بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ / به نام خداوند بخشنده و مهربان
وَالْعَصْرِ ﴿1﴾ / سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل].
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿2﴾ / همانا انسان دستخوش زيان است.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿3﴾.
مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كردهاند.
مقدمه
بسياري از انسانها از زندگی خود راضی نیستند. چرا؟ چون زندگیشان از امید و انگیزه تهی است؛ تمام عمر از صبح تا شام تلاش میکنند، عرق میریزند و در پایان شب میبینند، همان جایی هستند که صبح بودهاند. در واقع به هیچ جا نرسیدهاند. از خود میپرسند این چه زندگیای هست؟
انسانها زندگی و خوشبختی خود را براساس موفقیّتها و دستاوردهایشان میسنجند و اگر به اهدافی كه برای خود تعیین كردهاند، دست پیدا كنند، در نهایت به لحاظ روحی و مالی ارضا میشوند و احساس امنیت میكنند.
در طول زندگی چند بار به حقیقت و هویّت اصلی خویش اندیشیدهایم؟ گاهی اوقات هنگامی که انسان به خود میاندیشد و کارهای خود را مرور میکند و یا حتی زمانی که در کنار خواستهای که برای رسیدن به آن بسیار تلاش میکند، میبیند که بر روی دایرهای بسته در حرکت است و مرتب یک مسیر را دور میزند. گویی در یک چرخه به دام افتاده است. کار میکنیم و غذا میخوریم و خود را سرگرم میکنیم، تا زندگی کنیم. ولی متأسفانه زندگی روزمره ما نیز انگیزهای جز کار و تفریح و لذّت ندارد.
بعضی وقتها، هنگامی که سناریوی زندگیمان را میبینیم، مثل اینکه داستانی تکراری را میخوانیم که به اندازة تمامی روزهای عمر، در حال تکرار است. برخی اوقات برایمان پیش میآید که از خودمان نیز خسته شده و از خود میپرسیم که آیا زندگی جز خستگی و تکرار، مسیر دیگری نیز دارد؟ برای چه همیشه یک مسیر را دور میزنیم، روز و شبمان، رنگی جز تیرگی به خود ندارد؟ واقعاً من کیستم؟ و چه میکنم؟ و به کجا میروم؟
انسان هر گامی که میخواهد بر دارد، خود را با این پرسش روبهرو میبیند که آیا این گامی را که بر میدارم درست است؟ خطری برای زندگیِ من، منافعِ من، خواستهای من و ادامه حیاتِ من، در بر ندارد؟ وقتی از اين انسان نا اميد سؤال ميكنيد كه خوب به نظر شما انسان خوب كيست؟ انسانها چگونه باید باشند تا شایستة نام انساني شوند. او در ذهنِ خود به سراغ چهرههای اسطورهای میرود و از آنها به عنوان سرمشق و نمونه یاد میکند. از کسانی نام میبرد که در ذهن مردم اعصار و قرون، نمونة زورمندی بیمانند تن و روان هستند. نمونة راستی و دلاوری، مرد نبرد و مظهرِ مهر، جسور و دادگستر و استوار بودهاند. به قول شاعر که میگوید: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.»
اگر خوب به اطرافمان دقت کنیم در مییابیم که تفاوتهای فراوانی با دیگران داریم؛ زیبایی و وضعِ ظاهر، موقعیت مالی، قدرت جسمی، ملیّت و نژاد، زبان، هوش و استعداد و ...؛ همگی از خصوصیاتی هستند که سبب تفاوت بین انسانها میگردند و چه بسا بعضی وقتها که با خود فکر میکنیم، به خاطر همین خصوصیات در برابر عدهای دیگر احساس کوچکی و کمبود کنیم.
در حالیکه تمامی این ویژگیها طبیعی و خارج از اختیار ماست ولی علیرغم همة این تفاوتها، ما و دیگران، همه انسانیم و همه یک چیز را جستوجو میکنیم. همة ما میخواهیم در زندگیِ خویش به موفقیّت دست یابیم. دستیابی به سعادت و موفقیّت در زندگی، ویژگیِ مشترک تمامی ماست و همة ما به دنبال رضایت از زندگی خویش هستیم.
کامل بودن، خواستة بیچون و چرای بشر است. اما سعادت چیست و موفقیّت در زندگی چگونه معنا میشود؟ قطعا هر کدام از ما ممکن است در ذهنِ خود، مفهومی متفاوت از سعادت و خوشبختی داشته باشیم. اما به راستی علت این همه اختلافنظر در معنا کردن کلمة «سعادت» در چیست؟ در واقع باید گفت که این نگرش ما به زندگی است که سعادت و موفقیّت در زندگی را برایمان تعریف میکند.
از اولین روزی که زندگی خویش را آغاز نمودیم، در زمانِ کودکی، باورهای ما را پدر و مادر و اطرافیانمان رقم میزدند. ما تحت تاثیر خانواده و محیط اطراف خود بودیم. ویژگی انسان و تفاوت او با حیوان در پوست وگوشت و استخوان او نیست. فرق انسان با دیگر موجودات در قدرت اندیشیدن اوست. این نکته را مولوی با این صورت بیان میدارد:
ای برادر تو همه اندیشهای ما بقی خود استخوان و ریشهای
اندیشه ابزاری است در دستِ انسان که با آن میتواند خود را و جهان را دگرگون کند. میتواند جهان را به یک جهنم و یا به یک بهشت تبدیل نماید؛ یعنی اینکه چگونگی کیفیت زندگی ما به نوع تفکّر و نگاهمان بستگی دارد. اگر در پی زیبایی و خوبی باشیم و دنیا را از دید مثبت نگاه کنیم، زندگیای سرشار از خوشحالی، موفقیّت و آرامش خواهیم داشت و اگر در پی دیدن زشتیها و کمبودها و… باشیم، مطمئناً حال و روز خوبی نخواهیم داشت. پس دنیایی که ما در بیرون از خودمان میبینیم، بازتاب دنیای درونی و نگاه ماست. برای تغییر در کیفیت زندگیمان باید از خود شروع کنیم و به این سؤال مهم جواب دهیم:
«سهمِ من در بهتر کردن شرایطِ زندگی و جهان اطراف چیست؟»
باور داشته باشید که انسان قادر خواهد بود، تمام دردهای درون خود را درمان نماید، بدون اینکه چیزی را از دست بدهد. تنها دردِ انسان زمانی است که از یاد خداوند غافل میگردد. نیازی هم نیست که صدایمان را بلند کرده و یا به خود فشار آوریم یا تمرکزِ حواس داشته باشیم؛ چون تمام مقاومتها در برابر کلام و جهتی که روح ابراز کرده و به حرکت در میآید از بین میرود. وقتی که ما از نیروی عظیم متجلی شده، توسط خداوند درکل کائنات با خبر میشویم و به فکر فرو میرویم؛ متوجه میشویم که تمام این نیرو برای ماست؛ گویی که چیز بزرگی چنان جمع میشود تا در درون شیشة کوچک و ناچیزی جا میگیرد. ما فقط ميتوانيم آنچه كه حس و عقل و منطق خودمان درك ميكند را فرا گیریم نه بيشتر، مگر اینکه خداوند به ما کمک کند تا از طریق نیروی الهی آنها را دریابیم. پس نخست باید خوب بشنویم و خوب ببینیم و خوب تحلیل کنیم، آنچه را شنیدهایم و آنچه را نگاه کردهایم، درست درک کنیم و در نهایت بدانها عمل نمایم.
