرفتهای مادی و معنوی ما میشوند. سپس عزم راسخ و ارادهای استوار بر ستیز با این رذایل است؛ اما در آخرین مرحله باید سعی کنیم هم زمان با این جهاد با نفس به تأدیب و تربیت روح نیز بپردازیم، و فضایل را جانشین رذایل نماییم. فضیلت فعل اخلاقی، به تأثیرگذاری آن فعل در رسیدن به کمال انسان بستگی دارد؛ از این روهر فعلی که در بازسازی روح و وصول به کمال نهایی تأثیر بگذارد؛ فضیلت و در غیر این صورت، رذیلت شمرده میشود. البته مراد و مقصود، آن عملی است که با اراده و اختیار آدمی انجام گیرد. تعداد رذایل بسیار است؛ خیلی ازآنها را اصلاً نمیتوانیم در درون خود شناسایی کنیم. برخی کاملاً مشهود وهویدا هستند و بعضی کاملاًمخفی؛ از میان برخی از این رذایل میتوان به «جهل، کبر، غرور، حسادت، کینه، دروغ، ریا، حرص وطمع، خشم و... نام برد».
متأسفانه اکثر انسانها یا این رذایل را نمیشناسند و یا باور ندارند که این ممکن است در آنها موجود باشد. یکی از موضوعاتی که در علوم اخلاقی به عنوان اساس ارزش در اخلاق مطرح میشود؛ «نیت» و انگیزهای که انسان را وادار به انجام آن میکند؛ است. فرق کلی بین نظریهٔ اخلاق اسلام با سایر نظریهها وجود دارد. در اغلب مکاتب، توجهی به نیّتِ عمل، نشده است. از نظر اسلام برای این که کاری ارزش اخلاقی پیدا کند؛ حُسن فعل به تنهایی کافی نیست، بلکه همراه آن، حُسن فاعلی نیز لازم است. زیرا، آثار کارهای اخلاقی یعنی کمال و سعادت انسان بر حسن فاعلی و داشتن نیت صحیح مترتب میگردد.
1- پس برای شروع و اصلاح این رذایل بهتر است؛ ابتدا نیت کنیدکه واقعاً میخواهید این مرحله از رشد را در درون آغاز کنید. بعد با خود عهد کنید که واقعیت را بفهمید؛ درک کنید و سپس، بعد از ارزیابی اقدام به بازسازی و تغییر خود نمایید.
2- به نزد کسانی بروید که اصلاً از آنها خوشتان نمیآید و با عجز و لابه از آنها بخواهید که اشکالات شما را باز گویند یا بنویسند؛ یادتان باشد که آن فرد باید بتواند راحت حرف خود را به شما بگوید. مثلاً اگر او شاگرد یا کارمند و یا فردی است که از شما میترسد باید به او اطمینان دهید که میتواند حقیقت را به شما بگوید.
3- کینه: کسی که کینه میورزد؛ باید بداند که در دنیا نزد همه منفور خواهد شد. وقتی به این مهم آگاهی پیدا کرد، باید در جهت ازبین بردن آن اقدام نماید، و با عزم راسخ و جدی، سعی در ریشهکن کردن آن مفسده از بوستان نفس داشته باشد. یکی از راههای عملی در اینباره «تمرین به ضد» است. مثلاً همواره به دیگران خوبی کند؛ به ویژه نسبت به کسانی که در دل از آنها کینه دارد؛ با خوبی بیشتری رفتار کند. همچنین با آنان رفتو آمد کرده، معاشرت و دوستی ورزد.
4- کبر و خودبینی: کسی که خود را بزرگ و بهتر از دیگران بداند؛ از انتقاد و نصیحت دیگران عصبانی و غضبناک میشود؛ توان انتقادپذیری ونصیحت را ندارد. لذا، خشونت وعکسالعمل نشان میدهد که باعث بدزبانی وفحاشی، فریادکشیدنو بیتوجهی به دیگران میشود.
5- غرور و تکبر: از بزرگترین رذایل است؛ عوامل متعددی ممکن است باعث غرور و تکبّر شود؛ در پارهای از موارد جهالت و نادانی، یعنی نمیداند که تکبر صفت ناپسندی است یا این که متوجه نیست این رفتار او متکبرانه است. به هر حال علت تکبر در دیگران هر چه باشد، وظیفهٔ ماست که عیوب دیگران را نادیده گرفته؛ رفتار شایسته و مناسب از خود نشان دهیم. بنابراین در برابر افراد متکبر و مغرور نباید آن چنان بیتفاوت باشیم که هر کاری خواستند انجام دهند و فکر کنند که کارشان درست بوده؛ یعنی با سکوت خود باعث تشویق متکبر نشویم. از سوی دیگر ما نیز حق نداریم که در برابر رفتار و برخوردهای نادرست دیگران، رفتار و پاسخ نادرست از خود نشان دهیم. نمیتوانیم با افرادی که مغرور و متکبر هستند؛ برخورد منفی کنیم. زیرا همان گونه که غرور، تکبر، اخلاق های زشت و ناپسندی هستند؛ برخورد منفی با دیگران و مقابله به مثل نیز در این گونه موارد نتیجهٔ منفی به دنبال دارد. به طور کلی، وظیفهٔ ما این است که در تعامل و برخورد با دیگران، حتی افرادی که مشکل اخلاقی دارند؛ رفتار بزرگوارانه از خود نشان دهیم.
هنگامی که اهمیت اخلاق را دریافتیم؛ باید سعی کنیم با تمام وجود این تغییرات را در خود شکل دهیم. یکی از راههای آن خودسازی است. زمانی که خودسازی صورت گرفت و رذایل اخلاقی از وجود ما بیرون رفت؛ صفات پسندیده را جایگزین آنها کنیم. از جمله تواضع و فروتنی، خدمت به خلق، صلهٔ رحم، عفو و گذشت، انفاق و بخشش، زهد و پاک نگاه داشتن خود از پلیدیها، معاشرت نیکو و برخورد نیک با دیگران، صبر، رفتاری ملایم با مردم، حلم و بردباری، پرهیزگاری و پاکدامنی، اجتناب از گناه، طلب روزی حلال و توسعه در زندگی اهل و عیال، کلام زیبا و برخورد با بندگان خدا با چهرهٔ باز و گشاده، این صفات ارزنده، یکی از بهترین عوامل پیشرفت برای فرد است؛ که سبب گرمی و صفا میان انسانها شده؛ کسانی که با او معاشرت دارند را آرامش میدهد. از طرفی هم باعث میگردد که خداوند آن فرد را به اسرار آسمان و زمین خود آگاه سازد.
اخلاص و خلوص نیت
اخلاص به معنی «خالص كردن، ویژه كردن، ارادت صادق داشتن ...» است. بر اساس این معنی، مخلص کسی است؛ که طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را، از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیرخدا خالص کرده؛ انگیزهای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل میبندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است، و هدف ازعبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگری. (لغت نامه دهخدا، ذیل لغت اخلاص).
ای کاش، همیشه همه از نیتی پاک در کارها استفاده میکردند. حضرت علی (ع) دراین باره فرمود: «العباده الخالصه أن لا یرجو الرّجل إلاّ ربَّهُ، ولایخاف إلا ذنبه» عبادت خالص آن است که مرد را جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد.
