«مراقبه» یا «مدیتیشن» (Meditation) یا ریلکسیشن (Relaxation) تمرینات بسیار ساده و راحت و معمولی هستند که عمدتاً به هدف آرامش و تمرکز و آگاهی خالص انجام میشود. مراقبه «تربیت» و «کنترل» ذهن توسط تکنیکهای درون گرانه برای رسیدن به مفهوم دست کشیدن از تقلای بیهوده ذهن و بدن است. به عبارتی، مراقبه، تسلط بر ذهنی است که کماکان بر شما مسلط است؛ یعنی درک حقیقت نجات خویش به دست خویشتن و درکِ تغییر جهان خویش به واسطة تغییر ذهن خویش. مراقبه دانش شناخت و دگرگون کردن خویش و دنیای خویش است و نقش مؤثری در ایجاد آرامش انسانها دارد. امروزه علوم جدید این تکنیک را کاملاً تأیید کرده است، بیشتر روشهای محبوب مراقبه ریشة شرقی دارند. از روشهای معروف مراقبه شرقی میتوان به مراقبه متعال (تی ام)، مراقبه ذن و مراقبه ویپاسانا نام برد.
انسان همواره در زمان گذشته یا آینده سیر میکند و همیشه در هراس از آینده و غم و افسوس گذشته از لحظة زنده و پویای اکنون غافل است. انسان، نیروی درونی خود را به این طریق از دست میدهد. مراقبه تمرینی است که به انسان میآموزد چگونه در زمان حال زندگی کند و نیروی ذهنی خود را در راه هدفی که میخواهد به کار گیرد. ما با تمرینات مراقبه و تمرکز در زمان حال زندگی میکنیم. در حقیقت باید دریابید که رنج و اندوه، نخست با گذشته زمان و دوم با در نظر گرفتن ارزیابی امور و ارزشها در ذهن معنا پیدا میکنند؛ به عبارتی انسانها با مقایسة وضعیتها در آینده و گذشته، دچار حالت غم و غصه میشویم. آیا کسی که یاد گرفته این ذهن ازهمگسیخته را که گویی کار آن مقایسه دائم وضعیتها و شرایط و مفاهیم و امور با هم است، در کنترل درآورد آیا به تجربه اندوه دچار خواهد شد؟ افسردگی و اضطراب ضربة کاری ذهن تربیت نشده از شدت مقایسه و ارزیابی همه چیز با هم است. مراقبه توانایی پاسخ به بسیاری از مشکلات را دارد. از دستیابی به یک آرامش اعصاب فوری پس از جروبحث با دیگران تا توانایی کامل «حس رضایتخاطر» حس رضایت خاطر به زندگی اصولاً به تربیت ذهنی و درجه خودساختگی ما بستگی دارد برای همین کسی که خوشبختی را در بیرون از خود میجوید، هیچوقت در خود احساس رضایت خاطری که «عمیق» و «طولانی» است را نخواهد کرد. مراقبه شخص را در درازمدت دچار بصیرتی باطنی میکند. این بصیرت یا آگاهی مانند خواندن فلسفه ارسطو یا خواندن جنگ و صلح تولستوی و آثار شکسپیر نیست؛ این آگاهی یک بصیرت درونی و یک درکِ باطنی یست که معمولاً فرزانگان را صاحب آن میدانیم این آگاهی موصوف به مکتبی و ساخت کسی نیست، مکاشفهای تدریجی و آرام حاصل از درون پویی ست. البته باید یادآور شوم برخی از افراد مراقبه را با مرحله مکاشفه اشتباه میگیرند. بایست دقت داشت که در مراقبه هر حرف یا فکر و یا صدا و هر چیز دیگر وجود داشته باشد، دیگر مراقبه نیست بلکه «توهم است».
مراقبه، تکنیکی برای «دستیابی به لایههای عمیق فکر» است و شخص میتواند با این تمرین، به منشأ ایجاد فکر دست پیدا کند و کسانی که روزی ۲ بار و هر بار ۲۰ دقیقه تمرین را بهطور مداوم این تمرینات را انجام دهند، پس از مدتی از تمرکز حواس، خلاقیت، آرامش و سلامت بیشتر برخوردار میگردند. برای مثال در دریا، سطح آب پر از موج و تلاطم است و حرکت، نوسان فراوان دارد؛ اما عمق دریا کاملاً ساکت و آرام است و آن تلاطم و نوسانی که در سطح مشاهده میشود، ابداً در عمق نیست. با آنکه همه حبابها که در سطح به چشم میخورند از همین قسمتهای عمیق میآیند اما در آنجا کاملاً ساکت و آرامند.
ما معمولاً با سطح مغز خود در ارتباطیم. آنجا که همه چیز، شلوغ و پرهیاهوست. ما اگر قادر باشیم به قسمتهای عمیقتر مغز دست پیدا کنیم و به منشأ فکر راه یابیم، عملاً هم سکوت و سکون ذهنی برایمان میسر میشود و هم به جایی میرسیم که منشأ خلاقیت، تدبیر و تمرکز فراوان است. آنچه که ما آن را فکر مینامیم، انرژی است که به سطح مغز آمده است؛ یعنی از منشأ خود به مرور بالا آمده تا به سطح مغز رسیده است. مراقبه شما را به قسمتهای عمیق مغز میبرد. به سکوت ذهن، به سکون فکر و به خالی درون میکشاند. تولید و ایجاد فکر را غالباً به سطح و عمق دریا تشبیه میکنند. همانطور که یک حباب، ابتدا در عمق دریا بهصورت بسیار کوچک ایجاد میشود و کمکم بالا میآید و همزمان با بالا آمدن بزرگ و بزرگتر میشود تا به سطح آب میرسد، فکر نیز چنین روندی را طی میکند. ابتدا از لایههای عمیق مغز عبور میکند و آنجا ما آن را احساس و تجربه میکنیم و میگوییم که فکری به ذهنمان خطور کرد.
یکی از این روشهای درمانی مفید و رایج برای مشکل اضطراب، مراقبه است.
بهطورکلی مراقبة منظم و مداوم حتی اگر تنها چند دقیقه در روز انجام شود، از نظر کاهش تنش، چهار نتیجه اساسی و حیاتی در پی دارد:
• فرایند توجه کردن را بهبودی میبخشد.
• مهار انسان را در پردازش افکار خود افزایش میدهد.
• توانایی کنترل هیجانات افزایش مییابد.
• به تنشزدایی بدن کمک میکند.
مدیتیشن (مراقبه) تنها آنچه که یوگا کارها با نشستن در «دامنه کوههای هیمالیا» انجام میدهند، نیست. بلکه یک روش انعطافپذیر مقابله با استرس، اضطراب و بسیاری از وضعیتهای خاص پزشکی است که هرروزه بهطور روزافزون «صلح و آرامش داخلی» ما را به هم میزند. بهره بردن از مدیتیشن (مراقبه) برای درمان چیز جدیدی نیست. بهبودی بهوسیله این روش از دیرباز در سراسر جهان و در فرهنگهای قدیم وجود داشته و در ادیان مختلف به آن اشاره شده است. در حقیقت بهطور عملی بسیاری از گروههای مذهبی مدیتیشن (مراقبه) را به صورتهای مختلفی اجرا میکنند و ارزش آن در تمرکز، آرامش و همچنین کاهش درد و افزایش بهبودی سلامت انسان از سالیان گذشته امری کاملاً اثبات شده است و خواهد بود.
مدیتیشن یا مراقبه، هم پیش از اسلام و هم بعد از اسلام در متن مراسم فرقههای عرفانی ایران، حضوری پرقدرت و چشمگیر داشته و دارد. در سالهای اخیر به ویژه پس از پژوهشهای ۳۰ ساله دکتر بنسن در دانشگاه، اثرات این تکنیک آرامشبخش در پیشگیری و حتی درمان بسیاری از بیماریها که بر اثر استرس به وجود میآیند به اثبات رسیده است. برای درک بهتر این وضعیت میتوان به مقدمه گلستان سعدی مراجعه کرد. سعدی در این مقدمه به عارف صاحبدلی اشاره میکند که «سر به جیبِ مراقبه فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شده است. زمانی که از این معاملت باز میایستد، یکی از یاران به طریق شوخی و انبساط به او میگوید: در این سیر باغ و بُستان روحانی که بودی، برای ما چه تحفهای آوردهای؟ عارف میگوید: قصد داشتم چون به گلزارهای باغ معرفت رسیدم، دامنم را از گل پر کنم تا به یاران تقدیم کنم. ولی بوی گلهای گلستانهای معنوی چنان مرا مست کرد که دامنم از دست رفت.»
در وادی عرفان کسانی که در شرایط مراقبه به مشاهدات شگرفی نائل میگردند، هرگز از این خبر که به آنها رسیده، خبری به دیگران نمیدهد. همچنین مدیتیشن یا مراقبه قسمت اصلی یا موتور محرّک فرقههای عرفانی است. ازآنجاکه پیش از اسلام در ایران در کنار دین زرتشت طریقتهای عارفانه بسیار پرقدرتی مثل طریقت مهر وجود داشته، سنتها، مراسم و مناسک عارفانه آنها در متن مراسم فرقههای صوفیه بهعنوان استمرار یک مضمون فرهنگی حضوری بارز و پرشکوه دارند. در کتاب «ریاض السیاحه» یکی از مشایخ صوفیه در شرح مسافرت به هندوستان با دقت و شگفتی به شرح حالات و رفتارهای گروهی از پارسیان هند میپردازد که مطابق رسوم گذشته به انجام مدیتشین یا مراقبه میپرداختهاند. در تمام مذاهب از جمله دین مبین اسلام، مؤمنان در زمان نماز با استفاده از تسبیح به ذکر میپردازند. در قرآن مجید ذکر خدا موجب آرامش درون عنوان شده است. گویی مدیتیشن یا مراقبه یکی از نکات مشترک مذاهب، فرقههای عارفانه، علوم اجتماعی و علوم پزشکی است. در شرایط کنونی در بسیاری از کشورهای جهان انسانهای زیادی برای رسیدن به آرامش و تعالی روحی به مدتیشن روی میآورند و از آنجا که مردمان اروپا و آمریکا برای اولین بار از طریق آثار یوگیان هند با این روشِ آرامشبخش آشنایی پیدا کردند، به مدیتیشن بهصورت سوغات هند مینگرند.
مدیتیشن، در سال ۱۹۶۰ هنگامیکه ماهاریشی ماهش یوگی آن را به آمریکا برد، عمومی شد. در این زمان، گزارشهایی از یوگیها و استادان مدیتیشن هندی که قادر به دگرگونی در حالات آگاهی و کنترل اعمال بدن مانند فشارخون بودند، به غرب رسید. این موارد جرقهای برای محققان غربی و عده زیادی از مردم برای شروع تحقیقات دربارة عامل نهانی افزایش سلامتی این تکنیکهای قدیمی شد. در سال ۱۹۷۵ هنگامی که دکتر هربرت بنسن (Herbert Benson) ، یکی از پزشکان پرآوازه دانشگاه هاروارد، کتاب مشهور خود به نام «پاسخ آرمیدگی» (Relaxation Response) را منتشر کرد، اعتماد به این تکنیکها بیشتر شد. این کتاب نشان میداد که مدیتیشن چگونه توانسته به درمان فشارخون بالا، دردهای مزمن، خوابی و بسیاری از بیماریهای جسمی کمک کند.
امروزه بهطور نمونه «شرکت هواپیمایی بینالمللی پیتزبورگ» Pittsburg یک اتاق بزرگ مدیتیشن (مراقبه) با محیطی کاملاً آرام، مبلمان راحت و تزیین شده با نقاشیهای ابر و طبیعت، فراهم کرده است تا اشخاص و مسافران بتوانند به نحو احسن از این فرودگاه شلوغ به جایی کاملاً امن و بهدوراز ازدحام و شلوغی و هیاهو پناه ببرند.