یک راهکار اساسی و بسیار سودمند برای آنهایی که در زندگی خود، دچار مشکلات فراوانند وجود دارد؛ اگر بهطور دقیق و حساب شده مشکلات را ارزیابی و تحلیل کنند، در زمان خواهند توانست مشکلات خود را مدیریت و اصلاح نمایند. این مراحل دارای پنج بخش است:
1- ايمان به خدا
بنیادیترین پیمان میان انسان با خدای خویش، قبول وفاداری نسبت به امر قدسی؛ پیمانی که فرد مومن با آن «بیعت» کرده است. در اینجا تاکید بر ضعفِ انسان در برابر قدرت و حاکمیت مطلق الهی است. اعتقاد به وحدانيت خدا و صفات باريتعالي و وجوب عبادتِ خداي يكتا كه شريك و مانندي ندارد و آنچه كه از نيات و مقاصد در ذيل آن داخل میگردد.
اساسخلقت چيزي نيست كه بشر بتواند به طور كُل و تمام آن را دريابد، چون ديدگاه ما انسانها به زمان و مكان خاصی محدود است؛ در حالی كه اصول اصلي خلقت، به مراتب بالاتر از این مباحث است که از قدرت فهم و درک انسانها به دور است و در حقیقت، چیزی است که فقط خود ذات حق از آن خبر دارد.
«الله بِكُلِ شَيٍ مُحيط»
براي شروع باید به درجهاي برسید كه بدانيد تا به حال اشتباه ميكردهايد و حال ميخواهيد توبه كنيد؛ در اینجاست که کار شروع میشود. در اين مرحله شخص به ضعف خود پيبرده و از خدا ميخواهد تا از خطاهاي او درگذرد كه این مقام، بسيار بزرگ است.
بازا، بازا، هر آنچه هستي بازا گر كافر و گبر و بتپرستي بازا
اين درگه ما درگه ناميدي نيست صد بار اگر توبه شكستي بازا
( ابوسعيد ابوالخير)
به بیان امروزی، باید مغز خود را بشوییم و این کار میسر نیست مگر با یک بازسازي بزرگ، در بینش و به دور افکندن آن معیارهای فردی که تا امروز داشتهایم، چرا که در فكر و روح ما مشكلات فراواني رسوخ كرده است.
در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت به نام «زندگی» نام نویسی کردهایم. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را دوست داشته باشید چه از آنها بدتان بیاید. پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرحریزی کنید.
اشتباه وجود ندارد، تنها دوران زندگی، درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزیهای گهگاهی، آزمایشهای ناکام نیز به همان اندازه آزمایشهای موفق، بخشی از فرآیند رشد هستند. درس آنقدر تکرار میشود تا آموخته شود. درسها در اشکال مختلف آنقدر تکرار میشوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید، میتوانید درس بعدی را شروع کنید؛ بنابراین بهتر است زودتر درسهایتان را بیاموزید. انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همة ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، اینکه با آنها چه میکنید، بستگی به خودتان دارد.
از همه داشتههایتان که به آن میبالید، خدا را جدا کنید، ببینید چه دارید؟!
به همه کمبودهایتان که از آن مینالید، خدا را اضافه کنید، ببینید چه کم دارید!؟
آری! خوشبختی داشتن دوستداشتنیها نیست؛ خوشبختی دوست داشتن داشتنیها ست.
انسانها نمیتوانیم به مهارت در فهم و عمق افکار و احساساتشان تظاهر کنند؛ به همین علت است که ابتدا به جای یافتن علتهایی که باعث، افکار و احساسهای ناراحتکننده در آنها میشود، میخواهند راهی برای غلبه بر آن نشان دهند. چه این حالات به نظر ما منصفانه باشد چه نباشد، فقط روی این مسئله متمرکز میشوند که چگونه مانع از بروز آن شوند که این افکار و احساسات، آنها را فریب ندهد. احساساتِ منفی همانند خشم، ترس، حسادت و انتقامجویی باعث میشوند تا ما وارد یک مخمصه عاطفی، اقتصادی، دعواهای خانوادگی، لجبازی، طلاق و مرگ عزیزان بشویم. در این هنگام است که قادر نیستیم خود را کنترل کنیم. دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، لذتهای فراوانی دارد که ما را مجذوب و فریفتة خود مینماید. یکی از این علایق پول و فخر فروشی است؛ آیا شما فکر میکنید پول داشتن بد است؟ خیر، زیرا پول نیازها و خواستههای ما را برآورده میکند و بدون آن آسایش ما به هم میریزد. اگر ما بتوانیم باور کنیم که پول هدیه و برکتی از طرفِ خداوند است که به انسانها عنایت میکند، دیگر برای بهدست آوردن آن سختی نمیکشیم و وقتی آن را بهدست میآوریم، قدرش را میدانیم. به خاطر زیادهطلبی در به دست آوردن آن باعث رنجش خود و دیگران نمیشویم. پس اشکال کار ما کجاست؟
به نظرم برای رسیدن به آسایش و آرامش، ابتدا باید ریشة اصلی مشکلاتمان را جستجو کنیم؛ زیرا در این عالم هیچ چیزی بیحکمت نیست و هر علتی، عاملی دارد و اتفاقی که در زندگیتان روی میدهد، دلیل خاصی وجود دارد. این نصیحت را از بنده بپذیرید. آری، اگر قصد آن داشتید که با ذوق و تجربه، به حقیقت، پی برید، باید دست از دنیای دون بردارید و لذتها و سرگرمیهای پست آن را به دنیادوستانِ دونهمت واگذارید. تنها کسانی که عاشق باشند میتوانند به آسایش و حقیقت برسند. پس باید عاشق بود. آدمى زمانى که در چیزى و یا کسى کمالى را مىبیند، به آن علاقهمند مىگردد و اگر کشش به هر دلیل قوى باشد، این علاقه به «عشق» منجر مىگردد.