اخلاص یک مأموریت انفرادی از جانب خداوند برای مؤمن است: " قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ " بگو من مامورم که خدا را در حالی که آیینم را برای او خالص گردانیدهام بپرستم. (سورهٔ زمر- آیهٔ 11)
(داشتن رسالت انفرادی برای انسان) گروهی چنین میاندیشند که با زور، زر و تزویر میتوانند به هر مقصدی برسند، ولی از دیدگاه قرآن و معارف دینی، هیچ راهی برای تسخیر دلها، نفوذ در قلبها، رسیدن به هدفها و ... جز اخلاص و پاکسازی نیت عمل نیست.
حضرت علی (ع) میفرماید: «اخلص تنل» اخلاص بورز تا به مقصد برسی. (فهرست غرر، خوانساری؛ 93).
واقعیت این است که اگرازعبادات روزمرهای که انجام میدهیم لذتی نمیبریم؛ باید به اخلاص خود به دیدهٔ تردید نگاه کنیم؛ وازرفتارهای ناخالصانه خود گلایه کنیم؛ که در ذهنیت خویش عوامل بسیاری را جایگزین خدا کرده؛ و پرواضح است؛ که نباید لذت عبادت در ذائقه ناخالص ما چشیده شود.
دست از مس وجود چو مردان ره بشویتد کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی
گرنورعشق حق به دل و جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
ارزش و اهمیّت اخلاص
خدای تعالی در حدیث قدسی فرمود: «الإخلاص سرُّ من أسراری إستودعته قلب من أحببت من عبادی» اخلاص، سرّی از اسرار من است که در دل بندگان محبوب خویش به امانت نهادهام. اگر کسی به این مرتبه دست یافت؛ بزرگترین نعمت الهی نصیبش شده است. (بحارالانوار، ج 70، صفحه 248).
«روزی سید بحرالعلوم (ره) را شاگردانش خندان و متبسّم دیدند. سبب پرسیدند در پاسخ گفت: پس از بیست و پنج سال مجاهدت، اكنون كه در خود نگریستم؛ دیدم دیگراعمالم ریايی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق گردم.» (مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101)
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت؛ موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده؛ میفرماید: «فَادْعُوا الله مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْكَرِهَ الْكافِرُونَ» خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص میورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید.
در بسیاری آیات قرآنی، خلوص عمل را، ازخصوصیات عبودیت و مقام بندگی به شمارمیآورد. مثل این که درسورهٔ صافات فرموده: " وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ " و در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد، و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او میکرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود. (سوره سویف آیه 24).
و غیر اینها از آیات بسیاری که دلالت واضح دارد که خلوص عمل ناشی از تحقق معنی عبودیت و شناسایی مقام بندگی است. اگرمی خواهید بدانید در عمل خالص گردیدهاید یا نه؟ ببینید چه احوال و چه آرزویی بر قلب شما مستولی گردیده! ببینید جهتی از جهات نفسانی مثل: حب جاه و مال، یا ریاست و مقام، حب انتقام یا جهات طبیعی مثل خوردن، خوابیدن، تنبلی، شهوترانی و ... برشما غالب گردیده؛ پس! بدانید که بازگشت تمامی اعمال و افعال شما برای انجام همان صفتی است که در نفس شما تمرکز یافته ولو آن که به صورت عبادت نماید؛ نیتی که شرط عبادت میدانند فقط گفتن قربة الی الله نیست؛ بلکه نیت همان چیزی است؛ که داعی بر عمل و محرک و مشوق نفس آدمی است که او را بر عمل وا میدارد.
از اینجا میتوانید پی ببرید، که خلوص وقتی تحقق خارجی پیدا میکند، که دل و قلب آدمی ازغیر حق تعالی خالی گردیده و وجهه روح و روان او به سوی حق نگران گشته؛ تمام همّ او یکی شده باشد. درباره چنین کسی میتوان گفت: اعمال و افعال او اعمّ از ارادی و غیرارادی، حتی اعمال طبیعی وی ازخوردن وخوابیدن؛ تماماً ازعبادات محسوب میگردد؛ وچنین کسی علی الدوام در طریق صعود الی الله قدم میزند؛ و درهرآن، مقام بالاتری را احراز مینماید؛ تا این که حائز مقام قدس گردد.
شاید مقصود از آن حدیث مشهور، همین باشد که فرموده: «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرء ما نوى» همین است و غیراز این نیست، که اعمال به نیات تحقق پذیرد، و برای هر کسی است از عمل آنچه را که در نیت داشته.
ازاین حدیث شریف دو مطلب استخراج میشود. یکی؛ عمل وقتی صورت خارجی به خود میگیرد واز اعمال نیک یا بد محسوب میگردد، که با نیت توأم باشد، ودیگری نفی عمل؛ به لحاظ نفی نیت که «لاعمل الا بنیّة» است.
همچنین احادیث دیگری از رسول اکرم (ص) روایت میکنند که این معنی را میرساند؛ زیرا اعمال خارجی ظهور و نمایش آنی است که در باطن انسان جای گرفته؛ و نیک و بد عمل به اعتبار نیک و بد بودن ما فی الضمیر و سجیه عامل اوست. (شرح غررالحکم، ج 5، صفحهٔ 418).
خالص کردن و پاکیزه نمودن عمل ازغیرخدا مراتبی دارد. هر چه درجهٔ اخلاص بیشتر باشد؛ عمل ارزش بیشتری نزد خدا پیدا میکند؛ به هدف و مقصد نزدیک تر و شخص را زودتر به کمال مطلوب میرساند. وهر چه درجهٔ اخلاص کمتر باشد؛ به همان اندازه از ارزش عمل کاسته شده و شخص از کمال مطلوب باز میماند. از این رهگذر درجات مؤمنان در نزد خدا متفاوت خواهد بود.
همانگونه که ذکر شد، اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگی به غیرخداست و انسان مخلص، در انجام عمل، محرّکی غیر از خداوند ندارد؛ فقط قصد تقرّب به خداست که او را به کار وامیدارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است؛ و کسی میتواند به آن برسد که غرق در محبّت خدا باشد؛ به حدّی که در دل برای محبتهای دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و امور مادی استفاده میکند؛ به خاطر لذّت بردن از آنها نباشد؛ بلکه برای آن است که نیروی بیشتری برای عبادت خدا به دست آورد.
امام صادق (ع) فرمود: «لایصیر العبد عبداً خالصاً لله عزَّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء...»
انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمیشود، تا این که تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد.
حیات و ارزش انسان به علم است؛ ارزش علم و دانش به عمل، و ارزش و اهمیت عمل به اخلاص. همان گونه که آب، مایه حیات پدیدهها است و عامل شادابی آنها، اخلاص نیز، موجب حیات، ارزش اعمال و پشتوانهای برای بقا و دوام آن. اهمیت عمل بیش از آن که به اندازه و مقدار آن مربوط باشد؛ به چگونگی و کیفیت آن ارتباط دارد.
به همین جهت است که قرآن کریم این گونه تعبیر میکند: «هوالذی خلق الموت والحیاة لیبلُوَکم ایُکم احسن عملا» و ارزش اعمال را به درست و صحیح انجام دادن؛ با اخلاص و خلوص به پایان رساندن میداند. درست مانند درختی که بارومیوه فراوان دارد، اما فاسد و آفت زده، در برابر درختی که بارش اندک، ولی میوههایش سالم و به دور ازآفت است.
چگونه میتوانیم به این درجه از اخلاص برسیم؟
برای رسیدن به هرکمال ومقامی دونکتهٔ قابل دقت برای فراهم کردن آن ضروری است: یکی ایجاد زمینهٔ مناسب ودیگری برطرف نمودن موانع.