یک فیلسوف چینی به نام Tzu – Chuang مبدع روشی از مدیتیشن (مراقبه) است که در آن چینیها کاملاً آرام مینشینند و هیچ حرکتی انجام نمیدهند و در واقع، از طریق فکر نکردن به افکار ناراحتکننده و آزار آور، برای خود یک» ناشتایی فکری» ایجاد میکنند. این «ناشتایی فکری» که در مدیتیشن (مراقبه) رخ میدهد، مغز و روح را کاملاً تصفیه کرده و همانند ناشتایی بدنی «گرسنگی» عمل میکند. ناشتایی بدنی و ناشتایی فکری هر دو کاملاً طبیعی بوده و در واقع یک روش جوانسازی بافتهای بدن است که با خالی کردن بدن و روح از تمام سیگنالهای ورودی عذابآور برای مدت چند دقیقه یا چند روز اتفاق میافتد.
در سال ۱۹۶۰ و دهة بعد از آن، گزارشهای زیادی میرسید که حاکی از اثرات یوگا و مدیتیشن (مراقبه) در هندیهایی بود که میتوانستند بهطور خارقالعادهای سطوح هوشیاری و کنترل سیستمهای غیر ارادی بدن خود را تحت کنترل در آورند.
این گزارشهای که صحت آنها مورد تأیید دانشمندان بود، دانشمندان علوم بهداشتی را که در آن زمان از عوارض دارویی بسیاری از داروها ناامید شده بودند، امیدوار ساخت که مدیتیشن (مراقبه) یک راه حل با ارزش و ایمن برای کاهش استرس بوده و استفاده از آن بسیار لذتبخش است.
دکتر پاتریشیا نوریس از کلینیک Menihger در آمریکا در گزارشی عنوان کرد که افراد تحت مطالعه وی که مدیتیشن (مراقبه) را اجرا میکردند، ایمنی بدنشان در مقابل ایدز و سرطان افزایش پیدا کرده است. همچنین وی این روشها را برای افراد معتاد به مواد مخدر و الکل آزمود و دریافت که مدیتیشن (مراقبه) یکی از بهترین روشهایی است که اعتماد به نفس این افراد را در مقابل ترک مواد مخدر و الکل یاری میکند.
در تحقیق دیگری در ۱۹۹۰ پزشکان و فیزیولوژیستهای دانشگاه استانفورد این روشها را روی شش هزار داوطلب اجرا کردند و تقریباً نزدیک به همه آنان اذعان داشتند که روشهای مدیتیشن (مراقبه) بسیار سودمند میباشند.
بر اساس نتایج تحقیقات محققانِ دانشگاه هاروارد، تفکر عمیق بهصورت مدیتیشن (مراقبه) باعث پیدایش امواجی در نفر میشود که با تمرکز و هوشیاری در ارتباط است؛ و باعث فعال شدن ناحیهای از مغز که بخش تمرکز و توجه است، میشود.
محققانِ دانشگاه هاروارد با انجام MRI بخشهایی از مغز که در حافظه و توجه دخالت دارند. دریافتند حتی مناطقی از مغز که هنگام پیری چروکیده میشوند، در هنگام مدیتیشن (مراقبه) این توانایی را دارند که روی جزئیات یک مسئله تمرکز کنند. همچنین دانشمندان دانشگاه کنتاکی در تحقیقی جداگانه دریافتند که ۴۰ دقیقه مدیتیشن (مراقبه) میتواند باعث افزایش تمرکز و دقت افراد شود.
مدیتیشن (مراقبه) از جمله روشهای شرقی تمرکز است که در آن فرد در مکانی ساکت به مدت حدود ۲۰ دقیقه در حالتی شبیه خَلسه فرو میرود.
حال بهتر است ببینیم که چگونه و چطور با تمرینات مراقبه یا مدیتیشن (مراقبه) باعث میشود، سیستم مغزی ما ذهن را پالایش داده و موجب شود، درون را از تنشهای عصبی و فشارهای روحی پاک نمایم. ابتدا با تکرار مانترا، کمکم ذهن آسوده و خالی و راحت میشود و به دنبال آن نیز، جسم راحت میشود. وقتی جسم راحت شد و ذهن آسوده بود، شما در یک حالت استراحتِ عمیق به سر میبرید که میگویند این استراحت عمیق دو برابر، مؤثرتر از خواب است. در یک استراحت عمیق، شما به ناخودآگاه دسترسی دارید و با لایههای عمیق مغز مانند خواب که در آن رؤیا میبینید، ارتباط برقرار میکنید. در این آرامش و استراحت عمیق و ارتباط با ناخودآگاه، تنشهای عصبی، فکرهای مزاحم و خصوصاً شاید افکار ناراحتکننده شما از عمق به سطح بیاید. بیرون آمدن این خاطرات، شاید کمی جسم را پر تنش و منقبض کند. این انقباضات عضلانی ذهن را فعال میکند و در نتیجة این فعالیت، تولید اندیشه صورت میگیرد. پس از لحظاتی فرو رفتن در فکر، مجدداً به مانترای خود باز میگردید و مانترا ذهن را آسوده میکند و این چرخه مجدداً تکرار میشود. شاید در بیست دقیقه مراقبه یک وعده شما این چرخه چندین بار تکرار شود و این پالایش چندین بار صورت گیرد.
چگونه مراقبه کنیم؟
شما در هر وضعیتی که دوست دارید بنشینید و وضعیتی راحت به خود بگیرید سپس چشمهای خود را بندید و سکوت کنید و خاموش شوید.
مانترا:
مانترا یا ذکر در مراقبه، غالباً واژهای است که صرفاً یک فرکانس صوتی دارد و استاد آن را به شما یاد میدهد که باید از درون تکرار میکنید. این واژه، یکصدا و صوت است و دیگر هیچ. در نزد یوگیها مهمترین و متداولترینمان تراها صوت «اوم» میباشد؛ یعنی شخص مینشیند، چشمها را میبندد و مدام در ذهن خود تکرار میکند: اوم، اوم، اوم... و این عمل را ۲۰ دقیقه مداوم انجام میدهد.
روانشناسی امروز ثابت کرده است که با ذکر یک مانترا عملاً بعد از دقایقی تمام قسمتهای ذهن را خستگی و رخوت میگیرد و صرفاً یک نقطة فعال باقی میماند. مانترای شما نیز میتواند واژه «اوم» یا هر واژه دیگری که استاد شما صلاح میداند باشد؛ اما آنچه بسیار مهم است این است که این مانترا همیشه ثابت باشد و هیچ وقت آن را تغییر ندهید و همیشه با این مانترا مراقبه کنید. اشتباه مسلمی که بعضی از معلمان تکنیک مدیتیشن (مراقبه) مرتکب میشوند و امروزه علم آن را به شدت مردود اعلام میکند، این است که میگویند: هر کس مانترا یا صوتی مخصوص به خود دارد و ادعا میکنند که قادرند مانترای هر کسی را کشف کنند و مانترای مخصوصش را بهطور خصوصی اعلام کنند و حتی به او میگویند که این واژه صرفاً مال شماست و مراقب باشید که آن را با هیچ کس در میان نگذارید. علم این موضوع را کاملاً رد کرده است. شما میتوانید هر واژة ثابتی را که دوست دارید یا استادتان میگوید را انتخاب کنید و همیشه از آن استفاده کنید.
نکات مهم
1- مراقبه یا مدیتیشن را روزی دو بار صبح و بعدازظهر و هر بار ۲۰ دقیقه انجام دهید.
2- در مراقبه همه چیز باید طبیعی پیش برود و هیچ قصد و منظوری نباید داشته باشید. اگر چه مراقبه دستاوردهای فراوانی از جمله بهبود تمرکز دارد اما هنگام انجام تکنیک، نباید انتظار چیزی را داشته باشید. حتی به این فکر نکنید که دارید با قسمتهای عمیق مغز ارتباط برقرار میکنید. به هیچ عنوان تصورات عجیب و غریب درباره این تمرینات نداشته باشید و منتظر نباشید که اتفاق خاصی بیفتد. مدیتیشن (مراقبه) باید یک روند ساده، آرام، دائمی و همراه با زندگی داشته باشد.
3- مشکل دیگر این است که عدهای ادعا میکنند که نمیتوانند در مدیتیشن تمرکز داشته باشند و با ناراحتی میگویند افکار نمیگذارند من در مانترا متمرکز شوم. مجدداً تأکید میکنیم که افکار، بخشی از مدیتیشن هستند. البته به تدریج که تمرین را بهطور مستمر انجام میدهید، ذهن شما کمتر متفرق میشود و دیگر از این شاخه به آن شاخه نمیپرد و آن تمرکز فکری که مد نظر شماست به تدریج خود را نشان میدهد. فقط تکنیک را به مدت ۲۰ دقیقه انجام دهید و مانترا را تکرار کنید. پس هر انتظاری در طول مراقبه، خود نوعی فکر محسوب میشود که این تفکر با فلسفه انجام مدیتیشن (مراقبه) منافات دارد.
4- فکرهایی که در طول مراقبه به ذهن شما خطور میکند کاملاً طبیعی است. مثلاً شاید حدوداً یک دقیقه از جریان مراقبه شما نگذشته باشد که فکری یا خاطرهای به ذهنتان خطور کند. این کاملاً طبیعی است و مطلقاً نباید جلوی این روند طبیعی را بگیرید. بگذارید فکر، شما را با خود به هر جایی که میخواهد ببرد و دوباره به مانترای خود باز گردید. دوباره فکر ایجاد میشود و دوباره مانترا. همان قدر از تکرار مانترا استقبال کنید که از فکر استقبال میکنید. هر دو را بهعنوان یک طبیعت و یک واقعیت بپذیرید. ولی آنها را باور نکنید.
5- در طول مدیتیشن (مراقبه) لحظاتی هست که در ذهن شما فقط مانترا وجود دارد و لحظاتی هم هست که میبینید از مانترایتان غافل شدهاید و دارید فکر میکنید و یا به خواب رفتهاید. لحظاتی وجود دارد که شما در ذهن خود هم مانترا دارید و هم فکر و سرانجام زمانی پیش میآید که شما نه مانترا دارید نه فکر. همه اینها طبیعی است. چه مانترا، چه فکر، چه فکر و مانترا با هم و چه هیچ کدام. برای همین است که میگویند در مدیتیشن (مراقبه) همه چیز طبیعی است. بگذارید با تکرار مانترایی که اراده کردهاید، فکرتان به هر سو که میخواهد برود؛ یا در مانترا غوطهور شوید یا در فکر، یا در هر دو و یا در هیچکدام. تأکید میکنیم هر مقاومتی در مقابل جریانهای فکری که به ذهنتان خطور میکند غلط است. فقط آسوده بنشینید و به تکرار مانترا بپردازید و این را بیست دقیقه ادامه دهید.
6- فکرهایی که به ذهن شما خطور میکند، در حقیقت نوعی پالایش است. این فکرها از قسمتهای عمیق ذهن یا ناخودآگاه یا حافظة بلند مدت به سطح میآیند و خالی میشوند. گاهی اوقات خاطره دیروز، رؤیای فردا و گاهی اوقات رویدادهای گذشته شما به ذهنتان میآیند. بگذارید همه اینها بیرون آیند و درونتان پالایش شود. پس از چند روز تا چند هفته انجام تمرین مداوم این تمرین، به چنان پاکی درون و خلأ ذهنی میرسید که تجربهاش برایتان بسیار جالب و دوست داشتنی است.
7- شرایط محیطی که در آن به انجام مراقبه میپردازید با شرایط ریلکسیشن تفاوتی ندارد. محیطی آرام، نسبتاً ساکت و بیدغدغه.
عده زیادی از این مسئله نگران هستند که آیا تمرین را درست انجام میدهند یا خیر. علت این نگرانی و وسواس، غالباً بدان خاطر است که شخص در جستجوی انبوهی از جنبههای سحرآمیز است؛ و این بدترین شکل موجود خواهد بود. گاهی اوقات ما حتی توصیه میکنیم ریلکسیشن و مدیتیشن (مراقبه) را با هم و با کمی تفاوت انجام دهید. ابتدا وارد مرحله ریلکس شوید و این سؤال را بهطور ذهنی از باطن خود بپرسید که: «من چه کسی هستم؟». پاسخ شما این است که «من جسم نیستم.» بر این معنی فکر و تعمق کنید. مجدداً از خود بپرسید: «من چه کسی هستم؟» و پاسخ دهید: «من اضطرابها و هیجانها نیستم. «بر این معنی فکر و تعمق کنید. دوباره سؤالی را مطرح کنید: «من چه کسی هستم؟» جواب این است: «من افکارم نیستم». بر این معنی فکر و تعمق کنید. سؤال کنید: «من چه کسی هستم؟» «پس من چه کسی هستم؟» و جواب نهایی شما این است: «من یک مرکز شعور ناب هستم.» بر معنی این فراز تعمق و دقت کنید. گاهی اوقات توصیه میشود که هر بار یکی از این سؤالات را از خودتان بپرسید و گاهی میتوانید این سؤالات را به همان ترتیبی که گفتیم در یک مراقبه بهطور کامل انجام دهید. البته یادآور میشوم که این تکنیک زمانی انجام شود که فرد نمیتواند به آن تمرکز و آگاهی کامل برسد انجام شود.