قلبهایى که از یادِ خدا غافل باشند، خداوند به حُب غیرخود مبتلا مىنماید. خداوند کمالِ محض، جمالِ مطلق، دارای برترین وصفها، مبدأ عشق، اولین عاشق و الهامکنندة عشق است. همة هستی، نشانه و مظهر اویند. از او سرچشمه گرفته، به سوی او روان هستند. آدمی کمالجو و زیباییطلب بوده، حقیقتش از روح خداست، از آن منزل نزول کرده و به سوی او باز خواهد گشت. انسان دارای روحی است که ظهور و جلوة تام صفات حق است. عشق حقیقی عبارت است از قرار گرفتن موجودی کمالجو (انسان) در جاذبة کمال مطلق (خداوند متعال). پروردگاری جمیل مطلق، بینیاز، یگانه، دانای اسرار، توانا، قاهر و معشوقی که همه رو به سوی او دارند و او را میطلبند. بنابراین عشقِ حقیقی، تنها عشق به خداست؛ زیرا هر چیزی غیر او، نابودشدنی و دارای نقص است. هر چیز غیر او نمیتواند معشوقِ واقعی باشد؛ اول اینکه ناقص است و کمال مطلق نیست، در حالی که در عشق، معشوق هیچ عیب و نقص ندارد. د.م اینکه هر چیز غیر او زوالپذیر است و سعدی شیرازی میگوید: «هر چه که نپاید، دلبستگی را نشاید.» پس باید عشق پایدار و جاودانه باشد و آن عشق به خداست که همیشگی و پایدار است. تمامی پیامبران آمدند تا توجه ما را به سویِ خداوند معطوف دارند، ولی باز این انسان به جای اینکه خود را به خدا برساند، وقت خود را صرف خرافات و توهّمات دیگر کرده و به جای رسیدن به خداوند منّان، جذب آدمها و شخصیتپردازی این و آن شده و خود را به امور بیحاصل سرگرم کرد. در پایان برای دستیابی به تمامی نیروهای درونی و بیرونی بهتر است، اول رابطة خود را با خالق خود نزدیکتر کنید و راه این قرب، عمل نمودن به این امور است:
۱- مهر و عشق به خدا را بر همة محبوبهای دیگر ترجیح دهید.
۲- در باطن و ظاهر مطیع امر خدا و موافق ارادة او باشید.
۳- خیلی سریع به کوتاهی و اشتباه خود اعتراف کرده و پشیمانی خود را اعلام کنید.
۴- خواستة او را بر خواستة خود مقدّم بدارید.
۵- هر چیز و هر کسی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارید.
۶- بر اراده و خواست خداوند، خُشنود باشید و شکر او را به جای آورید. همة بندگان وی را دوست بدارید و به آنها خدمت کنید.
۷- برای خلوت و مناجات با محبوب، حریص باشید.
۸- با خدای خود روراست باشید، اگر میدانید که کاری نمیتوانید بکنید صادقانه به او بگویید ولی سُستی نکنید. هرگز چیزی را نگویید، که نمیتوانید به آن عمل کنید، چون حرفهایی که میزنید مسئولیت زیادی برای شما به وجود میآورد.
۹- هرگز به وجود و عظمت خداوندِ منّان شک نکنید.
۱۰- صبر و شکیبایی را در تمامی مراحل زندگی خود داشته باشید، بگذارید زمانش برسد همه چیز برای شما روشن خواهد شد.
۱۱- شما هرگز با علوم ماوراءالطبیعه آشنا نمیشوید، مگر اینکه به خداوند نزدیک شوید و امر او را سرلوحة امور خود قرار دهید. به عبارت سادهتر میتوان گفت که ابتدا بایست نحوة درست زندگی کردن را خوب یاد بگیرید؛ یعنی فرزند خوبی برای پدر و مادر خودتان؛ همسر خوبی برای شریک زندگیتان؛ پدر یا مادر خوبی برای فرزندانتان؛ همکار خوبی برای دیگر همکارانتان؛ همسایة خوبی برای همسایگانتان؛ دوستِ خوبی برای دوستانتان و … باشید و در نهایت با تمام وجود احساس کنید، بندة خدا هستید و به او محتاجید. آنگاه که این مهم را دریافتید همة مسائل و ادراکهای دنیا برایتان همچون یک نقطه میشود و دیگر هیچ چیز به جز ذات احدیت معنایی برایتان نخواهد داشت.
و امّا رابطه با خالق: آدمی میتواند دو نوع رابطه با خدای خود داشته باشد: رابطة تکوینی و رابطة تشریعی. روح انسانی که مرتبة عالی وجودی انسان است، این قابلیت را دارد تا با خدای متعال، رابطة تشریعی داشته باشد. علّت اینکه مرتبة انسانی نفس قادر به چنین ارتباطی است، این است که خواستههای روحِ انسانی، فوق مادّی و حسّی است و لذا به طور فطری توجهش به وجود عالی است نه دانی. رابطة معنوی از خصوصیات روح انسانی است و تنزّل یافتگان در حیوانیّت، از مرز حس و اعتبار فراتر نمیروند. رابطة انسان با خدا، رابطة وجود دانی با وجودی است دارای کمال مطلق. رابطة صحیح معنوی، دارای شرایط زیر است:
۱- معرفت صحیح از خود
۲- معرفت صحیح از خدا
۳- ایمان قلبی
۴- اخلاص در اندیشه و عمل
1- معرفت به خود: منظور از معرفت به خود این است که انسان درک کند که موجود مستقل و بی نیازی نیست؛ وجودش وابسته به حقیقت مطلق است، و به این مطلب آگاه گردد که وجودش برتر از طبیعت بوده و حقیقتی فوق طبیعت دارد. لذا متعلق به خداست نه خودش، نه طبیعت و نه موجود دیگر. در چنین نگاهی هر چیزی غیرِ خدا، کوچک شمرده میشود و خدا در نظر انسان از هر موجودی عظیمتر خواهد بود. این گونه، معرفتِ نفس، انسان را به پیروزی بزرگ میرساند.