اخلاص که عالیترین مرحلهٔ کمال روح آدمی و ارزشدهندهٔ اعمال او میباشد نیز، از این قانون مستثنی نیست و برای به دست آوردن آن باید زمینه و شرایط مناسبی را به وجود آورد. یکی از زمینههای اصلی و اساسی جهت دستیابی به اخلاص، نبرد با خواهشهای نفسانی است که بدون غلبه وکنترل آنها، به این دُرّ گران بها و ارزنده نمیتوان دست یافت.
حضرت علی (ع) میفرماید: «کیف یستطیع الاخلاص من یغلبه هواه» چگونه به اخلاص دست مییابد کسی که مغلوب هوای نفس است. (نهج البلاغه، خ.87، ترجمهٔ آشتیانی، ج 1.203).
الف- خالص کردن عمل: به دلیل ترس از عذاب روز قیامت، که گرچه عمل مخلصانه است؛ اما این نوع عبادت، عبادت بردگان است.
ب- اخلاص در انجام عمل:برای رسیدن به بهشت و آنچه در آن است؛ مثل حورالعین، قصرهای بهشتی و مانند آن، اینگونه مخلصانه عمل کردن نیز روش اجیران است. از اینجا به دست میآید کهعدّهای که به ظاهر پرداخته؛ و ازعبادات و اعمال حسنه فقط بهفعل قالبی اکتفا کنند، و از مغز و جوهره به پوست قانع گردند، چقدر از کعبهٔ مقصود دور و از جمال و لقای او مهجورند. همچنین عدّهای که فقط به معنا گرویده؛ از اتیان اعمال حسنه و عبادات شرعیّه شانه خالی کنند؛ چقدراز متنِ واقع، کنار بوده و از حقیقت به مجاز، واز واقع به تخیّل و توهّم، قناعت کردهاند.
ج- تصفیهٔ عمل از هر نوع شائبهای: اعم از طمع به بهشت، ترس از جهنم، رضای مخلوق و جلب قلوب آنها، طمع به مقاصد دنیوی و مانند آن، و فقط منظور رضایت خدا است. این مرتبه که بالاترین مراتب اخلاص میباشد؛ از آنِ کسانی است که غرق در محبت، عظمت و جمال الهی هستند و خدا را سزاوار پرستش یافته؛ عبادتش میکنند و این، عبادت آزادگان است. (ر.ک، بحارالانوار، ج 70، صفحه 255).
د- قطع طمع از غیرخدا: اماممحمدباقر (ع) میفرماید: «بنده، پرستشگر واقعی خدا نمیشود، مگر آنكه از همهی مخلوقات بریده و به او بپیوندد؛ آنگاه خداوند میفرماید: این عمل خالص برای من است و به كرمش آن را میپذیرد».
ه - افزودن بر علم و یقین: حضرت علی (ع) فرمودند: «ثمرة العلم إخلاص العمل» اخلاص عمل؛ ثمره و میوهٔ علم است.
و- کم کردن آرزوها: حضرت علی (ع) دراین زمینه فرمود: «قلِّل الامال تخلص لك الأعمال» آرزوها را کم کن!تا اعمالت خالص گردد. (شرح غررالحکم، ج 3، صفحه 332).
آری چنانچه خودخواهی، زیادهخواهی (حرص و طمع)، ریاکاری، تظاهر و خودنمایی، تکبر، منفعت طلبی شخصی، دروغ گویی، جهل و نادانی، حسادت، دورویی و ... هر کدام از این خصوصیات و رذایل اخلاقی، حتی اگر یکی از اینها در درون انسان موجود باشد. در آن دل، دیگر جایی برای اخلاص نیست.
آثار اخلاص در زندگی انسان
اخلاص، آثار ارزندهای در سعادت انسان دارد که برخی از آنها به شرح زیر است:
الف - تقرّب به خدا: حضرت علی (ع) در این باره فرمود: «تقرّب العبد اِلی الله سبحانه باِخلاص نیَّته» نزدیک شدن بنده به خدای سبحان، به سبب خالص کردن نیت اوست.
ب - امدادهای الهی: اثردیگر رعایت اخلاص، یاری، پشتیبانی و امدادهای الهی در زندگی فرد مخلص است. حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود: «من أصعد اِلی الله خالص عبادته، أهبط الله اِلیه اَفضل مصلحته» کسی که عبادت خالصانهاش را به سوی خدا بالا بفرستد؛ خداوند بهترین مصلحت را به سوی او فرو خواهد فرستاد. رابطهٔ اخلاص با صفات مؤمنان: (سورهٔ نساء-آیهٔ 146) خلوص در دین با رعایت توبه «اصلاح امور» تمسک به کتاب خدا امکان میگردد.
ج - بصیرت و حکمت: از دیگرآثار رعایت اخلاص، اعطای روشنبینی، بصیرت، حکمت و معیار شناسایی حق و باطل از جانب خدا به فرد مخلص است؛ به گونهای که این اثر در تمام برخوردهای او به روشنی دیده میشود. چنانچه رسول خدا (ص) فرمود: «ما أخلص عبد لله عزَّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحكمه من قلبه علی لسانه» هیچ بندهای برای خدا چهل روز اخلاص نورزید؛ مگر این که چشمههای حکمت از قلب او، بر زبانش جاری گردید. همچنین حضرت علی (ع) فرمود: «عند تحقیق الإخلاص تستنیر البصائر» هم گام با محقق شدن اخلاص، دیدگاهها نورانی میشوند.
حیا
مبحث ” حیا ” یکی از مهمترین مباحث اخلاقی است.
انسان با حیا تمام حالات و اعمالش تحت الشعاع حیای اوست؛ به طور مثال با مشاهده نوع نگاه افراد، علاوه بر میزان حیای آنان، میتوان میزان خرد و معرفتشان را نیز سنجید؛ چرا که حیای چشم، ناشی از عقل و معرفت است.
یکی از صفات بارز انسان مسلمان عبارت است از ملکه؟ انفعال و انزجار نفس از مرتکب شدن به اعمال قبیح و گفتار زشت و ناپسند؛ که اگر این خصلت در درون انسان تثبیت شود، اورا ازمرتکب شدن به فواحش ومکروهات باز میدارد. پیامبر (ص) شاگردان و اصحاب خود را بر این خصلت مهم تربیت میفرمودند.
پیامبر در این باره میفرماید: «الحیاء من الایمان و الایمان فی الجنه»یعنی حیا از ایمان است وایمان هم دربهشت است. لهذا غلبه نور حیا موجب اعتدال قوه شهوات و محو شدن ظلمت هیجان و کدورت و طغیان میشود. خلاصه شخص صاحب حیا از انجام اوامر خداوند کوتاهی ننموده و از منهیات او به شدت حذر میکند. حیا یکی ازمهم ترین صفات نفسانی است که تأثیر فراوانی بر حوزههای مختلف زندگی اخلاقی ما دارد. نقش بارز این تأثیر، بازدارندگی است.
«حیا»؛ واژه ای عربی است که در زبان فارسی با کلماتی همچون: «شرم» و «آزرم» از آن یاد شده است. حیا، به معنای گرفتگی نفس از چیزی و ترک آن چیز است.
علمای اخلاق نیز در مورد حیا تعاریف زیادی را بیان داشتهاند؛ از جمله اینکه حیا، خودداری نمودن از هر کار قبیح و زشتی است که مردم آن را بد دانند و فاعل آن را مذمت نمایند و در لغت به مفهوم شرمساری و خجالت است که در مقابل آن «وقاحت» و بی شرمی قرار دارد.