اروپاییان، قرنها بود که مدیتیشن (اتحاد) را بهعنوان یک تمرین شرقی مبهم و مرموز با بازده عملی اندک تلقی میکردند؛ اما در بیش از دو دهه اخیر، سرعت فزاینده فشار ناشی از زندگی مدرن با این نیاز روزافزون برای یافتن راههایی که به کمک آنها بتوان از عهده این مشکلات برآمد همراه شده است. اکنون علم پزشکی ثابت کرده است که در غرب، عده زیادی (که در حال افزایش هستند) در خود کشف کردهاند که آرامش ناشی از مدیتیشن (مراقبه) حقیقی اثرات بسیار مفیدی بر سطوح هستی آنها دارد، بدون آنکه هیچگونه عوارض جانبی برایشان ایجاد نماید. در مراقبة حقیقی (یوگا)، شعور و آگاهیها از انرژی ظریفی که در ما وجود دارد، گسترش مییابد و با سازوکار باطنی که بر آن حاکم است مرتبط میگردد. این یکپارچگی نمیتواند از طریق تمرین، سرود خوانی یا مانترا تحت تأثیر و فشار قرار گیرد. این عمل بهصورت یک بیداری طبیعی، درست بهمان طریقی که بدن ما رشد میکند و خودش را نگه میدارد، بدون هیچ کوشش آگاهانهای نسبت به اعضای بدنمان، اتفاق میافتد. در این چند سال اخیر، شاهد تکامل دورهای بودهایم که بهوسیله آن، یکپارچگی باطنی میتواند در انسانهای معمولی در هر کجا بدون توجه به سن، شغل، نژاد، رنگ و عقیدهشان حادث شود. این یک تئوری یا مفهوم خاص نیست که باید طبق آن عمل کرد. فعالیتهای مشغولکننده فرد در طول روز رها میشود. با این تمرین، حالتی از صلح درونی بروز میکند، نگرانیها و اضطرابهای ما محو میشوند و میآموزیم که در درون خود یک احساس فزایندهای از همنوایی و رضایت را تجربه کنیم. یکی از اصلیترین نتایج مراقبه آن است که ما میآموزیم چگونه از این سیستم ظریف درونمان آگاه شویم؛ چگونه انرژیها را به تعادل بکشانیم و نیروی توجه را تقویت کنیم.
مدیتیشن (مراقبه) باعث افزایش میزان قشر خاکستری برخی نواحی در مغز میشود.
به گفته متخصصان، مدیتیشن یا همان (مراقبه) تأثیری واضح بر میزان حافظه، اعتمادبهنفس و صمیمیت دارد. محققان در بررسیهای خود ۱۶ فرد را که برای کاهش استرس در کلاسهای یوگا و مدیتیشن (مراقبه) شرکت کرده بودند زیر نظر گرفتند و به مدت ۸ هفته احساسات و حافظه آنها را بررسی کردند. این بررسی نشان داد، افرادی که اهل مدیتیشن (مراقبه) هستند در قسمت هیپوکمپ مغز آنها که مربوط به یادگیری و حافظه است و نواحی مربوط به اعتمادبهنفس قشر خاکستری بیشتری دارند. با ۱۵ دقیقه مدیتیشن در روز شروع کنید، مثلاً در ساعت ناهار یا قبل از ترک محل کار، راست بنشینید، چشمها را ببندید و به هر چیزی که در زمان حال حسش میکنید، تمرکز کنید. چه صدای پرندهای در دوردست باشد چه صدای تنفستان. استرس تأثیر بد و مخربی روی مغز میگذارد و با ترشح هورمونهای خطرناکی در ناحیة هیپوکمپوس و سایر قسمتهای مغز، حافظه را تحت تأثیر قرار میدهد. بعضی از دانشمندان بر این عقیدهاند که داشتن یک زندگی متعادل و دنبال کردن فعالیتهای آرامشبخش مانند یوگا، حضور در اجتماع و انجام فعالیتهای هنری میتواند روند فراموشی بر اثر کهولت سن و پیری مغز را به تأخیر بیندازد.
مدیتیشن (مراقبه) مثل بازگشت به خانه است، مراقبه میکنیم تا بخشی از وجودمان را که بهطور محو و ناشناخته و نادانسته از دست دادهایم بازیابیم؛ میتوانیم آن را راهی برای دست یافتن به استعدادهای بیشتر نزدیکتر شدن به خود و واقعیت یافتن ظرفیت بیشتری برای دوست داشتن ذوق و احساس رسیدن به این شناخت که ما نیز جزئی از تمامیت هستی بوده و هرگز جدا و بیگانه با آن نیستیم بدانیم. در حقیقت شخص (مراقبه) با خودش و محیط اطرافش راحتتر بوده و کارهایی را که به عهده دارد به شکل مؤثرتری انجام میدهد به دیگران نزدیک شده احساس خصومت و نگرانی کمتری خواهد داشت در این راه هرگز به پایان نمیرسیم؛ زیرا پایانی برای رشد توانایی انسان وجود ندارد. برای مدیتیشن (مراقبه) محدودیت سنی وجود ندارد، هدف اولیه انواع مختلف مدتیشن هماهنگی و تعلیم ذهن است این عمل باعث افزایش کارایی فرد در امور روزمره میشود. در مسیرها برخی بر عشق به خود برخی بر عشق به دیگران و برخی بر عشق به خدا تأکید دارند. البته به عقیدة بنده در نهایت هر شیوهای که باشد به یک نقطه میرسد عشق به خود، یا دیگران و یا خداوند. همه راهها به خدا میرسد.
اصولی اصلی مدیتیشن (مراقبه) دارای دستورهای دقیق و ظریفی است که چگونگی فعالیت درونی فرد را بهطور منظم تعیین میکند. هدف از مدیتیشن، رهایی و آزادسازی ساختمان شخصیتی فرد بهخصوص در زمینههای شایستگی آگاهی و پذیرش توانایی در خود شخص میباشد که باعث تقویت حس شایستگی توانایی سازش با جهان اعتماد به نفس توانایی سریع و دقیق میشود. توانایی آرام ماندن را در فرد افزایش داده و او را در برابر حوادث خارجی ضربه ناپذیر میسازد. در ضمن ادعاهای فرد را درباره اینکه مسائل چگونه باید باشند کاهش میدهد و واکنش وی را در برابر مسائل مختلف تعدیل میکند. همچنین آگاهی از زندگی احساسی و پذیرش آن را افزایش داده و بیان احساسات را آسانتر میسازد.
البته یادآور میشوم که تا مدتها نباید انتظار داشت مدیتیشن (مراقبه) را بهخوبی و با تمرکز کامل انجام دهید. آنچه بیشتر اهمیت دارد تمرینات مداوم است نه بهخوبی انجام دادن تمرینات. پس از گذشت زمان طولانی میتوان انتظار داشت که مدیتیشن واقعی باشد. هر چند برای کسی که به این حد میرسد، زمانی کوتاه جلوه میکند اما تمرینات بلند مدت، شما را به اهدافی همچون ثبات شخصیت افزایش توانایی پذیرش و بیان احساسات میرساند. تأثیر مدیتیشن (مراقبه) یافتن راهی جدید برای بودن در جهان است:
روشهای مدیتیشن
در این بخش تمامی روشهایی که تا به امروز برای مراقبه شناخته شده است بیان میشود ولی اینکه شما کدام روش را بهتر درک کنید، انتخاب و میل باطنی شماست.
1- مدیتیشن (مراقبه) تعمق مدیتیشن اصولی از نوع خارجی
این تمرین در اصل یادگیری نگریستن به چیزی بهگونهای فعال (دینامیک هوشیارانه) اما بدون استفاده از واژهها میباشد. شیئی را برای کار خود انتخاب نموده و در فاصلهای قرار دهید که بتوانید بهراحتی آن را ببینید. بهتر است شیء طبیعی باشد؛ مانند یک صدف دریایی یا یک شاخة کوچک. به آن طوری بنگرید که گویا آن را حس میکنید. بهتر است اول آن را با لحظاتی با دست لمس کنید سپس به آن بنگرید هر بار که متوجه شدید به مسئله دیگری میاندیشید دوباره برگردید و به نگریستن ادامه دهید، بهگونهای فعال و هوشیارانه بدون استفاده از واژهها همانطور که حس لامسه در موقع لمس اشیا بدون واژه آنها را درک میکند اما حس بینایی در موقع رؤیت اجسام تمایل دارد با زبان و کلمات آن را بیان کند. این روش بستن چرخ ذهن به یک نقطه است و در موقع تمرین متوجه میشویم چقدر ذهن ما بیاختیار است و پیوسته در معرض توهماتی قرار دارد. برای دو هفته اول روزی دو بار، هر بار ده دقیقه تمرین کنید یا حداقل هفتهای پنج بار پس از دو یا سه هفته مدت تمرین را به پانزده دقیقه و پس از یک ماه به بیست دقیقه افزایش دهید. در برخی از موارد جلسات مراقبة شما میتواند خیلی خستهکننده و یا گاهی ناامیدکننده باشد، بهطورکلی پس از تمرین مداوم متوجه میشوید تمرینهای خوب بسیار خوب و تمریناتی که خوب نیستند خستهکننده و کسالتآورند. این نوع مدیتیشن گاهی بسیار خشک و مشکل و گاهی بسیار عالی است.
۲- مدیتیشن (مراقبه) شمارش نفسها از نوع خارجی است
هدف انجام کاری در زمانی مشخص است؛ یعنی تنها کاری که انجام میدهید شمارش تعداد بازدمهاست. در این تمرین باید بهطور کامل فقط به تنفس توجه داشته باشید و در صورت پراکنده شدن افکارتان بهآرامی به این فعالیت بازگردید. وقتی افکار و ادراک شما آگاهانه باشد، یعنی شما از دستورات اصلی این تمرین منحرف شدهاید؛ ازاینرو بهتر است شمارش را تا عدد چهار ادامه دهید، سپس از یک شروع کنید. وقتی احساس میکنید به شمارش یا هر چیز دیگر میاندیشید از مسیر اصلی منحرف شدهاید. سعی کنید بهآرامی به شمارش بازگردید. اگر احساس کردید که تنفستان تغییر کرده این هم میتواند یک فرار ذهنی باشد.
۳- مدیتیشن (مراقبه) حباب مدیتیشن اصولی از نوع درونی است
تصور کنید بسیار آرام و راحت در کف دریاچهای با آبی زلال نشستهاید. میدانید که حبابهای بزرگ چقدر آرام تا سطح آب بالا میآیند. اندیشه احساس و درک خود را چون حبابی در فضای دریا تصور کنید که از این فضا عبور کرده و از آن خارج میشود. برای کامل کردن این مرحله از پنجتا هفت یا هشت ثانیه وقت لازم است وقتی فکر یا احساسی در شما پدید میآید. در همین مدت بهسادگی آن را میبینید تا وقتی از آب گذشته و از فضای دید شما خارج شود؛ سپس تصور حباب دوم را شروع کنید و در همان مدت آن را دنبال نمایید. در پی کشف یا همراهی با یک حباب نباشید، تنها آن را با این فکر ببینید که این چیزی است که من میاندیشم و احساس میکنم. اگر همان حباب چندین بار بالا آمد مراقبه را قطع نکنید با ادامه تمرین این مسئله برطرف میشود. اگر نمیتوانید ارتباط بین حبابها یا منشأ افکار خود را ببینید، نگران نشوید با ادامه دادن این اصول ذهنی این مسائل برطرف میشود. اگر به نظرتان رسید که ذهنتان کاملاً خالیشده بدانید این احساس خود حبابی بسیار خوب است. به جای تصور نشستن در کف دریاچه و حباب هوا میتوانید تصور کنید در چمنزاری نشستهاید و دودهایی که از اردوگاهی برمیخیزد را مینگرید. همچنین میتوانید تصور کنید کنار رودخانهای نشستهاید و گاهی الواری روی آب شناور میشوند.