2- معرفت به خدا: منظور از معرفت خدا این است که بداند تمام قدرتها، کمالات، اسماء حسنی، قضا و قدر هر چیزی در نزد خداست و صاحب اختیار مطلق هستی اوست. او را به عنوان تنها معبود و قیّوم بشناسد؛ یعنی منابع شناخت توحید و معرفت حق و سایر اعتقادات حقّه است.
3- ایمان قلبی: ایمان قلبی آن است که انسان با تمام وجود، تسلیم حق گردد. ایمان، معلول شناخت خدا بوده و آنگاه که معرفت قلبی به خدا حاصل شود، ایمان تحقّق پیدا میکند.
علی(ع) فرمود: «الاْیمانُ مَعرِفَةٌ بِالْقَلْبِ»؛ هر قدر معرفت به خدا بیشتر باشد، ایمان از درجه بالاتری برخوردار است. (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷). رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «أَفضَلُکُمْ ایماناً أَفضَلُکُمْ مَعرِفَةً»: با فضیلتترین شما از حیث ایمان، برترین شما در معرفت است. (بحار، ج ۳، ص ۱۴، روایت ۳۷).
خلاصة کلام اینکه آنچه موجب میشود که انسان، اندیشه و عمل را برای خدا خالص گرداند، بریدن از غیر خداست و این به معنای ترکِ مطلق دنیا نیست، بلکه بدین معناست که به آن وابستگی روحی و قلبی نداشته باشد. انگیزه اولی و ذاتی در اندیشه و عمل، خدا باشد و انگیزههای دیگر اگر وجود داشته باشند در طول آن انگیزه قرار گیرند.
4- اخلاص در اندیشه و عمل: اخلاص نیز معلول ترکِ تعلّق و دارای مراتبی است؛ ترک تعلّق هر قدر بیشتر باشد، اخلاص از شدت بیشتری برخوردار است. ازاینرو رابطة انسان با خدا، رابطهای ادراکی و بر اساس معرفت است و کیفیت و مرتبة معرفت و ادراک، تعیین کنندة نحوة رابطه نیز میباشند. انسان دارای دو نوع معرفت است:
الف ـ معرفت و شناخت قبل از عمل؛ ب ـ شناخت بعد از عمل.
الف- شناخت قبل از عمل: انسان میآموزد که خدا کیست؟ وظیفة او در برابر خدا چیست و چه تکالیفی دارد؟ دانستن اینگونه مسائل، انسان را برای حرکت ارادی و اختیاری آماده میکند. معرفتِ صحیح از خدا و راه یافتن به او، انگیزة وصال است. رابطه با خدا، بر اساس شناخت قبل از عمل که صرفاً دانستن است، رابطهای تصوّری و ذهنی است. خواستن خدا، حبّ به کمال و جمال او و انگیزة حرکت به جانب او، ذهنی و تصوّری است. البتّه تصوّری که پایهاش عقل و فطرت است، نه تعبُد. این تصوّر ذهنی و عقلی انگیزهای میشود تا انسان در عمل متعبّد باشد؛ یعنی تسلیمِ دستورها باشد، چون و چرایی در آنها نداشته باشد. با این وجود، عالم شدن به کمال و جمال و اسماء حسنای الهی موجب میگردد که رابطة انسان با او رابطهای عاشقانه باشد و این رابطة عاشقانه، راهی است جهت یافتن و دیدن معشوق و معبود. اثر این شناخت، در نگاهِ اول این است که انسان از کفر خارج شده و به سوی خدایش گرایش پیدا میکند. اثر مهم این شناخت، در نگاهی دقیق این است که شرط لازم جهت عرفانِ بعد از عمل است و زمینه را جهت «یافتن» فراهم میکند. یافتن که نتیجة عمل بر اساس معرفت کسبی و حصولی است.
رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «مَن عرفَ الّلة و عظَّمَهُ منعَ فاهَ منَ الکلامِ وَ بَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ وَ عَفی نَفْسَهُ بالصِّیامِ وَالْقِیامِ»؛ کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ شمارد، دهانش را از کلام (لغو و زیاد) و شکمش را از طعام (حرام و زیادی) باز دارد و نفسش را به سبب روزه و قیام به عبادت خدا به رنج و زحمت اندازد. (کافی، ج ۲، ص ۲۳۷ ).
ب- شناخت بعد از عمل: این شناخت ثمرة عمل است. رابطة تصوری و عقلی، قابلیتی در برخی اشخاص متعبّد و تسلیم حق به وجود میآورد که خداوند به او معرفتی میبخشد که شهودی است. اگر در شناخت قبل از عمل، عالم به جمال و کمالِ حق بود، در این معرفت، شاهد جمال و کمال حق است. در اینجا دیگر رابطة علمی و تصوری و عقلی نیست؛ بلکه رابطة شهودی و حضوری بوده و انگیزه انسان، شهود جمال و کمال است. این قویترین رابطه است، زیرا بر پایة انگیزه قوی و معرفت شدید استوار است. در این شناخت، ایمانِ قلبی کامل و اخلاص تحقّق مییابند و رابطة عالی روح انسانی با خدای متعال برقرار میشود. معرفت شهودی و رابطهای که در پرتو آن حاصل میشود، کمال نهایی انسان را تشکیل میدهد که از آن، به قرب الهی نیز تعبیر میکنند. اطلاق «قرب» بدان جهت است که انسان از جنبة وجودی به خدا نزدیک شده است. چنانکه اطلاق معرفت شهودی به لحاظ یافتن حق است. در اینجا، قرب شهود، عین رابطه است، هر چند از نظر مفهوم متفاوتند. قرب، همان شهود و شهود، همان رابطه حضوری با خداست.