(ابن منظور: لسان العرب، ج ۸، ص ۵۱؛ مفردات الفاظ القرآن، ص ۲۷۰، و ابن اثیر: نهایه، ج ۱، ص ۳۹۱).
البته باید توجه داشته باشید که حیا و شرم به معنی ساکت ماندن و دفاع نکردن از حقوق خود و دیگران نیست. و نباید حیا را به بی جرأتی و بی شهامتی معنی کرد واینکه نتوانیم در حضوردیگران اظهار نظر کنیم.
«إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا…» خداوند از این که به (موجودات ظاهراً کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمیکند. (سوره بقره آیه ۲۶).
حضرت صادق (ع) میفرماید: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ» هر کس کمرو باشد، کم دانش شود. (میزان الحکمة، پیشین، ص ۱۳۵۶).
مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) هم تعریفی راجع به حیا دارد که میفرماید:
«اَلحَیاءُ مَلَکَةٌ لِلنَّفسِ تُوجِبُ إِنقِباضُها عَنِ القَبیحِ وَ إِنزِجارُها عَن خِلافِ الآدابِ خَوْفاً مِنَ الَّلْومِ» حیا نوعی انفعال و انقباض نفسانی است که موجب خودداری از انجام امور ناپسند در انسان میگردد و منشأ آن ترس از سرزنش دیگران است. (ابن مسکویه: تهذیب الاخلاق، ص ۴۱؛ طوسی: اخلاق ناصری، ص ۷۷).
ارکان اصلی حیا:
- فاعل در حیا؛ شخصی است برخوردار از کرامت و بزرگواری نفسانی؛ یعنی برای خود ارزش قائل است و حاضر نیست خود را با کارهای زشت، آلوده کند.
۲- ناظر در حیا؛ شخصی است که مقام و منزلت او در چشم فاعل، عظیم و شایسته احترام باشد و حضور او را درک کند.
۳- فعل؛ عمل ناپسند و زشت یا حتی بعضی اعمال مباح یا مثبت است که به دلیلی ناهنجاری است و فاعل، زشتی و آن را درک میکند و یا بر عکس، ترک عملی پسندیده است و انسان از ترک آن کار حیا میکند و بنابراین آن را انجام میدهد.
(اخلاق اسلامی، دیلمی و آذربایجانی، ص ۱۸۹/).
انواح حیا:
۱- حیای نفسانی و ایمانی:
حیای نفسانی، شرمی است که خداوند آن را در همه نفوس آورده است و حیای ایمانی، شرمی است که مؤمن را از ارتکاب معاصی از ترس خداوند باز میدارد.
۲- حیای ضعف و قوت:
امام صادق (ع) میفرماید: «الحیاء علی وجهین فمنه ضعف و منه قوّه و اسلام و ایمان»
حیا بر دوگونه است: یکی، حیای ضعف و ناتوانی و دیگری حیای قدرت و اسلام و ایمان.
۳- حیای عقل و نادانی:
پیامبر (ص) میفرماید: «الحیاء حیائان: حیاء عقل و حیاء حُمق، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل».
حیا بر دو نوع است: حیای عقل و حیای حماقت. حیای عقل، دانش است و حیای حماقت، نادانی (بحار الانوار، ج۷۸، ص ۲۴۲، ح۱۰۸″).
در بررسیهای گوناگون چنین آمده است که مفهوم «حیا» در آیات وروایات نشان میدهد که منشأ پیدایش این حالت درانسان درک حضور درمحضر ناظری آگاه، محترم و گرانمایه است. این مفهوم، قدر مشترک میان همه انواع حیا است.
در واقع ”حیا ” یک نوع پوشش برای روح است که در روابط گوناگون قرار میگیرد. گاهی در ارتباط با خدا، گاهی در ارتباط با مخلوق و حتّی گاهی در ارتباط با خود انسان قرار میگیرد.
لذا در تقسم بندی حیا میگویند «أَلحَیاءُ مِنَ اللهِ تعالی» یعنی: از خدا خجالت کشیدن. «أَلحَیاءُ مِنَ الخَلق» یعنی: از مردم خجالت کشیدن. «أَلحَیاءُ مِنَ النَّفس» یعنی: لااقل از خود خجالت کشیدن.
در جایی که «حیا مِن الله» و خجالت کشیدن از خدا مطرح است، تعبیر به «تقوا» میشود.
همچنان که در کتاب آسمانی قرآن کریم داریم: «یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»
ای فرزندان آدم، برای شما جامهای فرستادیم تا شرمگاهتان را بپوشد و نیز جامه زینت، و جامه پرهیزگاری از هر جامهای بهتر است. و این یکی از آیات خداست، باشد که پند گیرند. (سوره الاعراف آیه ۲۶).
تقوا یک امر درونی و مربوط به روح میباشد، و پوششیاستبرای روح که در این آیه از آن تعبیر به لباس میشود. ائمه (علیهم السلام) حتی مخالفین خود را به حیا وادار میکردند. یک روز امام حسن (ع) نزد معاویه رفت؛ معاویه در حالی که لم داده بود، به حضرت گفت: آیا تو تعجب نکردی که عایشه زیر بار خلافت من نرفت؟ امام حسن (ع) فرمود: من تعجب کردم از اینکه من آمدهام و تو این گونه لم داده ای! معاویه حیا کرد و خود را جمع و جور نمود. (بحارالانوار، ج۴۴، ص ۱۰۵).
مهمترینجلوه حیا در کردار، «ترک گناه» است؛ حتی گناهان کوچک در صورتی که انسان متوجه نعمتهای خدا باشد یا خود را در محضر خدا ببیند یا اندک محبتی در دلش از خدا داشته باشد، حیا میکند از اینکه گناهی را انجام بدهد.
لذا، علی (ع) در روایتی میفرماید: «أَحسَنُ مَلابِسِ الدُّنیا أَلحَیاء» بهترین لباسهای دنیا، حیا است. در این روایت پوشش بودن حیا به صورت روشن و شفاف بیان شده است، حیا پردهای برای روح به شمار میرود. (غرر الحکم، ص ۵۳).
از این گفته میتوان چنین برداشت کرد؛ همانگونه که در بُعد معنوی، انسان موحد خلق شده است، «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ» هر انسانی که به دنیا میآید موحد است، در بعد اخلاقی هم «باحیا» خلق شده است.
حیا؛ یک امر فطری و آمیخته شده با خلقت هر انسانی و همچنین از مختصّات انسان هم میباشد. امتیاز انسان از سایر حیوانات در همین است، یکی ازفرقهای انسان با حیوان همین جا است. انسان یک اشتراکاتی با حیوانات دارد. مانند اینکه: آنها نیز مانند انسانها میخورند، میآشامند، غریزه جنسی و امثال اینها را دارند، امّا انسان یک امتیاز بالاترازحیوان دارد و آن ”حیای انسانی” اوست. یعنی همین پوششی که خداوند در درون انسان به ودیعه گذاشته است و خدا بذر حیا را در درون هرانسانی پاشیده و نشای حیا را کاشته است. این امری اکتسابی نیست، مثل بقیه امور فطری، در انسان است که باید انسان او را شکوفا کند.
امام علی علیه السلام در روایتی میفرماید:
«أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن کُلِّ دَنیَّةٍ» عاقل ترین و باحیاترین و باشرم ترین مردم کسی است که از همه پستیها دورتر باشد. (الکافی، ج۲، ص۱۰۶).