۴- مدیتیشن (مراقبه) تراودا این مدتیشن اصولی ترکیبی از روشهای درونی و خارجی است
اساس این روش تعمق و تأمل بر حرکات موزونی است که خودبهخود در جسم ایجاد میشوند. مکان یا وضعیت راحتی را یافته دستهای خود را روی سینه یا شکم قرار دهید. بسیاری از افراد ترجیح میدهند این تمرین را به حال نشسته روی زمین انجام دهند اما نشستن روی یک صندلی راحت نیز مطلوب است. انگشتان خود را کاملاً بازکنید، بهطوریکه یکدیگر را لمس نکنند. دستهای خود را هم بازکنید حرکات سینه و شکم را که زیر انگشتان اتفاق میافتد باید کاملاً حس کنید فعالانه مشاهده و باقدرت بررسی کنید. هرگاه حس کردید در حال تفسیر ادراک خود با استفاده از کلمات هستید متوجه باشید از اصول مدیتیشن (مراقبه) منحرف شده و باید بهآرامی دوباره خود را به جای اصلی بازگردانید. همچنین اگر تغییری در حرکات تنفسی خود احساس کردید یا اندیشه شما به اتفاقاتی که در درونتان میگذرد کاملاً متمرکز شد فوراً به جای اولیه برگردید. اصولاً تمام موارد شبیه به مدتیشنهای قبل است با این تفاوت که به جای چشم از انگشتان و به جای شیء طبیعی از حرکات منظم جسم خود استفاده میکنید.
5- مدتیشن (مراقبه) مانترا (ذکر)
این مدتیشن (مراقبه) بیشتر از انواع دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. در این روش کلمه عبارت یا جملهای که «مانترا» نام دارد، بهصورت ذکر بارها خوانده میشود.
مثل مانترای شرقی: اوم
جمله مسلمانان: خدایا کمکم کن
و یا عبارت صوفیانه: یاهو
هدف اصلی انجام این تمرین، فقط یک کار، در زمانی مشخص است. اگر کسی مدعی شد میتواند مانترایی را که خاص شماست به شما بدهد یا بفروشد بدانید قصد فریبتان را دارد. مانترا یا کلمه ذکر به این دلیل مفید است که شما آن را بکار میبرید با هر کلمهای که راحتید شروع کنید. البته برخی از استادان بزرگ گفتهاند که بهتر است مانترایی را که میگویید بیمعنی باشد تا مشغولیت ذهنی در حین تکرار ایجاد نکند. ولی بنده اعتقادی به این گفته ندارم، بلکه فکر میکنم هر چه در این شرایط ذکر معنویتر و کوتاهتر باشد بهتر است؛ مگر زمانی که خود شخص نخواهد در این صورت نباید کسی را مجبور نمود.
برای شروع، یک جای آرام بیابید که بدنتان راحت باشد و بتوانید بهراحتی تنفس کنید و شروع به ذکر نمایید. در صورت امکان با صدای بلند بخوانید البته تا آن حد بلند که باعث ایجاد تنفس شدید و عمیق نشود و در غیر این صورت بهآرامی مانترا را بخوانید. در وقت تمرین فقط ذکر بخوانید و کار دیگری انجام ندهید در صورتی که فکر دیگری به ذهنتان رسید سعی کنید آهنگی دیگری برای مانترای خود یافته و از آن فکر عبور کنید. این تمرین را ابتدا با پانزده دقیقه در هر جلسه شروع کنید پس از دو هفته آن را به بیست دقیقه و در صورتی که احساس خوبی از این مدیتیشن بدست میآورید به مدت نیم ساعت افزایش دهید پس از یک ماه میتوانید در مورد برنامهریزی خود با این روش تصمیم بگیرید.
6- مدیتیشن (مراقبه) من کیستم؟ مدیتیشن اصولی از نوع درونی
ما با درک عادی میتوانیم تنها به کیفیت چیزها پی ببریم و تا زمانی که با این دید و توهم باقی بمانیم اشیا را همیشه با همان استانداردها میبینیم و چیزهای دیگر را هم با مقایسه با این معیارها میسنجیم، درحالیکه برای درکِ بینش و دیدن واقعی اشیا مقایسهای نباید انجام گیرد. این مدیتیشن، روش مستقیم یا تحقیق از خود برای درک و شناخت جهان است و از روشهای دیگر مشکلتر است؛ یعنی حداقل پس از چند ماه تمرین مداوم روزانه با مدیتیشنهای اصولی قادر به انجام این روش میشوید. در این تمرین از خود میپرسیم من کیستم؟ و مرتب و سازمان یافته به هر سؤال پاسخ میدهیم اگر پاسخ نام شماست باید به خود بگویید نه این نامی است که خود دادهام کسی که این اسم را دارد کیست؟ اگر پاسخ شما احساس یا درکی است مثلاً در جواب من کیستم؟ بگویید آدمی که احساس خستگی میکند پاسخ به خود چنین است نه احساسی است که من دارم حال کسی که چنین احساسی دارد کیست؟ اگر پاسخ شما یادآور خاطره ایست مثلاً بگویید من کسی هستم که یکبار پاسخ این است نه این خاطره ایست که من دارم حالا کسی که این خاطره را دارد کیست؟ اگر پاسخ تصور یا تصویری است که از خود در ذهن دارید نه این تصویری است که از خود دارم کسی که این تصویر را دارد کیست؟ اگر به نظرتان شخص یا تیپی به ذهنتان رسید، بهعنوان پاسخ پرسش میگویید: نه. این تفسیر از ایدهای یا خاطرهای است که دارم ولی مفسر کیست؟ هر جوابی که به نظرتان میرسد باید بدین ترتیب پاسخ داده شود. پس از هر پاسخ، جستجویی پویا و فعالانه برای رد آن در ذهن شما آغاز میشود. در این مدتیشن (مراقبه) استراحتی وجود ندارد. این تمرین باید بهطور مداوم و با خشونتی متوالی برای یافتن پاسخ و رد آن انجام شود؛ سپس جستجوی بعدی و رد آن پاسخ ادامه یابد. اصول این روش باید با دقت و جزئیات دقیق دنبال شود. پاسخها و پرسشها به روش فوق و در زمان حال بیان میشوند. این جستجو برای پیدا کردن ریشة اصلی و واقعی خود است که در پشت بسیاری خودهای دروغین نهفته است و ما این چهره کاذب را بهعنوان خود واقعی میشناسیم. وقتی برای تمرین آماده شُدید، ابتدا با روزی نیم ساعت و به مدت یک یا دو هفته آن را انجام دهید؛ در پایان این دوره در مورد تنظیم برنامه خود با این روش تصمیم بگیرید. گاه ضمن تمرین، پاسخی مییابید که برایتان قابلقبول است؛ در این صورت این تمرین را متوقف کرده و تا مدتی از روشهای دیگر مدیتیشن استفاده کنید.
7- مدیتیشن (مراقبه) حرکتی صوفیانه
برای انجام این حرکت به گروهی پنج الی پانزده نفری نیاز است. این تمرین شامل حرکت و خواندن ذکر است. گنجاندن این روش در برنامة مدیتیشن خود باعث ایجاد تنوع میشود و جسم را هماهنگ و موزون میسازد. در این مدیتیشن شما و افراد گروه دایرهای را با دستهای قلاب شده در هم تشکیل میدهید. بین هر دو نفر باید فاصلهای باشد اما نه تا حدی که باعث کشیده شدن دستها شود؛ پاهای خود را بهراحتی طوری قرار دهید که سنگینی شما روی زمین باشد. بهآرامی به پشت تکیه داده، چهرة خود را رو به آسمان بلند کنید و دستها را بالا بگیرید؛ وقتی حس کردید در وضع راحتی نشستهاید با صدایی آهنگین بگویید: «یا حق». اکنون تنه و سر و دستها را پایین آورده به طوری که صورتتان مستقیم به سمت پایین و در وضعیتی راحت باشد؛ با همان صدا بگویید: «یا هو». حالا بهطرف دستها و صورت را بهطرف بالا بگیرید و بگویید: «یا حق» و به همین ترتیب ادامه دهید. این حرکات را ادامه دهید تا زمانی که سرعت و آهنگِ حرکت شما با دیگران یکسان شود. بسیاری از گروهها این کار را بین ده تا پانزده مرتبه در هر دقیقه تکرار میکنند. اگر همه چیز خوب پیش رود، میتوانید مدت آن را تا نیم ساعت افزایش دهید. آنچه در این تمرین اهمیت دارد این است که شما بتوانید هنگام خستگی از گروه جدا شوید. پس از مدتی قادر میشوید در این تمرین گروهی تنها به حرکت و ذکر بیندیشید و آگاهی از خود و جهان را با هماهنگی بین حرکات و صدای شما پیدا میشود.
در نهایت یادتان باشد: هنگامی که با مراقبه، مراتب پاکسازی را طی کردید و درک حقیقی در شما بوجود آمد، روح، روان و جسم شما پاک میگردد. در این زمان است که یاد و نام خداوند بهترین مراقب برایتان میشود و عشق حضرت حق بر جانتان لانه میکند. آری در ابتدا فقط «حرف» بود، سپس «کلمه» شد، «جمله» شد و جمله، جملة هستی در فضای عطرآگین نیاز، هستی یافتند. نبودها، بود شدند و بودها، ممدود. در سایه چتر خویش را بر ذرهذره خاک و افلاک، گشوده بود. اینک عشق بود و لوح خالی از نوشتار، پس «قلم» را آفرید. «ن والقلم و ما یسطرون»! آنگاه صحیفة دلها به «کلمات آسمانی» عشق گشوده شد و خداوند از پرتوی حقیقت خویش، ایمان را آفرید. ایمانی که نخستین معلم ازلی و ابدی آن، کسی نبود جز وجود لاهوتی جلوه کائنات، درس عشق و معرفت به خاکی و افلاکی. در بدو امر برای تبدیل این روابط به روابط عالیتر و تحتالشعاع قرار دادن روابط حسی در سایه حکومت روابط معنوی، جان کندن لازم دارد. بدن با خواب رابطههایش بسیار قوی است، لذت هم میبرد. انسان با حس چشم، شامّه، گوش و لامسه که پوست است و به قول معروف با این پنج حسی که دارد، با ظواهر دنیا رابطه برقرار میکند و در این رابطههایی که با ظواهر دنیا دارد، لذتهایی هم کسب میکند. در نتیجه، وابستگی انسان تا پیش از ارتباط با حقایق، با ظواهر دنیا و به ویژه ظواهر لذتآور بسیار نزدیک و سخت است. در این صورت اگر بخواهد این رابطه را در قطعههای از زمان رها کند، ابتدا باید خود را رها کند. شاید باور نکنید، ولی این قدر رابطه بدن با لذایذ و محسوسات قوی است و جدا کردن بدن از این لذایذ کار بسیار دشواری است. در کتابها نوشتهاند: عاشقی به مقام اتصال میرسد که (من) خود را فراموش کرده و با همه وجودش در او (حضرت دوست) ذوب شود. چراکه آتش وصلش داغتر از آتشِ هجران است. شدّت وصل با درد هجر قابلمقایسه نیست، تمامی حال او در دنیا، رحمت و عشق و محبت و عاطفه میشود. وقتی پای معرفت به میان آمد، پای ارتباط با حقیقت عالَم که خداست به میان آمد، روابط حسی در سایة روابط معنوی کار بسیار سختی است.