2- احترام به پدر و مادر
پدر و مادر به عنوان دو انسان فداکار و زحمتکش که تمام بار مسئولیتهای مربوط به تربیتِ فرزند را بر دوش دارند، در نزد خداوند از جایگاه منحصر به فردی برخوردارند، به طوری که در چندین آیه قرآن کریم، بر لزوم اطاعت و تکریم آنها فرمان داده شده است و ذات باری تعالی نام آنان را در ردیف نام خود قرار داده و بر رعایت مقام و منزلت آنها تأکید نموده است. خداوند همواره پس از بیان حکم پرستش خدای یگانه، به احترام و تکریم پدر و مادر اشاره کرده و حکم میکند: «و بالوالدین احسانا». (بقره، آیه ۸۳ / نساء، آیه ۳۶)
قرآن در آیة ۸۳ سورة بقره، احسان به پدر و مادر را به عنوان پیمان خداوند با بنیاسرائیل یاد کرده است و میفرماید: «بنیاسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احسانا»؛ و هنگامی که از بنیاسرائیل پیمان و عهد گرفتیم که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیکی کنند. در این آیه هنگامی که خداوند به مردمان فرمان میدهد که تنها او را بپرستند، بیدرنگ حکم و فرمان احسان و نیکی به پدر و مادر را مطرح میسازد که بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است. به این معنا که پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در کنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند. اگر خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار میبایست پرستش شود، پدر و مادر نیز به عنوان واسطة فیض وجود و نعمتهای خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند. از این رو خداوند امور چندی را که میتواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در کنار هم میآورد. به سخن دیگر اگر عبودیت و پرستش کسی غیر از خدا جایز بود، آن شخص همان والدین هستند. از آن جایی که چنین امری کفر و شرک است، خداوند فرمان میدهد که به جای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترین حالتی است که پس از پرستش میتوان تصور کرد. به این معنا که احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشی به غیر خدا جایز بوده حکم به آن میشد و چون امکانپذیر نیست، مرتبة دوم آن مورد تأکید قرار گرفته است.
به هر حال احترام به پدر و مادر امری است که بیش از هر کار دیگری بدان تأکید شده و نمیتوان از آن چشم پوشید. بیاحترامی به ایشان در این دنیا موجب میشود تا شخص گرفتار مصیبتها و بلایا گردد و خیر و برکت از زندگی او برود و در آخرت نیز خوار و ذلیل شود. حق پدر و مادرآن است که فرزند بداند آنها برای او زحمات بسیار کشیده و برای تربیت و پرورش او آسایش و راحتی خود را فدا کردهاند. پس فرزند همواره پدر و مادر خود را محترم بداند و از کارهایی که موجب رنجش و اذیت آنهاست پرهیز کند. پدر و مادر دو وجود باارزشی هستند که در تمامی ادیانِ آسمانی و حتی مکتبهای غیرالهی مورد احترام و تکریم میباشند. مهمترین رابطة میان انسان با انسان دیگر، رابطة فرزند با پدر و مادر است که اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست. آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام میدهند به هیچ وجه قابل جبران و مقابله نیست؛ ازاینرو نمیتوان براساس قاعدة قسط و عدل رفتار آنان را پاسخ داد.
آیات مربوط به احترام پدر و مادر
۱- «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَمِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛ بگو: بیایید تا آنچه خدا بر شما حرام کرده همه را بر شما بخوانم، و آن اینکه به هیچ وجه شرک به خدا نیاورید، و به پدر و مادر احسان کنید، و دیگر اولاد خود را از بیم فقر نکشید، ما شما و آنها را روزی میدهیم، و دیگر به کارهای زشت آشکار و نهان نزدیک نشوید و نفسی را که خدا حرام کرده (محترم شمرده) جز به حق به قتل نرسانید. خدا شما را به این اندرزها سفارش نموده، باشد که تعقّل کنید. (سوره الانعام، آیه 151)
۲- «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا»؛ و خدای یکتا را پرستید و هیچ چیزی را شریک وی نگیرید و نسبت به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و همسایه دور و نزدیک و دوستان موافق و رهگذران و بندگان که زیردست تصرف شمایند نیکی کنید، که خدا مردم متکبّر خودپسند را دوست ندارد. (سوره النساء، آیه ۳۶)
۳- «وَ قَضىَ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَنًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لهَّمَا أُفٍ وَ لَا تَنهْرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا»؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو یا یکى از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتى خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگوى. (سوره الاسراء، آیه ۲۳)
۴- «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانىِ صَغِیرًا»؛ در برابر پدر و مادر از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من، هم چنان که مرا در خُردى پرورش دادند، بر آنها رحمت آور. (سوره الاسراء، آیه ۲۴)
پیامبر گرامی(ص) فرمود: «خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر و نارضایتی پروردگار در ناخرسندی پدر و مادر است.» شخصی به دیدار رسول خدا شرفیاب شد و گفت: از شهر و دیار و پدر و مادر خویش بریده و به سوی شما آمدهام تا مسلمان شوم و با شما بیعت کنم. در آن لحظه که عازم سفر بودم پدر و مادرم میگریستند. پیامبر(ص) فرمود: بر گرد و پدر و مادرت را شاد کن، سپس پیش ما بیا و در کنار ما باش. آن مرد نیز به دستور آن حضرت عمل کرد. شخص دیگری خدمت آن حضرت رسید و درخواست نصیحت کرد، رسول خدا(ص) فرمود: پدر و مادرت را اطاعت کن و به ایشان نیکی نما چه زنده باشند و چه مرده.
3- راز داری
«راز» به اقتضاى حرمتش باید پنهان و پوشیده بماند و گرنه راز نخواهد بود، به خصوص اگر رازهاى درونى افراد باشد.
بر لبش قفل است و در دل رازها لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان كه جام حق نوشيدهاند رازها دانسته و پوشيدهاند
هر كه را اسرار حق آموختند مهر كردند و دهانش دوختند
(مولوی )
راز فاش شده، مثل یک زندانى گریخته از محبس است که بازگرداندنش به بازداشتگاه بسیار دشوار است. تیرى که از کمان رها گشت و گلولهاى که از سلاح شلیک شد، دیگر به کمان و سلاح برنمىگردد. «راز»، همان زندانى است، همان تیر و گلوله است و دهان، و سینه تو، همچون زندانبان آن. مانند چلة کمان و مانند خشاب اسلحه، تا وقتى که رها نشده، مَصون و پنهان است. همین که از چنگت گریخت، دیگر از اختیار تو بیرون رفته است.