این چنین بُعدی را در انسان “حیا ” میگویند. زیرا انسان با حیا میتواند خوبی وبدی کارها را درک کند. بُعد الهی آن هم این است که؛ روایت از امام صادق (ع) میفرمایند: «لا ایمانَ لِمَن لا حَیاءَ لَهُ» کسی که شرم ندارد ایمان ندارد.
تفاوت حیا با خجالت
متأسفانه برخی از افراد مفهوم خجالت را با حیا اشتباه میگیرند. حال برای شناخت درست مفهوم «حیا»؛ صرف نظر از این که آیا از نظر اخلاقی ممدوح است یا مذموم؟، باید آن را به عنوان پدیده ای روان شناختی مورد بررسی ومطالعه قرار دهیم. سپس به این مسأله توجه کنیم که اصولاً مبنای قضاوتهایی که درباره حیا میشود چیست؟ واگر سخن از حیای ممدوح و حیای مذموم به میان میآید، بر چه پایه واساسی استواراست. در واقع میتوان گفت که حیا؛ یکی از ارزشهای بسیار مهم در فرهنگ ما به شمارمی آید. این مسأله به قدری در فرهنگ ما نهادینه شده؛ که برای مثال الفاظی همچون “بی حیا” یا “بی شرم” به عنوان بدترین سخنی است که میتواند در مورد کسی به کار برده شود. نکته دیگر این است که نباید مفهوم حیا را با مفهوم خجالت مساوی بدانیم؛ چرا که در بسیاری از موارد، خجالت کشیدن نوعی نقص تلقی میشود که مشکلات فراوانی را برای فرد به وجود میآورد. افراد خجالتی نمیتوانند حرفشان را بزنند، و وظایفشان را به خوبی انجام دهند.
اصل حیا؛ به عنوان پدیده ای روان شناختی، عبارت از حالتی در انسان است که هنگام ظهور عیب یا کار ناهنجاری پدید میآید. به عبارت دیگر، اگر انسان نقص و کمبودی داشته باشد که عیب محسوب
میشود و یا رفتار زشتی از وی سر بزند که دیگران متوجه شوند، حالتی به او دست میدهد که اصطلاحاً به آن حیا و شرم میگویند. این حالت مخصوص کسانی است که برای خود ارزش قائلاند و طالب کرامت وشرافت میباشند. چنین افرادی وقتی متوجه نقص یا رفتار زشت خود میشوند، دچارحالت شرم ساری خواهند شد.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که، از نظر ارزشی، آیا به وجود آمدن چنین حالتی به طور کلی خوب است یا بد؟ حیا مانند سایر صفات اخلاقی و حالات روانی دیگر، فی نفسه متصف به خوبی و بدی نمیشود، بلکه بستگی به این دارد که تا چه اندازه با مصالح انسان و اهداف اخلاقی تناسب داشته باشد. اصولاً هر کار خوبی، یک حد اعتدالی است بین افراط و تفریط. مثلاً، «شجاعت» که صفت اخلاقی پسندیده ای، بین دو صفتِ بد «تهوّر» و «جبن» و در دو طرف افراط و تفریط میباشد.
امام صادق (ع) میفرماید: «اَلْحَیاءُ نورٌ جوَهُرهُ صَدْرُ الاْیمانِ و تفسیرهُ التَّثَبُّتُ غَیْرَ کُلَّ شَیءٍ یُنکِرُهُ الَتّوْحیُد والْمَعْرِفَةُ» شرم نوری است که گوهر آن سینهٔ ایمان است. معنای شرم این است که در برابر هر آنچه با توحید و معرفت ناسازگار است خویشتن داری کنی.(راغب اصفهانی؛ مفردات، دوم، ج۱، ص ۵۷۳).
آثار معنوی حیا درزندگی انسان
۱- نرم خویی: نرم خویی از اوصاف انبیاء واولیاء واهل فضل و کمال است. حیا انسان را متواضع و فروتن بارمی آورد. در روایات آمده:" که مؤمن آن است که طبیعت نرم داشته باشد و مؤمنین فروتن میباشند".
۲- رأفت: عبارت است ازحقیقت وشدت رحمت، که با کراهت باطن جمع نمیشود. یعنی حقیقتاً شخص مهربان واهل رأفت نمیتواند بغض و کینه ای در دل داشته باشد.
۳- مراقبه: عبارت است از محافظت نفس و آگاهی داشتن به اینکه خداوند حاضر و ناظر برحرکات و سکنات و کردار ما میباشد. مراقبه که یکی از آثار حیاست، انسان را طوری بار میآورد که در هیچ حال و زمانی از جادهمستقیم شریعت الهی پا فراتر نگذارد. مراقبه در زبان عرفا به ریاضت تعبیر شده است.
۴- مراقبه و محاسبه: اگر کسی طالب مرتبه و وصول به درجه عالیه وعطایای خداوند باشد، هر آینه راه وصول و ریاضت و سلوک، یعنی راه رسیدن به الله تعالی، همین مراقبه و محاسبه است. یعنی مراقبه از نفس، محاسبه را به دنبال دارد. کسی که از نفس مراقبت دارد، خود را محاسبه میکند، همه روزه هنگام شب تمام کردارو رفتار خود را مورد بررسی قرار میدهد تا ببیند که اعمالش مورد رضایت حق تعالی قرار گرفته است یا نه؟
۵- سلامت و ظفر: سلامت عبارت است ازسالم ماندن نفس ازرنج ومحنت وبلایا ورهایی از اضطراب و وسوسههای شیطانی و رسیدن به عالم امن و آسایش. وظفر یعنی رسیدن به خیر و نیکی و پیروز شدن بر نفس شیطانی.
۶- گشاده رویی: یکی دیگرازآثارحیا؛ گشاده رویی وخوش برخوردی با مردم میباشد مؤمنان باید همیشه شاد و خندان و خوش رو باشند. ازسفارشات پیامبر (ص) است که میفرماید: «برادر دینی خود را با روی گشاده ملاقات نما».
۷- سماحت: اثرازآثارحیا، سماحت میباشد؛ که به معنی گشایش دربخشش است. به عبارت دیگرمؤمن باید چه درحالت عسرو تنگدستی و چه درشرایط یُسر و ثروتمندی، درهردو حال باید اهل بخشش و سخاوت باشد.
مرتبه حیا
مرتبه حیا و ارزش آن بستگی به این دارد که:
اولاً؛ آن کار زشتی که انسان از آن خجالت میکشد، تا چه حد زشت است،
ثانیا؛ انسان چه اندازه به زشتی آن توجه دارد.
ثالثاً؛ در مقابل چه کسی این کار زشت را انجام میدهد. یعنی آن شخصی که این کار زشت را مشاهده میکند، تا چه اندازه در نزد انسان از اهمیّت و اعتبار برخورداراست. کسانی که ایمانشان ضعیف است واز حضور خدای متعال در همه شئون زندگی خود غافلاند، از خدا خجالت نمیکشند.