تقریباً همگی ما در زندگیمان در زمان مواجه شدن با مشکلات، این واژه را بیان نمودهایم که: «آخر چرا من؟» درحالیکه آگاه نیستیم چه میگوییم و چرا این جمله را به زبان میآوریم؟ بدون آنکه در نظر بگیریم: نوع و علت مشکل چیست؟ زمینی است یا آسمانی؟ چه شرایطی بر وقوع آن حاکم بوده است؟ و…. و بدون در نظر گرفتن همه جوانب، با توپ پر به سمت خدا نشانه گرفته و او را مُسبب و مقصر مشکلات پیشآمده میپنداریم. این در حالی است که جهت حل معضل به وجود آمده نهتنها تلاشی نمیکنیم و به دنبال علت مشکل نمیگردیم، بلکه شروع به تفکرات و بیان واژههایی میکنیم که همگی بوی کفر داشته و به جنگ خداوند میرویم.
نکته جالب دیگر در حل مشکلات است: حال که این اشتباه را مرتکب شده و خداوند متعال را در بروز مشکل دخیل دانستهایم، اشتباه دوم و بدتر را هم مرتکب میشویم: جهت حل معضل، بجای آنکه ۱۰۰% به خدا تکیه کنیم و باایمان خالص از او یاری بجوییم و به او توکّل نماییم، گام بهسوی بندة خدا برداشته و متوسل به «من دون الله» میشویم؛ یعنی خطا پشت خطا.
«ابتدا مشکل را به خدا نسبت داده، سپس جهت حل معضل از غیر خدا مدد میجوییم»
در قدم بعدی، طبق «قانون زمینی» برای به دست آوردن آنچه که میخواهیم، باید تلاش کنیم و هر آنچه که خارج از محدودة اختیارات ما باشد، باید تسلیم شده و به خدا توکّل کنیم. فراموش نکنیم که در این راه تنها و تنها باید به خدا متوسل شد نه هیچ چیز یا فرد دیگر. شاید یادمان میرود «زندگی زمینی» تابع «قانون زمینی» است و طبق این قانون باید تلاش نمود. به عبارتی: از تو حرکت و از خدا برکت!
ولی در مواجهه با مشکلات، زمانی که دستمان از همه عوامل زمینی کوتاه میشود، به جای ایستادن روی پله عشق و توکّل به او و تسلیم شدن، به اشتباه به «من دون الله» پناه میبریم و کافر میشویم. یادمان میرود که باید از هر انسان عالی رتبهای، تجربهاش را بیاموزیم و به معرفتش پی ببریم و از هر کسی، الگوی خاص خودش را که تنها برای ما درس عشق و معرفت بود، بیاموزیم. یادمان باشد که همه مخلوقیم و او تنها خالق است. تنها یک حقیقت وجود دارد و سایر چیزها در برابر این حقیقت، مجاز هستند.
خدایا جهان پادشاهی تو راست ز ما خدمت آید خدایی تو راست
بنده فکر میکنم واقعاً اگر انسان بخواهد بهصورت عالمانه و اصولی به وادی عشق برسد، لازمهاش این است که از وادی طبیعت و دنیایی بگذرد و عالم عقل را نیز طی کند و حیات عقلانی کاملی برای خود بسازد، سپس وارد وادی دل گردد تا به حقیقت عشق الهی برسد، آنگاه است که محبت حق را نیز تجربه میکند. البته بعد از گذراندن مراحل ابتدایی، اصلیترین راهها برای اینکه انسان بتواند به مقام عرفانی برسد، باید از خیلی چیزهایی که برایش مهم و لازم است بگذرد. ما هر کدام یک رؤیای صادقی داریم، یا از دیگران شنیدهایم. در رؤیای صادق، انسان با این چشم فیزیکی یا گوش فیزیکی چیزی را نمیشنود و نمیبیند. اینها را میگذارد کنار و با چشم و گوش دیگر سفر میکند. یک عارف با مرگِ ارادی اینها را میگذارد کنار و توانایی آن را دارد که برای خودش یک حالت بیداری درست کند.
عارف کسی است که بتواند با مرگِ ارادی بر بدن مسلط شود و مرگ طبیعی را تجربه کند. وقتی که ترس از مرگ نباشد، انسان چیزی کم نمیآورد و بقیه مسائل برای او حل است. انسان وقتی امیالش را بکشد، به دنبال هوی و هوس و امیال مادی نباشد، از مرگ هراسی ندارد. در انجام وظیفه آنچه که جلوی دیگران را میگرفت و میگیرد، همان ترس از مرگ است. ما جزء مؤمنان بالغیب هستیم؛ یعنی به جهنم ایمان داریم، به بهشت ایمان داریم و به جمیع «ما جاء به الوحی» ایمان داریم؛ اما همه اینها برای ما ایمان به غیب است. جهنم را که ندیدهایم، به ما گفتند: جهنمی هست، گفتیم: «آمنا و سلمنا»؛ بهشتی هست، گفتیم: «اعتقدنا و صدقنا». ایمان ما، ایمان به غیب است و این ضعیفترین مرحلة ایمان است.
اخلاقیات به ما میآموزد که انسان بایست سعی کند آدم خوبی بشود، زاهد بشود، اهل بهشت بشود، عادل بشود، با تقوا بشود و از طریق فهم همه فضائل نفسانی که در کتابهای اخلاق آمده است و عمل به آنها، سرانجام یک انسان وارسته به تمام معنا بشود؛ اما در عرفان چنین کسی تازه در پله اول است؛ او نمیخواهد آدم خوبی بشود، چرا که او آدم خوبی شده است. او میخواهد به لقاء الله برسد. آن کجا و این کجا! آن یک چیز است و این یک چیز دیگر. اگر کسی همه فضائل را جمع کرد و به درجات عالیه تقوا و عدالت رسید، «شاگردِ عرفان» است. عرفان معنایش این نیست که آدم زحمت بکشد که آدم خوبی بشود، عرفان با شهود کار دارد. در عرفان، ترس از جهنم یا اشتیاق به بهشت مطرح نیست. اینها در اخلاق مطرح است. عارف میخواهد بگوید: بله من هم دلیلهای فراوانی دارم که جهنم را ببینم. میخواهم بهشت را ببینم، اما از اینها مهمترین این است که میخواهم تمامی آنها را درک کنم! و در نهایت به لقاء الله برسم، زیرا تا چنین مراحلی را طی نکنید نمیتوانید جمال او را ببینید.
متاسفانه خیلی از افرادی که مدعی، سیر و سلوک هستند، هنوز مراحل ابتدایی اخلاقی را هم طی نکردهاند ولی میخواهند وارد مرحلة عرفان شوند. برخی از این افراد بارها از بنده سؤال میکنند که چرا ما شهود را درک نمیکنیم؟ چرا هر چه میخوانیم چیزی دریافت نمیکنیم. آیا گیرندههای ما ضعیف است، یا اینکه مسئله جای دیگر اشکال دارد. وقتی هنوز حرف زدن خود را نیاموختهایم، حال چگونه میخواهیم برای دیگران سخنرانی کنیم. هزار بار گفتم و باز هم میگویم که مؤمن خدا حرف و کلمات انرژی دارند (مراقب آنچه که میگویید باشید) ولی چه کسی گوش داد؟ متأسفانه هنوز نمیدانیم که برای یک سالک، حرف زدن چقدر سخت است، البته حرف زدن ساده است اما حرف درست و بجا زدن بسیار سخت است.
مراقب حرف زدن خود باشید:
انسان، هر اندازه که عقل و شعورش بیشتر شود و به سوی کمال برود، به همان نسبت، کمتر حرف میزند و در عوض بیشتر فکر میکند. کسانی که زیاد حرف میزنند و جلوی زبان خود را نمیگیرند، عقلشان کم و فکرشان کوتاه است. به همین دلیل، هنگام سخن گفتن، درباره آنچه میگویند، فکر نمیکنند و هر چه به زبانشان آید، بدون فکر و اندیشه، بیان میکنند، اما افراد عاقل تا زمانی که موضوعی را خوب بررسی نکردهاند و درباره خوب و بد آن نیندیشیدهاند، سخنی بر زبان نمیآورند. به همین دلیل، شخص عاقل، کمتر حرف میزند؛ چون مقداری از وقت خود را، به فکر کردن درباره گفتاری که میخواهد بر زبان آورد، میگذراند.
پس اگر انسان بخواهد حواسش تمرکز یابد و دلش تنها متوجه خدا و محبوبش باشد، باید کمحرف بزند، وقتی زیاد حرف میزند توجهش به این سو و آن سو جلب میگردد و پراکنده خاطر گشته، نمیتواند توجهش را متمرکز سازد.
یکی از بهترین راه کارهایی که باعث میشود ما بتوانیم با تمرین و ممارست کمتر حرف بزنیم و بیشتر عمل کنیم تمرینات مراقبه است. در اصل مراقبه روشی است که سراسر زندگی فرد را تحتالشعاع قرار میدهد و موجب میشود تا زندگانی فرد از موهبت بیهمتای آن سرشار و مملو گردد. استفاده مداوم از مراقبه، پویایی خاصی در فرد ایجاد میکند و به وی این امکان را میدهد تا از تمامی نیروهای درونی و بیرونی خود استفاده نماید و به فردی خلاق، سازنده، باظرفیت و دارای انرژی جسمی و روانی خاص تبدیل شود.
آثار مراقبه
الف) آثار زیستی مراقبه
تحقیقات گستردهای در رابطه با اثرات زیستی و فیزیولوژیک مراقبه در بدن انجام گرفته است و مدارک روشنی وجود دارد که نشان میدهد رابطة مستقیمی بین مراقبه و پاسخهای فیزیولوژیک بدنی وجود دارد. اساسیترین تأثیر مراقبه آرام شدن نسبی متابولیسم، کم شدن نسبی مصرف اکسیژن و کم شدن تولید دیاکسید کربن است. این کاهشها به دلیل آرام شدن نسبی متابولیسم است، نه تنفس آرامتر یا کمعمقتر شدن آن. همچنین در حالت مراقبه ضربان قلب هم کاهش مییابد و بهطور متوسطه به سه ضربه در دقیقه میرسد. با توجه به کاهش نسبت و میزان تنفس در مدت مراقبه غلظت اسیدلاکتیک خون نیز کاهش سریعی نشان میدهد. سطح اسیدلاکتیک خون بستگی به نگرانی و تنفس دارد و سطح پایین آن در موردهای تحت آزمایش در طول مدت مراقبه بهاحتمالقوی به حالت آرامش فرد مراقبه کننده بستگی دارد. تحقیقات انجامشده، نشان میدهد که مقاومت پوست در طول مدت مراقبه افزایش مییابد. درحالیکه در حالت تنش و نگرانی، مقاومت پوست بسیار پایین میآید. الگوی امواج مغزی در طول مدت مراقبه تغییراتی را نشان میدهد، بهطوریکه طولموج آلفا معمولاً افزایش مییابد.
ب) آثار روانشناختی مراقبه
نتایج تحقیقات در این زمینه نشان میدهد که افرادی که تکنیکهای مراقبه را تمرین میکنند، میزان بیشتری از سلامت روانی را دارا هستند. مقاومت بیشتری در برابر استرسها نشان میدهند، سطح اضطراب در آنها عمدتاً پایین است و در شرایط بحرانی، نگرانی و ناراحتی متناسبی نشان میدهند. انواع بیماریهای روانی و به ویژه اختلالات روانتنی شیوع کمتری در آنها دارد و مواردی نیز با شروع تمرینات مراقبه، علائم بهبودی در این اختلالات نشان میدهد.
این افراد کمکم عزتنفس و اعتماد به نفس بیشتری نسبت به گذشته پیدا میکنند. توان پیگیری بیشتری در اهداف خود نشان میدهند. پرانرژیتر هستند و احساس رضایت و خرسندی بیشتر و عمیقتری نسبت به گذشته دارند. بهطورکلی یافتههای پژوهشی نشان میدهد که تمرین منظم مراقبه، بر رشد روانشناختی فرد اثر مثبت دارد. تقویت اراده، قدرت، حافظه و کاهش تنشها و استرسها از نتایج اساسی این تمرینات است. با توجه تغییرات فیزیولوژیک و تغییرات روانشناختی که بهعنوان آثار تمرینات مراقبه شمرده میشوند، از آن بهعنوان یک وسیله درمان برای بیماران و افراد مبتلا به مشکلات روحی میتوان سود جست. از آنجا که بیشتر اختلالات روانی مثل اضطراب، حاصل عدم آرامش فرد و ناتوانی او در کنترل شرایط زندگی و در نتیجه شرایط روحی و فکری خود است، این تمرینات با تأثیری که روی حس کنترل و تسلط ورزی افراد میگذارند، درمان او را تسریع میکنند. با انجام این تمرینات که نتیجه اساسی آن افزایش آگاهی فرد است، فرد درک کاملتری از شخصیت خود و پیرامون خود بدست میآورد.