به تعبیر زیباى امیرالمؤمنین(ع): «سرک اسیرک، فان افشیته صرت اسیره»؛ راز تو اسیر توست، اگر آشکارش ساختى، تو اسیر آن شدهاى. علاوه بر رازهاى خودتان، اسرار مردم نیز همان حکم را دارد. همان طور که باید ظرفیت نگهدارى از راز خودتان را داشته باشید و آن را پیش دیگران نگویید، رازى را هم که کسى با شما در میان گذاشته، یا از اسرارى به نحوى آگاه شدهاید، باید نگهبان و امین باشید. قدرت رازدارى و ظرفیت حفظ اسرار را هم باید نسبت به آنچه به خود و زندگیتان مربوط است داشته باشید، هم نسبت به دیگران و اسرارشان. چه بسا انسان از بعضى اسرار دیگران آگاه شود، اما باید امین مردم بود تا آبرویشان حفظ شود.
افشاى اسرار، نشانة ضعف نفس و سستى اراده است. به عکس، «کتمان راز» دلیل قوت روح و کرامت نفس است و ظرفیت شایسته و بایستة یک انسان را مىرساند. نگهبانى از «رازِ مردم» هم از تکالیف الهی است. زیرا کسی که اسرار مردم را به خوبی حفظ میکند و بتواند اسرارِ الهی را نیز حفظ کند، در نهایت خداوند حکمت و اشراق را به او میدهد.
«حفظ لسان» و «کنترل زبان» در مباحث اخلاقى و روایات، جایگاه مهمى دارد و به موضوعاتى چون: دروغ، غیبت، افترا، لغو و بهتان و در بخشى هم به «رازدارى» مربوط مىشود. کسى که نتواند رازدار مردم باشد، گرفتار یک رذیله اخلاقى است و باید در رفع آن بکوشد. تقوا و تمرین مىتواند راهى مناسب به شمار آید. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش و پیش از هر کس، از اعمال و حالات و رفتار و عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم و بردبارى و پردهپوشى و رازدارى او بیش از همه است. اگر خداوند، کارهاى پنهانى بندگانش را افشا کند، آیا کسى با کسى دوست مىشود؟ اگر خداوند، رازهای پشت پردة مردم را آشکار کند، براى چه کسى آبرو و حیثیتى باقى مىماند؟ خداوند، آبرودارى و خطاپوشى مىکند و زشتکاریهاى پنهانى مردم را فاش نمىسازد.
حضرت امام رضا(ع) در حدیثى فرموده است: «مؤمن، هرگز مؤمن راستین نخواهد بود، مگر آنکه سه خصلت داشته باشد: سنتى از پروردگار، سنتى از پیامبر و سنتى از ولى خدا. آنگاه سنت و روشى را که مؤمن باید از خدا آموخته و به کار بندد، «رازدارى» معرفى مىکند: «و اما السنه من ربه کتمان سره».
چرا غیبت حرام است و زشتترین معصیت؟ چون خمیرمایهاش همان افشاى اسرار و بدیها و معایب دیگران است. مگر آبروى رفته را مىتوان دوباره بازگرداند و مگر آب ریخته را مىتوان جمع کرد؟
پرحرفى: از لابهلاى پرحرفیهاى انسان، بسیارى از «اسرار پنهان» از زبان مىپرد؛ درمانش نیز کمحرفى است.
خودنمایى: این خصیصه، بیشترین ضربهها را مىزند. یعنى وانمود کردن اینکه انسان در جریان امور است، سبب مىشود خیلى از اسرار را باز بگوید.
چه زیباست این کلام حضرت صادق(ع): «سرک من دمک فلا یجرین من غیر اوداجک»؛ راز تو از خون تو است، پس نباید جز در رگهاى خودت جارىشود!
ظرفيت انسانها متفاوت است، وسعت وجودي برخي زياد است و مطالب بالايي را ميتوانند تحمل كنند؛ اما برخی اینگونه نیستند و چه بسا با شنيدن مطلبي كه قوه تحمّل و هضم آن را ندارند، گوينده آن مطلب را خارج از مسلك و مرام خود بدانند و كشتن وي را امري ضروري پندارند.
در ابياتي منسوب به امام زين العابدين(ع) چنين آمده است:
إِنّى لَأكْتُمُ مِنْ عِلْمِى جَواهِرُهُ كَىْ لايَرَى الْحَقَّ ذُو جَهْلٍ فَيَفْتِنُنا
وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِى هذا أبوحَسَنٍ إِلَى الْحُسَيْنِ وَ وَصِىٍّ قَبْلَهُ الْحَسَنا
يا رُبَّ جُوهَرِ عِلْمٍ لَوْ أبُوحُ بِهِ لَقيلَ لى: أنتَ مِمَّنْ يَعْبُدُ الْوَثَنا
وَ لَاسْتَحَلَّ رِجالٌ مسْلِمونَ دَمِي يَرَوْنَ أقْبَحُ ما يَاْتُونَهَ حَسَنا
من گوهرهايى از دانشم را پنهان ميکنم، تا شخص نادان آن گوهر حق را نبيند و ما را به گرفتاريها و فتنه مبتلا نسازد. پيش از من، ابوالحسن على بن ابى طالب(ع) اين گوهرها را در سينه داشت و با وصيت خود به امام حسن(ع) و امام حسين (ع) سپرد. بسا گوهر علم دارم كه اگر فاش كنم، به من خواهند گفت: تو از جمله بتپرستان هستى و مردانى از مسلمانان خون مرا حلال خواهند ساخت و هدر ساختن خون مرا كه قبيحترين كار است، نيكو خواهند شمرد.
با وجود آنکه سلمان فارسي از علوم زيادي بهرهمند بود، در عين حال رازداري بزرگ بود و پنهان ساختن اسرار را سيرة خود قرار داده بود. امام صادق(ع) فرمود: روزى نزد على بن الحسين هشت سخن از تقيه پيش آمد. آن حضرت فرمود: «به خدا قسم! اگر ابوذر ميدانست آنچه در دل سلمان بود، او را ميكشت؛ در صورتى كه پيغمبر(ص) ميان آن دو برادرى برقرار كرد؛ پس دربارة مردم ديگر چه گمان داريد؟ همانا علم علما صعب است که جز پيغمبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بندة مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده است، طاقت تحمّل آن را ندارد. سپس فرمود: و سلمان از اين رو از علما شد كه او مردي است از ما خانواده و از اين رو او را در رديف علما آوردم. سلمان فارسي در خطبهاي ميفرمايد: «... علم زيادى به من عطا شده است. اگر همه آنچه را ميدانم، به شما بگويم، دستهاى گويند: سلمان ديوانه شده و دستهاى گويند: خدايا! كشندة سلمان را بيامرز...». به راستي سلمان از چه مطالبي آگاهي داشته است؟ مرحوم علامه مجلسي ميفرمايد: «مقصود از آنچه در دلِ سلمان است، مراتب معرفت خدا و پيغمبر(ص) و غير اينهاست كه اگر آنها را اظهار ميكرد، ابوذر تحمّل آن را نداشت و سلمان را به دروغ و ارتداد نسبت ميداد، يا علوم و كارهاي غريب[خلاف عادتي] كه اگر آشكار ميکرد، حمل بر سحر ميكرد و او را ميكشت! يا آن مطالب را به ديگران ميگفت و آنها سلمان را ميکشتند.