شرط خجالت کشیدن این است که انسان بداند کسی کار زشت او را دیده است. صرف این که انسان بداند خدا در همه جا حاضر است؛ اما آن گونه که باید و شاید به حضور خدا توجه نداشته باشد، اگر مرتکب گناهی شود، از خدا خجالت نمیکشد. انسان هر قدر بیشتربه حضور خدا توجه داشته باشد و نیز عظمت خدا را بهتر درک کند، با انجام دادن کارهای زشتی که او نمیپسندد، بیشترخجالت میکشد. انسان معمولاً برای کسانی که از مقام بالا و یا موقعیت اجتماعی ممتازی برخوردارند، ارزش بیشتر یقائل است. از این رو، اگر درحضور آنها مرتکب رفتار زشتی شود، بیشترخجالت میکشد. اما در مقابل کودکان و کسانی که موقعیت اجتماعی بالایی ندارند و یا دوستانی که انسان با آنها خودمانی شده است، این حالت کمتر وجود دارد. البته گاهی اوقات انسان، از این که کودکی از کار زشت او مطلع شود خجالت میکشد، اما از این که خدا آن را دیده است خجالت
نمیکشد! این معنای بسیار بدی دارد و آن این است که ما برای خدا ارزش بسیار کمی قائلیم وعظمت خدا را درک نکردهایم.
حفظ آبروی مردم
حضرت محمد (ص) فرمودند: شوخی بسیار، آبرو را میبرد وخنده بسیار، ایمان را نابود میکند و دروغ، خرمی را بر میاندازد. همچنین فرمودند مردم بیشتر از همه به واسطه دو چیز به جهنم میروند: اول به خاطر زبان خود و دوم به خاطر بی آبرو کردن دیگران. (امالی شیخ صدوق مجلس چهل و ششم صفحه 270).
حضرت امیر مومنان علی (ع) میفرمایند: از غیبت و ریختن آبروی مؤمن بپرهیز که غیبت کردن تو را با خدا و مردم دشمن میکند و اجر و پاداش کارهای تو را از بین میبرد.(غررالحکم حدیث ۲۶۳۲).
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «عن ابی عبدالله علیهالسلام قال من قال فی مومن ما رَاَتْهُ عیناه و سمعته اُذناه فهو من الذین قال الله عز و جل “ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا، لهم عذاب الیم”»
هر کس درباره مردم آنچه را دیدگانش دیده و گوشهایش شنیده بگوید از کسانی است که خداوند عزوجل دربارهشان فرموده است: «همانا برای کسانی که دوست دارند زشتی در میان مردم آشکار شود، عذابی دردناک است.» (الکافی، ج ۲، ص ۳۵۷).
از وظایف دینی پیروان قرآن شریف این است که همواره مراقب عزت خویش و عزت برادران ایمانی خود باشند، نه قدمی بردارند که مایه ذلت خودشان شود و نه به آبروی برادران دینی خود آسیب برسانند. این مطلب ضمن روایات متعددی از رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرین علهیمالسلام خاطر نشان گردیده است. (شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج۳، ص ۳۳۱).
داستانک:
مردی ازمسلمانان مدینه به شخصی بدهکار شد و نتوانست قرض خود را ادا کند، از طرفی طلبکار اصرارداشت که او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چارهجویی به حضور امام حسین (ع) آمد. هنوز سخنی نگفته بود که امام حسین علیهالسلام دریافت او برای حاجتی آمده است، برای اینکه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: «آبروی خود را از سؤال و درخواست رویارویومستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامهای بنویس که به خواست خدا آنچه تو را شاد کند، به تو خواهم داد.» او در نامهای نوشت: «ای ابا عبدالله! فلان کس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد که طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شوم، به من مهلت دهد.»
امام حسین (ع) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و کیسهای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود:
«با پانصد دینار این پول، بدهکاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ کس حاجت خود را مگو:
۱- مؤمن و دین دار؛ که دین نگهبان او است ۲- جوانمرد؛ که به خاطر جوانمردی حیا میکند. ۳- صاحب اصالت خانوادگی؛ که میداند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ میکند و حاجتت را روا میسازد.»(داستان به نقل از تحف العقول ص ۲۵۱)
داستانک:
به حسن بصری گفتند که همانا مردی غیبت تو را میکند حسن بصری هدیه ای برای او فرستاد، او گفت من ارتباطی با حسن بصری ندارم حسن بَصری گفت درست است که ارتباطی نداریم ولی شنیدم که تو ثوابهای خودت را برای من (با غیبتی که پشت سر من میکنی)هدیه فرستاده ای من هم دوست داشتم که تلافی کنم.
اگر در پیش کسی غیبت مؤمنی را بکنند و او برادر مؤمنش را یاری نکند (و جلوی غیبت را نگیرد) مُسَلم نسبت به خدا و رسولش خیانت کرده. (ارشاد القلوب جلد ۱ صفحه ۲۷۸).
واژه آبرو، مرکّب از «آب» و «رو» (روی) به معنای اعتبار، حرمت، شرف، وجاهت، عِرض و معادل عربی آن «ماءالوجه» است؛ امّا در روایات، بیشتر واژه «عِرض» برای این معنا به کار رفته، و کاربرد آن از «ماءالوجه» بیشتر است.
هیچ یک از این دو واژه، در قرآن نیامده است. «وجیه» به معنای آبرومند، فقط دوباردر قرآنکریم آمده است. (سوره آلعمران آیه ۳ وسوره احزاب آیات۳۳،۶۹).
افزون بر این، واژگانی از مادّه «عفّ» به معنای خودداری از کار زشت و جلوگیری از تمایلات درباره حفظ آبرو، واز مادّه «فضح» به معنای پرده از روی عیب دیگری برداشتن و عیوب او را آشکار کردن، برای ریختن آبروی دیگران به کار میرود.
واژه اخیر، فقط یک بار در قرآن به شکل «لاتَفضَحونَ» (سوره حجرآیه ۶۸) از زبان لوط (ع) نقل شده است.
آبرو در لغت به معنای ناموس و شرف و اعتبار و … آمده و انسان به خاطر کرامت ذاتی که دارد جانشین خداوند متعال در روی زمین شده واز طرفی فرشتگان هم مأمور به سجده کردن برای انسان شدند، تا جایی که ابا کننده از آن از درگاه الهی رانده شد. بنابراین نفس انسان محترم است و شایسته احترام. ازنظراسلام حفظ جان، مال وآبروی مردم وحتی اندیشه آنان محترم است و احترام به ناموس دیگران را بسیارمهم میشمارد.
قرآن کریم، انسان را موجودی برخوردار از کرامت و شرافت ذاتی دانسته: «وَ لَقد کَرّمنا بَنى ادَم» که خداوند آن را به او بخشیده و به واسطه آن، بر دیگرآفریدگانش برتری داده است. (سوره اسراءآیه ۷۰).
از برجستهترین مظاهر کرامت انسان، برخورداری او از عقل وحیا است وبا وجود آن، انسان همواره وبه طورطبیعی درمقابل هرآنچه حرمت اورا تهدید میکرده، عکسالعمل نشان داده است؛ از اینرو ابتداییترین زشتی، یعنی عورتش را که با حرمت خود مرتبط میدانست، با استفاده ازلباس پوشاند: «یبَنى ءَادمَ قَد أنزَلنا عَلیکم لِباساً یُورى سَوءتِکُم و ریشاً.» (سوره اعراف آیه ۲۶)
درخواست عزیزمصراز یوسف برای پوشیده نگاه داشتن اقدام ناشایست همسرش: «یوسفُ أعرِض عَن هـذا»(سوره یوسف آیه ۲۹) و آرزوی حضرت مریم (علیها السلام) پس از آن که با فیض الهی، عیسی (علیه السلام) را باردار شد به این که کاش پیش از این مرده، و از یادها فراموش شده بودم: «یا لیتَنى مِتُّ قَبلَ هـذا وکُنتُ نَسیاًمَّنسیّاً» (سوره مریم آیه ۲۳)
و درخواست لوط از قوم خود به این که متعرّض میهمانان وی نشده، او را بیآبرو نکنند: «قالَ إِنَّ هـؤلاء ضَیفى فَلا تَفضَحونِواتَّقوا الله و لاتُخزونِ» (حجر/۱۵، ۶۸ و ۶۹) و نیز (سوره هود آیه ۷۸).