اهمیت ذکر:
مردی به پیامبر (ص) عرض کرد: «دوست دارم خاصترین مردم نزد خدای متعال باشم.» حضرت فرمود: «خدا را بسیار یاد کن که خاصترین بندگان خدای متعال خواهی بود».
امام علی (ع) ذکر را بزرگترین نعمت میشمارد و از خدای بزرگ چنین درخواست میکند: «إلهی! فَألْهمْنا ذِکْرَکَ فی الْخَلاءِ وَالْمَلاءِ واللَّیْلِ والنَّهارِ وَالاْعْلانِ والاْسْرارِ وَ فِی السَّراءِ والْضَرّاءِ وانِسْنا بالْذَّکْرِ الْخَفیَ وَاسْتَعْمِلْنا بِالْعَمَلِ الزَّکیّ…»؛ معبودا! ذکر و یاد خودت را در خلوت و در میان مردم، شب و روز، ظاهر و پنهان و خوشحالی و بدحالی به ما الهام فرما؛ و ما را به ذکر خفی و پنهان همدم گردان و به عمل پاک وادار فرما.
«ذکر» عبارت است از اینکه آدمی نیروی ادراک خود را متوجه «یادشده» کند، یا اینکه نام او را ببرد و یا صفات او را به زبان جاری کند و مصداق مهمتر اینکه در قلب به یاد او باشد. «ذکر الهی» چون نسیم فرحبخش، حیات معنوی را به انسان هدیه میکند. قلب خسته و افسرده انسان با «یاد خدا» طراوت مییابد و در کشاکش مشکلات و انبوه گرفتاریها، به یاد معشوق است که اطمینان و آرامش را برای جانها به ارمغان میآورد. انسانی که در هر لحظه به یاد خداوند و فقر و نیاز خویش به ذات اقدس الهی و عقاب و ثواب باشد، در درونِ خویش راهی برای رشد و نمو رذایل اخلاقی و ارتکاب معاصی نخواهد گذاشت و همواره درصدد رشد و تعالی خویش است؛ بنابراین «ذکر و یاد خدا» از مهمترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت میرساند.
خداوند در آیه ۴۱ و ۴۲ سوره احزاب میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و او را در صبحگاه و شامگاه تسبیح کنید.
مراتب ذکر
مرتبة اول: «ذکر لفظی و زبانی». مراد از «ذکر لفظی» حرف لقلقه زبان نیست؛ چراکه اگر توجه به معنای الفاظ نباشد، هیچ ارزشی ندارد و شاهد این مدعا اینکه گاه انسان افرادی را میبیند که در عین اینکه با زبان مشغول «ذکر خداوند» هستند، با عمل خویش مرتکب گناه و معصیت میشوند! و حال آنکه ذکر حقیقی، انسان را از گناه باز میدارد.
مرتبه دوم: ذکر قلبی است؛ یعنی توجه به خداوند از دل انسان بجوشد و به زبان جاری شود؛ هر چند حتماً لازم نیست به زبان جاری شود.
مرتبه سوم: یاد کردن خدا در تمامی احوال است و اینکه انسان حتی یکلحظه هم از یاد خدا غافل نباشد و در تمامی اوقات خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش بداند.
هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فراگیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصب العین سازد. بهطورکلی هدف از اعمال عبادی چون نماز و روزه و زکات و … دور کردن انسان از حیات حیوانی و رهنمون شدن وی به سوی هدف غایی آفرینش؛ و عمل به آنچه در ذکر میگویم و بایست برای رضای خود در خدمت به مخلوقات حضرتش انجام دهیم و در تمامی مراحل به یاد خداوند بودن و حضور او را در تمامی صحنههای زندگی خود احساس کردن است. این همان شناخت و پرستش پروردگار است البته نه فقط آن را به زبان آوردن بلکه در تمامی موارد زندگی اجرا کردن است. «ما خلقتُ الجّن و الانس الّا لِیَعبدون… جنّ و اِنس را جز برای پرستش خود نیافریدم». بنابراین، حشر کسانی که از عبادت خداوند رویگردان هستند در قیامت بهصورت انسانی نخواهد بود. حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «مداومت بر ذکر الهی، غذای روح و کلید رستگاری است».
این وعدة تخلّف ناپذیر الهی است که اگر او را بخوانیم اجابت فرماید، اما تیرگیِ گناه بر قلب انسان ممکن است مانع اصابتِ اجابت الهی به فرد گردد، همانگونه که بهعنوان مثال؛ چتر مانع از اصابت آب باران به انسان میگردد.
با توجه به دوبعدی بودن انسان و با نظر به بُعد حقیقی انسان که همان روح اوست، انسان در صورتی به کمال حقیقی خود میرسد که روحش را به کمال برساند و آن میسّر نیست جز با یاد خداوند متعال، ذکر با زبان بیان میشود؛ یعنی این جسم است که ذکر را میگوید، آیا بدن انسان به چنین حرکتی نیاز دارد؟ جسم آدمی نیازی به اینگونه اذکاری ندارد؛ زیرا ذکر، جهت تکامل روح صورت میگیرد چراکه اساساً دعا و ذکر برای تکامل روح است نه جسم، همانطوری جسم نیاز به غذا دارد، روح انسان نیز به غذا دارد. یکی از راههای غذا دادن روح، ذکر و دعاست. این نیاز میتواند از طریق مراقبه و خواندن ذکر و دعا صورت پذیرد. خواندن دعا یا ذکر وقتی که فقط با جسم و از طریق زبان بیان میشود، سودی نخواهد داشت؛ زیرا روح از طریق توجه به ذکر و عمل به آنها قوت مییابد. روح ابتدا ذکر را میشنود و به بیان زبان جسم متوجه بُعد روحانی آن میشود. بایست به روح آموزش داد که خودش معنویت ذکر را درک کند و بگوید، نه اینکه فقط از طریق زبان ذکر را بیان کند؛ بنابراین ذکر بدون توجه جز لقلق زبان چیز دیگری نیست و سود چندانی برای نفس ندارد. زبان هنگامی ابزار روح است که همراه توجه روح باشد یعنی ذکر را با جسم بیان نماید، اما تأثیرش بر روح مترتب باشد. تنها راه فایده آن این است که روح از شنود آن منتفع میگردد و فیض میبرد و آن فیض ناشی از شنود ذکر است، وگرنه هیچ رابطهای بین آن یافت نمیشود. وقتی روح به ذکر زبان توجه میکند یک رابطهای روحانی و یک فضای روحانی ایجاد میشود که در تحت لوای یک جو روحانی و ملکوتی ترتیب بر روح و نفس مترتب میشود و از این توجه است که هالهای نورانی محیط ذاکر را فرامیگیرد. ذکر خدا که همان درک خاص قلبی نسبت به خدای متعال هست، پس هر نعمتی از نعمتهای خدا برای انسان عظیم است. با ذکر و یاد خدا، حیات انسان، حیاتی ادراکی، الهی خواهد بود.
ذکر خدا معنای وسیع و مصادیق فراوانی دارد. انسانی که در تمامی لحظات زندگی به یاد ذات خداوند میباشد که سرچشمه تمام خوبیها و نیکیهاست و به این وسیله، روح و جان خود را پاک و روشن میسازد، خداوند نیز در تمامی مراحل زندگی و در اوج مشکلات و سختیها او را تنها نمیگذارد. انسانی که پیوسته به یاد خداست، حب الهی در قلبش جای میگیرد. چنانکه در زندگی روزمره نیز چنین است که اگر انسان در تمامی ساعات، شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، کمکم محبت او در قلبش حاکم میشود. از نظر قرآن کریم، ذکر خدا زمینة رستگاری انسان را فراهم میسازد: «و اذکروا الله کثیرا لعل کم تفلحون»؛ خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.
آرامش و اطمینان، گمشده انسان امروزی است که در آرزوی به دست آوردن آن میباشد. قرآن کریم راه رسیدن به آرامش را اینگونه به بشر معرفی مینماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ همانا با یاد خدا دلها آرام میگیرد. آنانکه به یاد خدا هستند، از وسوسههای شیطان متأثر نمیشوند و یاد خدا سلاحی است که از آنها در برابر شیطان محافظت مینماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»؛ پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد خدا و پاداش و کیفر او میافتند و ناگهان بینا میشوند.
ابنعباس میگوید: شبی خدمت پیغمبر اکرم (ص) خوابیده بودم، هنگامی که از خواب بیدار شدند، سر به سوی آسمان بلند کردند و ده آیه آخر سوره آلعمران را تلاوت فرمود: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار ...»
سپس عرضه داشت: «اللهم لک الحمد انت نور السموات و الارض و من فیهن … اللهم لک اسلمت و بک آمنت و علیک توکلت و الیک انبت …»: خداوند ستایش مخصوص توست، تو روشنایی آسمانها و زمین و آنچه در آن است، میباشی. بار خدایا فقط تسلیم تو هستم و تنها به تو ایمان میآورم و تنها به تو توکّل میکنم و تنها به سوی تو بازگشت و انابه میکنم؛ و هنگامی که از خانه بیرون میآمد میفرمود: «بسم الله، توکلت علی الله، اللهم انی اعوذ بک ان اضل، او اضل، او ازل، او اظلم، او اظلم، او اجهل او یجهل علی»: من هم خدا بر خدا توکّل کردم، بار خدایا به تو پناه میبرم از اینکه گمراه شوم و یا کسی را گمراه کنم یا بلغزم یا ظلم کنم یا مورد ظلم واقع شوم، نادان شوم یا اینکه مورد جهالت واقع شوم.
از نظر دین اسلام، منشأ همه قدرتهای روحی انسان و تنها عامل سعادت وی، توجه به خداست؛ یعنی اینکه انسان هر کاری که انجام میدهد فرق نمیکند عبادت باشد یا کار یا ارتباط با دوستان و خانواده، رضایت خدا را مد نظر داشته باشد؛ چراکه یک مسلمان، معتقد است همچنان که ریشه همه کمالات وی، در یاد خداست، در مقابل منشأ همه بدبختیها نیز، دوری از یاد خداست. بر این اساس در دین اسلام دستورالعملهای مختلفی وجود دارد تا در سایه عمل به آنها، انسان از یاد خدا غافل نگردد؛ اما سؤال اینجاست: بااینهمه اهمیت ذکر خدا، پس چرا خدا را فراموش میکنیم؟ با نظر بر اینکه طبق تعلیمات دین اسلام، نزدیکتر از هر چیز به انسان، خداوند میباشد، آن چیزی که سبب میشود از ذکر او غافل گردیم فقط توجه انسان به خودش میباشد، حافظ میگوید:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز
یعنی انسانی که خودش را معیار همه چیز قرار داده و همه را برای خودش میخواهد. به همین جهت از حضور خدای متعال، غافل میگردد. برای رهایی از این مانع باید به درمان خودبینی بپردازیم تا بتوانیم خدای خود را به یاد داشته باشیم. در سایه ذکر خدا، انسان به آرامش میرسد و بر بینش وی افزوده میگردد، در سایه عدم دلبستگی به دنیا و مادیات، دوری از انواع گناهان، مورد توجه باریتعالی قرار میگیرد. در این حالت است که «منِ وجودی» خود را بهطور واقعی خواهد شناخت.