ای در درون جانم و جان از تو بیخبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را و آنگه همه به نام و نشان از تو بیخبر
4- خدمت به خلق
هر کاری را برای رضای خدا انجام دهيد. زیاد شنیدهاید که میگویند دنیا چقدر کوچک است! زندگی آدمها را در دنیای با عظمت و سرشار از نعمتهای خداوند در فضایی قرار دهید تا پیکرههای کوچک آدمها را در دنیایی بزرگتر از آنچه که بهطور معمول بهنظر میرسد تداعی کنید. حتی تفکرات آدمی نیز جزیی از همین نعمتها محسوب میشود؛ چرا که عقل آدمی است که باعث تعالی و شناخت دنیای اطراف شده و اکتشافات و اختراعاتی را در دنیای پیرامون خودش بهوجود آورده و میتوان گفت، تفکّر و تعقّل آدمی، اگر در حجم مقایسه شود به مراتب از جسم او نیز بزرگتر است. شکوفایی معنوی یعنی خدمت کردن به دیگران، در راستای خدمت به دیگران مسیر معنوی ما ادامه داشته و دستیابی ما به آرامش واقعی مهیّا میشود. از با ارزشترین فضیلتهای انسان کمک کردن و خدمت به همنوعان است. کسانی که به خدمت خلق پرداختهاند، میدانند که احساسِ شادی فراوان و حسّ ارزشمند انسانیّت در درون متجلّی میشود و یک انرژی عظیمی باعث ادامة حرکتِ معنوی در انسان میگردد.
خدمت کردن به دیگران یعنی گذشتن از خواستههای نفسانی و شکسته شدن بُت تکبّر در درون انسان و در نهایت رسیدن به حسِ فروتنی و شکوفایی معنوی که احساس آرامش درونی را به ارمغان میآورد. اگر خواهان لذّت و آرامش واقعی هستید، به نزدیکان، دوستان و در کل به همه همنوعان خدمت کنید.
نتیجه ارزشمند دیگری که از خدمت به دیگران به دست میآید این است که از منابعی نامحدود و از جایی که فکرش را هم نمیکنیم، پاداش عظیمی خواهیم گرفت؛ زیرا گفتیم تقابل عمل و عکسالعمل در این جهان یک قانون است. از هر دستی بدهی از همان دست میگیری. نتیجه این است که چنان سرمست و پر انرژی میشویم که گویی زندگی به کام ماست و هیچ غم و اندوهی نداریم. آثار خدمت به خلق بسیار زیاد است. از همان ابتدا که نیت خدمت کردن را در سر میپرورانید، خواهید دید که تمام زندگی به کام شماست؛ گویی تمام افراد جامعه و همه کائنات برای خدمت کردن به شما بسیج شدهاند. نکته مهم و بسیار ظریفی که ما باید در خدمت کردن به دیگران مدنظر قرار دهیم، این است که هدف ما از خدمت کردن، رشد معنوی و حرکت به سمت خداست و در هر خدمتی نباید فراموش کرد که ما فقط برای رضای خداوند خدمت کرده و تنها منتظر رضایت او هستیم و نباید از شخصی توقعی داشته باشیم. در واقع انتظار نتیجه از بندة خدا به جای خداوند، خدمت روحانی را به انحراف میکشد و حتی گاهی ما را از خدمت کردن پشیمان میکند. شاید به یاد آن جمله بیفتیم: «آمدیم ثواب کنیم، کباب شدیم»؛ پس باید نیّتمان در خدمت رضایت خدا باشد و هیچگاه پس از خدمت منتظر تأیید و تمجید بنده خدا نباشیم و دستمزد خدمت ما از جایی خیلی عظیمتر در زمانی که حتی فکرش را هم نمیکنیم به ما داده خواهد شد.
در فرهنگ ما ایرانیان واژة «کمک» یا «خدمت»، مفهوم گستردهای دارد و همه امور اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی را دربر میگیرد و به گذشت، فداکاری، ایثار و تحمّل رنج و سختی در همه این امور و کاری که شکل آن مفید و برخوردار از روح معنویّت بوده و وسیلة تقرّب به خدا باشد، در فرهنگ ما «خدمت» نامیده میشود. خدمت عبادی علاوه بر انگیزه الهی و تقرّب به خدا، دارای شرایط زیر است:
ـ در راه رضای خدا باشد.
ـ مخلصانه و در حدّ توانمان انجام دهیم.
ـ آن کمک خیرخواهانه بوده و فاعلش، هدفِ خیر داشته باشد، نه مقاصدی چون بهدست آوردن ثروت و شهرت و مقام.
ـ وقتی عمل خیرخواهانه را انجام میدهید، نباید مغرور شده یا باعث آزار دیگران شوید.
خوشبخت کسی است که به آنچه خداوند برای او مقدر نموده است راضی و خُشنود بوده، در برابر مشکلات صبر و بردباری پیشه کند، رضای خدا را بر رضای خویش ترجیح داده، به آنچه که از راه حلال، کسب نموده احساس رضایت و شادی کند، به دیگران نیز کمک کند و بر آنچه که دیگران دارند و او ندارد احساس ناراحتی و اندوه و حسرت یا حسادت نورزد. خوشبخت کسی است که همواره بر این باور و اعتقاد است که دیگران نیز همچون او حق حیات، آسایش، آرامش و آزادی دارند. خوشبخت کسی است که اعمالش در این دنیا به گونهای است که موجب خُشنودی و رضایت خداست و بندگان او باشد. خوشبخت کسی است که همواره بر این باور باشد که هر خواسته مشروع و منطقی را که در سر دارد میتواند با تلاش و کوشش به دست آورد. خوشبخت کسی است که از اینکه نعمت سلامتی دارد احساس رضایت و خوشحالی مینماید.