نمونههای دیگری از تمایل انسان به حفظ آبرو است که قرآن از پیشینیان حکایت کرده است. نمونهای از اقدام برای اعاده حیثیت و آبرویی که به ناحق لطمه دیده نیز از آیات برداشت میشود که یوسف پس از آزادی از زندان به آن مبادرت کرد. (سوره یوسف آیات ۵۰ و ۵۱)
آبروی مؤمن، محصول یک عمر زندگی، تلاش و سختی است؛ و تمام سرمایهٔ او میباشد. اما این امر مهم، که در آیات و روایات اسلامی تأکید بسیاری به آن شده؛ ممکن است در اثر جهالت و یا غرض ورزی عده ای در یک لحظه از دست برود. چیزی که جبران آن بسیار مشکل است؛ و حتی امکان دارد هیچ گاه جبران نشود. لذا، توجه به آموزههای دینی و عواملی که باعث ریختن آبروی مؤمن میشود، بسیار ضروری به نظرمی رسد. چرا که دقت درآیات و روایات نشان میدهد، خداوند توجه بسیاری به آن داشته، تا جایی که به هر چیزی که موجب ریختن آبروی مؤمن شود، صراحتاً اشاره شده ودرنتیجه ازآن نهی شده است.
معیار آبرومندی:
قرآن، ملاکهایی را برای آبرومندی ومحبوبیّت، معرّفی، و براین نکته تأکید میکند که انسان بیش ازهرچیز باید در پی کسب منزلت نزد خداوند باشد. در این صورت است که خداوند به صورت یک سنّت تغییرناپذیر به او محبوبیّت و منزلت والای اجتماعی نیز خواهد بخشید:
«إِنَّ الَّذینَ امَنوا وعَمِلوالصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لهمُ الرَّحمنُ وُدّاً» آنانکه ایمان آورند و کارهاى شایسته انجام دهند، خداى رحمتگستر، محبّت آنان را در دل مردم قرار خواهد داد». (سوره مریم آیه ۹۶).
برخی مفسّران، این حدیث رسولخدا (ص) را تفسیری از این آیه قرار دادهاند که میفرماید: وقتی خدا بندهای را دوست بدارد، به جبرئیل خطاب میکند که تو نیز او را دوست بدار؛ سپس جبرئیل در بین اهل آسمان ندا میدهد که خدا فلانی را دوست میدارد؛ پس شما نیز او را دوست بدارید؛ آن گاه خداوند همان محبّت اهل آسمان به آن بنده را در بین اهل زمین نیز قرار میدهد؛ (مجمعالبیان، ج۶، ص۸۲۳).
بنابراین عمل به هریک از دستورهای الهی در قرآن که محبّت خداوند را در پی دارد، موجب جلب آبرو میشود و بالعکس هر آنچه از محبوبیّت انسان نزد خداوند بکاهد، عاملی برای کم شدن آبرو و حرمت او نزد خدا میشود.
در آیات فراوانی که از خواری و رسوایی در دنیا سخن به میان آمده، به برخی از مهمترین
عوامل بیآبرویی نزد خدا اشاره شده است؛
از قبیل کفر: «وأنَّ الله مُخزِى الکـفِرینَ». (سوره توبه آیه ۲) و (سوره نحل آیه ۲۷).
همچنینکوششهای جاهلانه به قصد گمراه کردن مردم از راه خدا: «ومِنالنَّاسِ مَن یُجادِلُ فِىالله بِغَیرِ عِلم ولا هُدًى و لاکِتاب مُنیرثانِىَ عِطفِه لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ الله لَه فِىالدُّنیا خِزىٌ». (سوره حج آیه ۸۹)
سعی در جلوگیری از تحقّق آیین الهی: «ومَن أظلَمُ مِمَّن مَنعَ مساجدَ الله أن یُذکرَ فیها اسمُه لهم فِىالدُّنیا خِزىٌ». (سوره بقره آیه ۱۱۴)
تحریف دستورهای دینی: «یُحرِّفونَ الکَلِمَ مِنبَعدِ مَواضِعِه … لَهُم فِىالدُّنیا خِزىٌ» (سوره مائده آیه ۴۱).
قرآن کریم برای اعتبار و حرمت اجتماعی انسان نیز ارزش بسیاری قائل است؛ واو را به کسب وحفظ آن سفارش میکند، البتّه ملاکهای آبرو یکسان نیست. برخی ملاکهای آبرومندی یا بیآبرویی برخاسته از منشأ عقلانی درست و کرامت الهی انسان است؛ امّا برخی دیگر ازاین ملاکها، اموراعتباری برخاسته از سنّتهای نادرست اجتماعی است. در مورد اخیر، آیاتی از قرآن درصدد تغییر بینش نادرست مردم و معرّفی معیارهای درست است.
از آنجائیکه هتک حرمت و بیآبرو کردن افراد، ازمتّهم کردن آنان به فحشا شدیدتر است و پیامدهای ناگوارتری در زندگی خانوادگی و اجتماعی آنها دارد؛ حفظ آبرو از حدّ تشویق فراتر رفته و شکل قانون به خود گرفته؛
نیز بیان شده و خداوند مؤمنان را از ذکر بدیهای یکدیگر که موجب هتک حرمت واعتبار آنان است، نهی کرده: «لایُحبُّ الله الجَهرَ بِالسُّوءِ». (سوره نساء آیه ۱۴۸).
همچنین در سوره حجرات: مؤمنان از تمسخر، عیبجویی و ذکر القاب زشت برای یکدیگر نهی شدهاند. که این نهی نیز برای حفظ حرمت مؤمنان است. (سوره حجرات آیه ۱۱ و ۱۲).
درهمین سوره، ازغیبت که عاملی برای ریختن آبروی افراد جامعه است؛ و تجسّساز اسرار مردمکه میتواند مقدّمهای برای غیبت و کشف اسرارآنها باشد و از سوءظن که آن نیز میتواند مقدّمهای برای تجسّس و غیبت باشد، نهی شده است: «یـأیُّها الَّذینَ آمَنوا اجتَنِبوا کثیراً مِنَ الظنِّ إنّ بعضَ الظنِّ إِثمٌ و لاتَجَسَّسوا و لایَغتب بَعضُکم بَعضاً». (سوره نساء آیه ۱۱۲)
درهمین زمینه از پیامبراکرم (ص) روایت شده که خداوند، ریختن خون و آبروی مسلمان و سوءظن به او را حرام کرده است. در نسبت دادن خطا و گناه خود به دیگران که موجب خدشه دار کردن آبروی آنان است، بهتان و گناهی آشکار معرّفی شده است:
«ومَن یَکسِب خَطیئَةً أو إثماً ثُمَّ یَرمِ بِه بَریـًا قَقدِ احتَملَ بُهتاناً و إثماً مُبیناً» و کسى که خطا یا گناهى مرتکب شود، سپس بىگناهى را متّهم سازد، بار بهتان و گناه آشکارى را بر دوش گرفته است».