پیامدهای رویگردانی از ذکر خدا
همانگونه که «ذکر الهی» منشأ آثار و برکات فراوانی است، دوری از یاد خداوند نیز پیامدهایی را به دنبال دارد همچنان که ذکر خدا باعث سعادت و تکامل انسان میگردد و انسان به آنچنان آرامش و اطمینان قلبی دست مییابد که اگر کل عالم نیز برخلاف حقیقتی قیام کنند، چنین کسی، یک تنه به مبارزه با آنها اقدام میکند و کوچکترین ترسی از آنها نخواهد داشت چون میداند پشتیبانی دارد که شکستناپذیر است، در مقابل؛ غفلت از یاد خدا آثار زیانبار و ویرانگری به دنبال دارد و دلیل آن این است که کسی که خدا را فراموش کند، معلوم است که زندگی دنیایی، وی را مشغول کرده، کسی است که تمام غم و غصهاش زندگی دنیا، کسب و ثروت و شهرت و پستهای زندگی دنیایی است، بر این اساس تمام توان خود را صرف بدست آوردن اینها میکند؛ از طرف دیگر میبیند که هرچقدر هم ثروت داشته باشد باز در مقایسه با عدهای دیگر، ثروتش کمک است، بر این اساس همیشه حسرت چیزهایی را خواهد خورد که ندارد و از طرفی، همیشه در دلش به خاطر احساس از دست دادن تمام مال و ثروتش که به خاطر آنها، عمر خود را صرف نموده است، پیوسته در استرس و نگرانی به سر خواهد برد. درست به همین دلیل است که خداوند در آیه سوره طه، انسانها را مورد خطاب قرار میدهد و به آنها گوشزد میکند که اعراض آنها از یاد خدا، زیانی جز به خودشان نداشته، مگر اینکه زندگانی او در دنیا تنگ میشود. در سوره فتح آیه چهارم بیان میدارد که برای اینکه به تنگی در زندگی، مبتلا نشوید خدا را یاد کنید؛ چراکه خداوند آرامش را بر دلهای مؤمنین نازل کرد تا بر مراتب ایمان خود بیفرانید. کسی که به هر دلیلی از ذکر و یاد خدا، دوری میکند همچنانکه یکی از فواید ذکر خدا، بصرت دل و نورانیتش میباشد در مقابل با دوری از یاد خدا، به قساوت قلب مبتلا میگردد، چنانکه به حضرت موسی وحی گردید که ای موسی «به درستی که فراموشی یاد من، قلبها را سخت میگرداند» چراکه تنها با یاد خدا دلها زنده میشود و مرگ دلها، در فراموشی خداست.
حضرت علی (ع) میفرماید: «مداومت بر ذکر الهی غذای روح و کلید رستگاری است». با توجه به اهمیّت «ذکر الهی» و نقش سازنده آن در پیشرفت معنوی انسانهای مؤمن، خداوند مؤمنان را از توجه به اموری که انسان را از یاد خدا باز میدارد بر حذر میدارد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْخَاسِرُونَ»؛ ای کسانی که ایمانید، اموال و اولادتان شما را از یاد خدا باز ندارد و هرکس چنین کند از زیانکاران است. بدیهی است توجه به مال و زندگی دنیوی در صورتی نهی شده است که انسان را از یادخدا باز دارد و به عبارت دیگر؛ هدف انسان در زندگی توجه به آنها باشد ولی در صورتی که انسان مراقب نفس خویش باشد و از اینها بهعنوان وسیله برای رسیدن به سعادت ابدی استفاده کند، نهتنها مذموم نیست بلکه سفارش هم شده است. پس اموال و اولاد تا آنجا که از آنها در راه خدا و برای نیل به حیات طیبه کمک گرفته شود، از مواهب الهی هستند و مطلوب میباشد، اما اگر علاقه افراطی به آنها سدی در میان انسان و خدا ایجاد کند، بزرگترین بلا محسوب میشود و خسرانی بزرگ است.
در حقیقت فراموشی خداوند، ترک شکر «ذکر الهی و ترک طاعت در بندگی را نیز به همراه دارد»، زیرا از یکسو فراموشی پروردگار سبب میشود که انسان در لذات مادی و شهوات حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را به فراموشی بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم برای فردای قیامت غافل بماند. از سوی دیگر فراموشی خدا، همراه با فراموش کردن صفات پاک اوست که هستی مطلق و علم بیپایان و غنای بیانتهای از اوست و هر چه غیر اوست وابسته و نیازمند به ذات پاکش میباشد و همین امر سبب میشود که انسان خود را مستقل و غنی و بینیاز شمرد و بر نفس خود اعتماد کند، بااینکه باید به پروردگارش اعتماد نموده و از او ترسان و به او امیدوار باشد. اینها همه عامل اصلی فسق و فجور و بلکه این خود فراموشی بدین مصداق و خروج از طاعت خداست و لذا میگوید «اولئک هم الفاسقون»
«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ…»؛ مانند کسانی که خدا را فراموش کردند نباشید که خدا نیز آنان را به خود فراموشی دچار ساخت.
متأسفانه وقتی از یاد خدا غافل شدید شخص دچار بیماری سختی میشود که نام آن منافق است. در دلهای منافقان، بیماری است، پس خداوند بیماری آنان را بیفزاید؛ و برای آنان عذابی دردناک است، به سزای آنکه دروغ میگویند.
«وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»؛ و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهای ندادند.» (سورة احزاب آیه ۱۲)
«لَّئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا»؛ اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعهافکنان در مدینه، [از کارشان] باز نایستند، تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز [مدتی] اندک در همسایگی تو نپایند. (احزاب، آیه ۶۰)
تفاوت ذکر با مانترا:
ذکر که امروزه مکاتب هندی، بوداییها و یوگیها از آن بهعنوان «مانترا» نام میبرند، ریشهای عمیق در عرفان کهن دارد. میتوان گفت تمامی اعمال عبادی انسان به یک طرف، ذکر در طرف دیگر. اولین تأثیری را که ذکر ایجاد میکند و ما به نوعی آن را در بحث مراقبه و مدیتیشن گفتیم، تأثیری است که بر آرامش ذهنی و فکری دارد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: با ذکر خدا، همه آرامش و اطمینان قبلی ایجاد میشود و ما گفتیم که بیان مداوم یک ذکر باعث فرو رفتن در لایههای عمیقتر مغز و ارتباط با منشأ فکر و شعور خلاق میشود. این منشأ فکر به مثابه همان قسمتهای عمیق دریاست که از سکوت و سکون فراوانی برخوردار است. تأثیرات ذکر چنان فراوان است که هر عابد و سالکی که به سیر و سلوک مشغول است، قبل از همه، رسیدن به آرامش معنوی را از طریق ذکر فراوان جستجو میکند.
یک تفاوت اساسی در مدیتیشن و مراقبه عرفان وجود دارد، تفاوت در مانترا و ذکر است. مدیتیتورها میگویند: مانترا باید بیمعنی باشد تا تفکری ایجاد نشود و ارتباط، سریع باشد. عرفا میگویند: باید در ابتدا معنیدار، جهتدار و هدفدار باشد و پس از تکرار فراوان، ذکر، خود به خود حذف میشود و شخص از واژه دور میگردد. آنها که اهل مراقبهاند میگویند: فرآیند پالایش، خود به خود صورت میگیرد و شخص به پاکی درون میرسد. آنها که اهل تصوف و عرفاناند، میگویند: ابتدا باید معنی و تفکر باشد تا القاء انجام شود تا پیامهای مثبت به درون فرستاده شود و بعدازآن این مثبتها به مبارزه با منفیها برخیزند و درون به این صورت پالایش و پاک شود. در مقام مقایسه، ذکر، کاملتر و مؤثرتر از مانترا است. ممکن است عبادت و ذکر برای شما نتیجه سریع ندهد. این یا به آن دلیل است که شما از ذهن و قلب خود برای توجه مراقبت نمیکنید و یا اینکه هنوز پالایش نشدهاید. تمرکز و روشنبینی از یک درون پاک و تصفیهشده بسیار آسانتر است تا یک درون آلوده، مضطرب و منفی. در ذکر نیز مانند مراقبه باید بدون انتظار تمرین کنید. حتی بهقصد رسیدن به آگاهی درون و آرامش خلاق و تمرکز فکر، نباید این کار را انجام دهید. اینها همه نتیجه جنبی ذکرند که خود به خود پدید میآیند. هرچه بیشتر در ذکر خود مداومت کنید و روزهای متوالی را به آن مشغول شوید، نتیجة بهتری میگیرید. آخرین تفاوت ذکر و مراقبه این است که در مراقبه میگویند: روزی دوبار و هر بار بیست دقیقه تمرین کنید اما در ذکر شما پایان ندارید.
پیامبر اکرم میفرمایند: «هر چیز را حد معیّنی است مگر ذکر را که در آن حد و پایانی مقرر نگردیده است.» ذکری که شما بر زبان میآورید میتواند هر یک از اسماء الهی باشد.
نماز، ذکر و تمامی عبادتها به ویژه هنگامی که با حضور ذهن و توجه عمیق و آگاهی ذهنی برگزارشوند، مرکز فکری عالی را به دنبال دارند. صرفنظر از ارزش و مقامی که برای انجام عبادات، در مکاتب الهی درنظر گرفته شده است، این اعمال تمرکز فکری ملموس و قابلتوجهی را نیز به دنبال دارند و هرکس بهراحتی میتواند چنین تمرکزی را حس و تجربه کند. اساساً تمام اعمال عبادی انسان، وقتی در درگاه الهی مقبولیت پیدا میکند که روی آن فکر و تمرکز وجود داشته باشد. پیامبر اسلام میفرمایند: «یک ساعت تفکر، بهتر از هفتاد سال عبادت است. «
مرحوم فیض میگوید: بهطوریکه ارباب معرفت گفتهاند، ذکر را چهار مرتبه است: نخست آنکه ذکر بر زبان آید، دوم آنکه علاوه بر زبان، قلب نیز ذاکر و متذکر شود، سوم آنکه ذکر خدا چنان در قلب ذاکر جای گیرد و بر آن مستولی شود که بازگیری توجه قلب از آن مشکل باشد و چهارم آنکه بندة خدا یکسره در ذکر غرق شود، بهطوریکه دیگر نه به ذکر و نه به قلب خود توجه دارد.
برای گفتن ذکر باید چندین مورد را رعایت کرد:
۱- زمینه برای گفتن یک ذکر باید فراهم باشد: اگر شخصیتی مبادرت به گفتن یک ذکر کند و از طرفی به پارهای گناهان نیز رغبت نشان دهد و آنها را انجام دهد و زمینه روحی روانی درون خودش را برای ذکر آماده نکند، نهتنها ذکر موردنظر کمکی به رفع مشکل و یا پیشرفت در عرفان نمیکند، بلکه مشکلات شدیدتری نیز برای شخص بوجود میآورد.
۲- تسبیح به معنی تنزیه خداوند است: از هر نقص و بدی که عالیترین مرحله معرفت الهی است و هر کس به نسبت معرفت و درک و توان و ظرف وجودی خود از این ذکر مبارک و سازنده بهره میبرد. به تعبیری همه نظام هستی و در پهنه گسترده جهان آفرینش همه موجودات، به نوعی به تسبیح خداوند میپردازند؛ لکن ما ارکان آن را نمیفهمیم. قرآن دراینباره میفرماید: «سبح لله ما فی السموات والارض» هر چه در آسمانها و زمین وجود دارد، خداوند را تسبیح میگوید؛ ما راه بیان و سخن گفتن و ذکر و تسبیح خداوند را آنگونه که شایسته خداوندیش است نمیدانیم. از طرفی هم فرد ذاکر بایست بداند که چگونه و چطور ذکر بگوید.
۳- تعداد ذکر: از مهمترین موارد مربوط به ذکر کارآمد و صحیح تعداد آن است. اگر با یک نیت خاصی یک ذکر را بگویید ولی تعداد آن را رعایت نکنید نتیجه نخواهید گرفت. تعداد ذکر هم باید از افراد آگاه گرفته شود. بیشتر مواقع ذکر بهصورت چلهنشینی گفته میشود و بسیار هم اتفاق میافتد که اگر ذکر را از ته دل و با خلوص نیت بگویید در پایان چلهنشینی خود در شبهای پایانی در خواب ذکر بعدی خود را دریافت میکنید. در مدارج ابتدایی عرفان تعداد ذکری که در خواب دریافت میکنید را نمیتوانید بگیرید ولی پس از چندین چلهنشینی و ذکر گفتن تعدادش را هم دریافت خواهید کرد.
۴- انسان پس از انتخاب راه: باید از مراحلی که طی کردن آن آسان نیست، بگذرد تا به هدف خود نائل شود. برای حرکت در این راه باید خود را برای برخورد و حل هر گونه مشکلی آماده کند. او نباید با کوچکترین سختی از راه به در و پشیمان شود. انسان چون کوهنوردی است که باید از دامنة کوه حرکت کند تا به قله رسد؛ اگر فرد بیحوصله و کمطاقتی باشد، در همان اوایل راه خسته میشود و بر میگردد؛ اما اگر انسان آگاه و پرطاقتی باشد، هیچ مانعی نمیتواند او را از راه منصرف کند و هر قدم که به قله نزدیکتر میشود، قویتر میشود و امید به رسیدن، او را به سوی هدف میکشاند. شرح صدر انسان را آمادة تحمل بسیاری از مشکلات میکند و سبب میشود راه را، با لذت بیشتری طی کند. درحالیکه اگر بدون آن حرکت کند، نهتنها هرگز به نتیجه نمیرسد، بلکه طی طریق برای او امری محال به نظر میرسد و هرگز قدمی برنمیدارد. آنکه راه حق را طی میکند، ناچار باید آگاهانه قدم در راه گذارد و از طرف دیگر، به دلیل نور بودن علم، راه روشن میشود و چون جزئیات راه روشن شود؛ معرفت او کاملتر میشود. کشش وی قویتر و تحمل او برای روبهرو شدن با هر واقعهای، هر چند مشکل بیشتر میشود. تا آنجا که هر امر حل نشدنی را آسان میبیند و با آمادگی کامل از آن مانعگذر میکند و راه را ادامه میدهد تا به هدف برسد. تا آنجا که معرفت کامل را تحصیل کند و بر کل اسرار جهان مسلط شود. همانطور که حضرت ابراهیم (ع) در نتیجة حرکت درونی و فکری خود توانست به ولایت تکوینی دست یابد و اسرار آسمان و زمین بر او منکشف شود و بهیقین که بالاترین مرتبة علم است، دست یابد.
۵- شکر نعمت: امام صادق (ع) فرمود: خدای عزوجل به موسی (ع) وحی فرمود: ای موسی، شکر مرا، آنچنان که شایسته است، به جای آور. موسی (ع) پرسید: پروردگارا؛ چگونه شکر تو را چنانچه شایسته است، به جای آورم، درحالیکه شکر گزاردن من، نعمتی است که تو به من بخشیدهای؟
خدای تعالی فرمود: اکنون شکر مرا به جای آوردی که دانستی آن نعمت از جانب من است.
بله! شکر نعمت الهی، بر بندگان واجب. پس تا جایی که میتوانید شکر نعمت خداوند کنید، اقرار به عجز و ناتوانی از ادای شکر اوست. امّا انسان برای ادای شکر، باید اول نعمتهای خداوند را بشناسیم و اهمیت و ارزشها آنها را بدانیم. مطلب دیگری که در مورد شکر مورد توجه میباشد این است که حتی در بلا و مصیبت هم باید شکر کرد؛ زیرا انسان باید مصیبت را هم از جانب خداوند ببیند و بداند که هر چه خداوند نسبت به بندهاش انجام میدهد صلاح و مصلحتی در آن است.
میگویند در هر بلایی چند شکر است:
ـ اول اینکه ممکن است این بلا بزرگتر و شدیدتری را دفع کرده باشد، مثل اینکه قرار بود فرزند انسان بمیرد خداوند آن را دفع کرده و مالی از انسان از دست میرود.
ـ دوم اینکه ممکن است این بلا، کفارة گناهان یا ترفیع درجه باشد.
ـ سوم اینکه ممکن است این بلا قرار بوده همیشگی باشد، اما میگذرد و باید شکر کرد.
ـ چهارم اینکه ممکن است این بلا موجب ثواب بیحسابی برای او باشد.
رسول خدا (ص) در هر موقعیت خوشایندی میفرمود: خدا را برای این نعمت شکر میکنم؛ و در هر موقعیت غمانگیزی میفرمود: در هر حالی خداوند را شکر میکنم.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمود: «خداوند برای هر نعمتی حقی دارد. هر کس آن حق را ادا کند و شکرش را بهجا آورد خداوند آن نعمت را زیاد میگرداند و هر کس شکرش را بهجا نیاورد، آن نعمت را از دست خواهد داد».
شکرگزاری به درگاه الهی از مهمترین خصوصیات انسان است. گرچه نعمتها و فضل پروردگار بسیار زیاد میباشد و قابل احصاء نیست امّا همین معرفت و شناخت که بشر بداند از شکر الهی عاجز است مقدمهای بر رویش این فرهنگ در وجود او خواهد بود. توفیقی که انسان به گاه شکر و عبادت به درگاه حق بدست میآورد، نعمتی است ارزنده که خداوند او را بدان مفتخر نموده و لازم است بهپاس این شکرگزاری به شکری دیگر پردازد. چنانچه امام سجاد (ع) در مناجات شاکرین میفرماید: چگونه میتوانم حق شکر تو را به جای آورم، درحالیکه همین شکر من نیاز به شکر جدیدی دارد و هر زمانی که میگویم الحمدللّه. بر من فرض است که به خاطر همین توفیق شکرگزاری بگویم: الحمدللّه
یکی از عواملی که باعث میشود انسان آرامش خود را از دست بدهد «ترس» است. شاید هیچ چیزی مانند ترس از انسان سلب آرامش نکند، حال این سؤال پیش میآید که چه ذکری بگوییم که در هنگام ترس بتوانیم آرامش خود را حفظ کنیم؟
امام صادق علیه السلام میفرماید: در شگفتم برای کسی که ترس به او غلبه کرده است! چگونه به ذکر:
« حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل»؛ خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست» پناه نمیبرد. کمی فکر کنید چرا این ذکر ترس آدمی را از بین میبرد. آیا غیر از اینکه تو را به خدایت و بزرگی او یادآور میشود.
زندگی دنیا دور از آفت، گرفتاری و گناه نیست، خواسته و ناخواسته، اموری از قبیل غفلت، ریا، عجب، هوا و هوس، علاقهمندیها و گناهان با انسان همراه است و به سراغ او میآید و آثاری از تاریکی و ظلمت و گرد و غبار بر جان انسان بر جای میگذارد و او را از راه مستقیم و خدای دور میسازد؛ مانند شخصی که در باتلاقی باشد و با هر حرکتی مقداری پایینتر و به داخل گل و لای میرود. تکرار ذکر برای این است که گرد و غبار و زنگار را از دل بزداید و نگذارد انسان در منجلاب دنیا غرق شود. راز تکرار آن است که با نگهداری انسان از سقوط. سمت و سوی حرکتش را عوض میکند و او را در صراط مستقیم قرار میدهد؛ از این رو در دین برای تکرار، حساب دیگری باز شده است.
سیر و سلوک
مرحله نخست زندگی بشر در حیطه جهان مادی است. در این مرحله انسان باید فضایل و کمالات انسانی را در وجود خود به ظهور برساند و زمانی به هدف نهایی (کسب کمالات واقعی) می رسد که دو جنبه وجودی خود را در این جهان ارتقا و به سطوح عالی برساند؛ این دو جنبه، یکی عقل نظری و دیگری عقل عملی است. علم و شناخت، با هر موضوعی، باعث ارتقا و حرکت بشر میگردد و نقطه مقابل آن جهل، انسان را به ورطه تاریکی و ظلمات میکشاند. به هر جهت این علم و دانش است که انسان را از تاریکیهای جهل و نادانی به شاهراه نور و روشنایی منتقل میکند؛ اما هیچ شک و شبههای نیست که بالاترین هدف وجودی انسان، رسیدن به کمال نهایی و واقعی است که هر گروهی آن را به چیزی تعریف و تعبیر کردهاند و اصحاب خرد، کمال واقعی را درک حقیقت حضرت محبوب جلّت عظمته دانستهاند.
سیر و سلوک الی الله بر سه درجه است: اول درجه از سیر به عوام تعلق دارد که این گروه شامل عموم مردم است که معمولاً از سیرخود اطلاعی ندارند و نسبت به آن بیخبر هستند و حتی ممکن است آن را انکار کنند. درجه دوم از سیر که اختصاص به خواص از مردم دارد، آنها خودآگاهانه این سیر را انتخاب میکنند و حتی برای آن قواعد و اصول نیز بنا میکنند. سوم خواص در خواص اینان هم آگاهی ازسیرو سلوک خود را بهخوبی میداند وهم طریقه حرکت درمسیرسیرخود دارند. عرفان به یک نظر حرکتی است از جزء که موجوداتاند به سوی کل که حقیقت هستی و ذات احدیت است و به تعبیر دیگر عارف از عشق به جزء آغاز میکند و به تدریج به عشق کل میرسد بیآنکه عشق جزء را از دست بدهد زیرا کل را در جزء میبیند. انسان نهتنها عاشق است که معشوق است وصد چند آنکه او را شوق وصال جانان است و جانان مشتاق اوست. عاشق باید ناز را رها کند و نیاز پیش آورد تا به تجلّی عکس نازنین عالم در آینه نیازاوخود نازنین شود که ناز کردن بیحسن و ملاحت نشان خامی و خودبینی است.
اما نکتهای که قابل تعمق و تأمل این است که روندگان سیر کمال نفس همه به الی الله ختم نمیشوند که این وابسته به دو دلیل است، یکی نیت و علت حرکت آنها و دوم هدف و مقصد آنها است. همه این گروهها در حال انجام امور باطنی هستند و تهذیب نفس را پیش میگیرند و نام آن را هم سیر و سلوک یا سفر باطنی و یا تجربه شخصی میگذارند؛ اما نکته مهم این است که نتیجه این سیر برای همه یکسان نیست. نتیجه حرکت معنوی برای هر دسته و گروهی فرق دارد، عدهای به خرافات میرسند وعدهای به پوچی و مهمترین و اساسیترین وظیفة انسان، سیر و سلوک بهسوی خداوند است. این حرکت با عزم و ارادهای استوار و کوششی پیگیر انجامپذیر است. اهمیت این موضوع را میتوان از سورة شمس فهمید؛ خداوند پس از یازده قسم میفرماید: «رستگاری و خوشبختی فقط در سایة خودسازی حاصل میشود»؛ بنابراین اولین مرحله به تعبیر اصحاب سیر و سلوک «یقظه» و بیداری از خواب غفلت و توجه به غفلت است. سپس باید عزم خود را جزم کرده و تصمیم قاطع بگیرد که همیشه در امور مختلف زندگی از دستورهای الهی پیروی کند. هر نیّتی که در دل دارد، هر سخنی که میگوید و هر قدمی که بر میدارد؛ نخست رضای خداوند را در نظر داشته باشد.
یکی از موضوعاتی که در اخلاق فردی مطرح و در دیدگاه عارفان، بهعنوان یکی از مقامات سیر و سلوک آمده، «خلوت» است. خلوت، به معنای دوری گزیدن ظاهری و باطنی از غافلان است. خداوند در قرآن کریم با تصریح به رویگردانی و دوری از مردمی که جز شئون دنیا در همت آنان نمیگنجد، مرز عُزلتگزینی صحیح را از رهبانیّت ناصحیح مشخص کرده و میفرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا * ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ به من ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ به من اهْتَدی»؛ پس از هر کس که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا را خواستار نبوده است، روی برتاب، این منتهای دانش آنان است. پروردگار تو خود به حال کسی که از راه او منحرفشده، داناتر و او به کسی که راهیافته نیز آگاهتر است. (نجم: 29 و 30)
انس به پروردگار، با اختلاط به مردم غافل و رنگپذیری از آنان حاصل نمیشود. باید توجه داشت که کنارهگیری نکوهیده از جامعه نیز در سیر و سلوک واقعی جایی ندارد. گاهی انسان به خیال آنکه در مسیر درست گام برمیدارد، با دوری از مسئولیتها و وظایف فردی و اجتماعیاش تنها به عبادتهای فردی میپردازد. قرآن کریم و سیرة پیامبر اکرم(ص) چنین روشی را تأیید نمیکند؛ زیرا انزوا از هر آنچه آدمی را از یاد خدا بازمیدارد، فضیلت است و خدمت به خلق برای تأمین رضای خدا، خود عبادت محسوب میشود. قرآن کریم به پیامبر(ص) میفرماید: «همچون یونس مباش که از قوم خدا جدا شد و مسئولیت خود را ترک کرد». (مریم: 51)