5- خواندن ذكر
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و مرا سپاس بگذاريد و با من ناسپاسي نكنيد. (بقره، آیة 152)
1- كلمه «ذكر» گاهي در مقابل «غفلت» قرار ميگيرد (سوره كهف/ 28) كه به معناي بيخبري از علم است، در اين معنا ذكر يعني يادآوری علم خويشتن، يا به عبارت ديگر، به ياد آوريم آنچه را كه ميدانيم.
2- در بسياري از موارد، «ذكر» در مقابل «نسيان» قرار ميگيرد كه به معناي زايل شدن صورت علم از خزانه ذهن است. در اين تعريف «ذكر» يعني باقي ماندن آن صورت در ذهن.
ـ از سوي ديگر «ذكر» را به مراتب مختلفي چون، لفظي، قلبي، باطني و معنوي «حضور معنا در نفس» تقسيمبندي نمودهاند. كه در آيه 205 سورة بقره ذكر لفظي و ذكر معنوي به صورت زير آمده است:
«و اذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفه و دون الجهر من القول»؛ پروردگار خود را در دل بياد آرا، هم از تضرع و هم از ترس، و نيز آهسته به زبان. همچنين در آيه 200 سوره بقره، خداوند بر شدت ذكر اشاره دارد كه مقصود از آن ذكر باطني و معنوي است. «فاذكرو الله كذكركم آبائكم او اشد ذكراً»؛ پس خدا را ياد آريد، آن طور كه به ياد پدران خود هستيد، و يا شديدتر از آن.
ذكر در لغت به معني ياد كردن و بيان كردن آمده است. در وادي معرفت منظور از ذكر، به ياد خدا بودن و بيان نمودن اسماء و اوصاف اوست. اميد است كه اين ذكر به شناختِ بهتر خداوند سبحان كه غايت همه شناختهاست منتهي گردد (انشاالله). دانشمند بزرگ و حكيم فرزانه شيخ الرئيس ابوعلي سينا، حقيقتِ ذكر را، حضور مذكور در نفس ذاكر ميداند.
ذكر و ياد خداي عزوجل داراي بركات، فوايد و محاسن فراوان مي باشد و تأثيرات مثبت آن بر جسم، روان و روح غيرقابل انكار است. ياد خدا روشن كننده دل، حيات جانها، خوراك روح، ماية هدايت خرد، فرود آورنده رحمت، مونس عقل، ريشة صلاح و پاكي، صيقلدهنده سينهها، جلا دهنده بينشها و موجب آرامش جسم، روان و روح است.
ذكر حق تعالي موجب ارتقای روح از ملك به ملكوت، صعود انسان از اسفل سافلين به اعلا عليين، همنشيني با حضرت دوست، زنده كردن دل، شرح صدر، رستگاري، تقويت بصيرت باطني، مشاهده جلوه جمال حق در آيات او، تقويت نيروهاي روحاني، بيـداري آگـاهي، خـلوص و تصفيـه روح و آزادي روح از قيـد اسـارت جسم مي گردد.
ذكر الله، نيكوترين عمل، موجب خير دنيا و آخرت، بهترين كارها در هنگام مرگ، برترين و عالي ترين عبادت، عامل بيرونكننده حُب دنيا از دل، بهترين زاد و توشه براي سلوك الي الله، راهبري خوب در معارف الهي و اولي از كشتن و كشته شدن در راه خدا شمرده شده است. فراموش كردن خود، كليد انس با خدا و خوب شدن اعمال و رفتار در نهان وآشكار از جمله فوايد ديگر ذكر است. ذكر، يكي از بهترين انواع مراقبه براي رسيدن به اهداف ترسيم شده در مراقبه ميباشد كه در مكاتب شرقي، تحت عنوان «مانترا» آمده است. مراقبه ذكري، داراي محاسن زيادي نسبت به ساير انواع مراقبه است.
آیا مشكلات جنبة مثبت نیز دارد؟
پاسخ: مشكلات آثار و بركات فراوانی دارد، از جمله:
1. انسان را به یاد ضعف خود میاندازد؛ غرورش شکسته و متواضع میشود. «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا»؛ چون صدمهای به او رسد عجز و لابه کند.
2. ارتباط انسان با خداوند زیباتر میشود. «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»؛ بهراستیکه انسان سخت آزمند [و بیتاب] خلقشده است (معراج: 19)
3. به فکر چاره میافتد و استعداد و ابتکارش شکوفا میشود.
4. انسان با صبر و شکیبایی، به مقام برتر و بالاتر میرسد.
5. عواطف مردم تحریکشده، احساس همدردی کرده و وسیلة پیوندهای عاطفی و اجتماعی محکم میشود.
6. با امداد و همدردی و کمکرسانی، مردم به پاداشهای الهی میرسند.
7. انسان، قوی و خودساخته میشود.
چگونه از امتحانِ الهی پیروز و سربلند بیرون بیاییم؟
1. استمداد و تضرّع به درگاه خداوند؛
2. توجه به پاداشهای صبر و مقاومت در مقابل مشکلات؛
«وَلَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده ده شکیبایان را. (بقره، آیات 155- 157)
«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ»؛ کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد میگویند، ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم. (سوره بقره، آیه 156)
«أُولَئِک عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِک هُمُ الْمُهْتَدُونَ»؛ بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشاناند. (بقره، آیه 157)
3. توجه به گذرا بودن تلخیها و شیرینیها؛
4. توجه به تاریخ و سرنوشت سعادتآفرین کسانی که در امتحان الهی پیروز و سرنوشت تلخ کسانی که در امتحانات الهی مردود شدهاند.
5. توجه به وعدههای الهی در مورد یاری و گرهگشایی از كسانی كه در مشكلات خود را نبازند.
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»؛ پس [بدان كه] با دشوارى آسانى است (سوره الشرح، آیه 5)
6. توجه به امدادهای الهی در زندگی و وفاكردن خداوند نسبت به وعدههای خود. «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»؛ و نامت را براى تو بلند گردانيديم (سوره الشرح، آیه 4).
7. توجه به آثار و فواید مثبتی كه این تلخیها دارد. از قبیل؛ بیداری وجدان، رشد علمی و تلاش و پژوهش برای پیداكردن راه حل، شناخت دوست و دشمن، شناخت ظرفیتها.