و برای متّهم کردن دیگران مجازات پیشبینی شده است؛ نظیر آیه حدّ قذف: «والّذینَ یَرمُونَ المُحصَنـاتِ ثُمَّ لَم یأتوا بِأربَعةِ شُهداء فاجلِدوهُم ثَمـنینَ جَلدَةً و لاتَقبَلوا لَهم شَهـدةً أبداً و أولـئِک هُمُ الفـسِقونَ» و کسانىکه به زنان شوهردار نسبت زنا مىدهند؛ سپس چهار گواه نمىآورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هیچ گاه شهادتى از آنان نپذیرید و اینان خود فاسقند». (سوره نورآیه ۴).
عمل کسانیکه زنان پاک دامن را به عمل ناروا متّهم کرده، آبروی آنان را میریزند، نیز گناهی بس بزرگ شمرده شده (سوره نورآیه۱۵- سوره احزاب آیه۵۸).
که افزون بر تازیانه، مورد لعن الهی قرار گرفته، در دنیا و آخرت از رحمت او محروم و مستحق عذاب عظیم خداوند خواهند بود:
«إنَّ الَّذین یَرمونَ المُحصَناتِ الغفِلتِ المُؤمناتِ لُعِنوا فىالدُّنیا و الأخِرةِ و لَهم عَذابٌ عظیمٌ.» (سوره نورآیه ۲۳). (مجمعالبیان، ج۲، ص۶۶۶- التفسیر الکبیر، ج۷، ص۸۴ و ۸۵- قرطبی، ج۳، ص۲۲۱).
پوشاندن زشتی، بدی، قبیح و عیب، از نعمتهای بزرگ و احسانهای عظیم و الطاف بی بدیل حق درباره عبد است، و باید دانست وقتی خدای مهربان در دنیا بدی و زشتی بندهٔ مؤمنش را میپوشاند و آبرویش را میان مردم حفظ میکند، قطعا" در قیامت به بندهٔ مؤمن وگنهکار بازگشت کننده به درگاهش، توجه بیشتری خواهد کرد، و زشتی وبدی اش را بیش از پیش پرده پوشی خواهد نمود.
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: از خداوند درخواست کردم که در روز حساب، حسابرسی امت را به خودم واگذار کند که بندگان اگر لغزشی داشتند آبروی من پیش پیامبران پیشین نرود. خداوند پاسخ داد حساب آنها را خودم به عهده میگیرم که اگر لغزشی داشتند آبروی شان پیش تونرود.
با توجه به اینکه خداوند حفظ آبرو را به این اندازه مهم داشته که حتی نزد پیامبر خود نمیخواهد که آبروی بندهاش ریخته شود، پس چگونه انسانها به خود اجازه میدهند که با آبروی یکد یگر بازی کنند.
یکی ازعواملی که باعث ریختن آبروی افراد میشود، اظهارنیازوخواهش از مردم است؛ که باعث شکسته شدن عزت و کرامت انسان میشود. در اینجا اولین چیزی که آسیب میبیند؛ خود حقیقت انسان و کرامت و شخصیت اوست. درحدیث داریم که مؤمن حرمتی بالاترازکعبه دارد.
به همین دلیل است که در روایات اجازه هرکاری به مؤمن داده شده، جزآن که با درخواست واظهارعجز خود را حقیر کند. به دلیل اینکه اظهار نیاز باعث ازبین رفتن آبروست؛
چنان که امام سجاد (ع) فرموده است: درخواست نیازها از مردمان مایهٔ خوار زیستن واز بین بردن حیا و کاسته شدن وقاراست، که این همان فقر نقد است؛ کم درخواست کردن از مردمان همان بی نیازی (توانگری) نقد است.
آبروی انسان حریمی است که چون فرو ریزد، حرمتهای بسیاری شکسته میشود. بنابراین بالاترین ستم انسان به خودش این است که حرمت و عزت خود را نگه ندارد. نباید کرامت انسانی و عزّت ایمانی با ذلّت تکدّی شکسته شود.
مزاح ناروا و مسخرگی؛ زبان را از این گونه سخنان نگهدار که آبرو را میبرد و موجب سقوط ومایهٔ دشمنی است، نهال عداوت در دلها مینشاند، با کسی مزاح نکن واگر با تو مزاح کردند جواب نده تا رشته سخن عوض شود، ازکسانی باش که با بزرگی از لغویات میگذرند. (جنتی احمد، نصایح، ج ۱، ص ۲۸۷)
انسان باید به گونه ای رفتار نماید، که دیگران در حضور او، جانب حیا و وقار را پیش بگیرند. و هر سخنی را بر زبان جاری نسازند. باید بدانیم که انسان هرگاه با کسی صمیمی میشود، این حق را ندارد که از هر دری با او به صحبت بپردازد، و پردههای حیا را یکی پس از دیگری بدرد؛ چه دوستیهای بسیاری که بر اثر این تندرویها و افراطها به ورطه جدایی و نابودی کشیده شده است. بزرگان دین پیوسته به گونه ای رفتار میکردهاند که در حضورشان کسی نه از ترس، بلکه از شرم حضور، مرتکب گناهی نمیگردیده و هر سخنی را بر زبان جاری نمیساخته است.
رعایت حدود حیا در گفتار و شنیدار میتواند راه حلّ بسیاری از معضلات و چالشهای اجتماعی دنیای امروزی باشد. در یک جامعه باحیا سخنان ناروایی که درصدد هتک حرمت دیگری است، خریدار ندارد؛ چون کسی که به این سخنان گوش فرا میدهد، شریک گوینده است و یک شخص با حیا، خود را شریک بی شرمها نمیکند بلکه دفاع از آبرو و شخصیت مردم را وظیفه خود میداند.
معرفت و بندگی خدا، کسب کمال
در عالم اخلاق و عرفان، جان کلام تبدیل کثرت به وحدت است که گاهی از آن تعبیر به جزء و کل میکنند. کثرت جزءها و نمودهای جزئی و وحدت وجود کل و کل وجود است و عارفان به اتفاق مهمترین سفر سالک را همان سیر از جزء به کل میدانند؛ که از مظاهر این وصول به کل عشق به کل و یکسان دیدن تمامی کائنات در برابر حق است؛ اما متأسفانه انسان دچار بیماری تفرقهٔ درونی است، تفرقهٔ درونی نفس آن است که هر دم مطلوب خود را در چیز دیگر میبیند؛ به هزار شکل دل میبندد و چون مطلوب او همه از عالم کون و فساد و درمعرض فنا و زوال است در اضطراب دائم میباشد و به هیچ روی او را جمعیت خاطر دست نمیدهد.
اسباب دل خرم، خود مایهٔ تفرقه است زیرا آن اسباب به حقیقت سراب دل خرم است و چون به دست میآید هیچ نیست. آفتاب معرفت نوری است که از نار عشق میروید. از این رو تا آدمی عاشق نشود به معرفت حقیقی دست نمییابد. آدمیان را نمیشناسد؛ جهان را به درستی نمیبیند و اسرار آن را درنمییابد؛ زیرا غیرعاشق خودبین است و خودبین چگونه غیر را تواند دید. مگر آن که نقش سوداهای خویش را در غیر ببیند. عشق آن است که آدمی خود نباشد؛ خود را فراموش کند و به دیگری بیندیشد؛ این رهایی از خویشتن کمترین افسون عشق است. در یک کلام میتوان گفت که عشق تمام صبراست؛ اما در راه رسیدن به معشوق، و تمام بیصبری است در فراق معشوق.
هر که او از هم زبانی شد جدا
بیزبان شد گر چه دارد صد نوا
چون که گل رفت و گلستان در گذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت