چرا همسران خود را کنترل می‌کنید؟

مقدمه

یکی از مشکلاتی که در زندگی زناشویی دیده می‌شود، سوءظن به همسر است. شک و تردید به همسر ممکن است با کنترل کردن پیامک‌ها، جیب، کیف و گوش دادن به مکالمات تلفنی یا حتی سرک کشیدن به محل کار او باشد و به تدریج زندگی‌ای که با عشق و علاقه شروع شده است به یک ارتباط مخرب تبدیل می‌شود که گاهی با طلاق و جدایی خاتمه می‌یابد. یکی از مشکلاتی که خانواده با آن روبه‌رو می‌شود و سبب پیشامدهای ناخوشایند زیادی می‌گردد، کمبود یا نبود اعتماد متقابل بین زوجین و آثار آن است که باعث بیشتر شدن شک و تردید در بین آن دو و تفسیر رفتارهای معمولی بر این اساس می‌گردد. پس هرگاه اعتماد زن به شوهرش ضعیف شود، چنین می‏پندارد که زن دیگری در زندگیش وجود دارد، به این ترتیب تمام رفتارها و واکنش‌هایش را بر همین دید بنا می‌نهد و زندگی خود را به جهنّمی تبدیل می‌کند. اگر مرد نیز به همسرش بی‌اعتماد شود، زندگی هر دو به عذاب مبدّل می‌شود. همیشه مواظب همسر است و در هر حال او را می‌پاید، شاید گاهی هم کارهایی غیر معمول را از او ببیند که با این مشاهدات شک او را تقویت کند و اعمال اشتباه خود را با شریک زندگیش توجیه نماید، اینجاست که خانواده از هم می‌پاشد و دلیل آن نیز همین بی‌اعتمادی بین زن و شوهر است.

رایج‌ترین شکایت‌های زن و مرد از زندگی مشترکشان این است که بیشتر مردها، در فرآیند تصمیم‌گیری خود زن‌ها را دخالت نمی‌دهند. به یاد دارم زنی می‌گفت: «هنگامی که شوهرم تصمیمی می‌گیرد، تا لحظة آخری که آن کار را عمل کند، چیزی به من نمی‌گوید و من احساس می‌کنم که مرا به حساب نمی‌آورد». از آنجا که زن‌ها از این احساس بیزارند، تلاش می‌کنند تا خود را به نحوی در جریانات زندگی همسرشان وارد کنند. بدین معنا که سؤال می‌کنند و راه حل ارائه می‌دهند، مشکل زمانی آغاز می‌شود که مرد علاقه و کمک زن را به معنای تلاشی برای مداخله یا به دست گرفتن کنترل اوضاع و سلطه‌جویی تعبیر می‌کند. یا آقایان می‌گویند که همسر من دائم مرا با تلفن کنترل می‌کند و می‌خواهد بداند دقیقاً چه وقت و چه زمانی با مادر و خواهرم یا فرد دیگری حرف می‌زنم و آن‌ها را می‌بینم.

زن‌ها دوست دارند با شوهرشان مثل یک تیم باشند. هرگاه از همسرشان دربارة مسائل و مشکلات، جویا می‌شوند یا کمکی ارائه می‌دهند، به این دلیل نیست که می‌خواهند او را کنترل کنند، بلکه از آن روست که می‌خواهند شرکت داشته باشد. این نیاز زن‌ها مبنی بر اینکه دخالت داده شوند با این نیاز مردان مبنی بر اینکه همه چیز را خودشان به تنهایی انجام دهند (تا احساس قوی بودن و مستقل بودن کنند) در تقابل و برخورد زیادی قرار گرفته است. گویی مردان بر این باورند که چنانچه کمکی دریافت کنند به معنای ضعیف بودن آن‌هاست، لذا به راحتی دست رد به سینه همسرشان می‌زنند و او را متهم می‌کنند که کنترل‌کننده یا سلطه‌جوست. سپس به تنهایی دست به کار می‌شوند تا بدین وسیله احساس مستقل بودن و خود مختار بودن کنند و این کار بسیار اشتباه است فرق نمی‌کند چه از طرف مرد باشد و چه از طرف زن.

بحث اصلی

در زندگی زناشویی بسیاری از رفتارها معنا و مفهوم خاصی پیدا می‌کنند و برداشتی که مرد یا زن از این رفتار می‌کنند متفاوت است. منشا سوء تفاهمات در زندگی زناشویی نیز همین تعبیرهای متفاوت است. یکی از این تعابیر متفاوت در این است که مثلاً مردی که به زن خود هیچ اعتراضی نمی‌کند یا به رفتارهای او ایرادی نمی‌گیرد در دید زن به عنوان مردی در نظر گرفته می‌شود که به زن توجه و علاقه ندارد. در حالی که مردان شاید برای اینکه همسرشان ناراحت نشوند، به بسیاری از رفتارهای زن اعتراض نمی‌کنند یا ایراد نمی‌گیرند و زن این موضوع را بی‌علاقه‏گی یا بی‌توجهی مرد به خود می‌داند. از سوی دیگر زن علاقة خود به مردش را با توجه به تمامی رفتارهای مرد نشان می‌دهد و مرد این موضوع را به کنترل کردن رفتارهای خود تعبیر می‌کند. از طرفی هم بایست توجه داشت که زنان، اصلاً دوست ندارند همسرشان آن‌ها را کنترل کنند، بلکه زنان از تحت کنترل بودن بسیار آزرده خاطر می‌شوند. این موضوع نشان‌دهنده این است که زن دوست دارد رفتارهای او مورد توجه مرد واقع شود و مرد او را ببیند. برخی از زنان حتی برای سنجش میزان توجه مرد یا علاقه او اقدام به برخی رفتارهای مخالف میل مرد می‌کنند تا ببینند با واکنشی مواجه می‌شوند یا خیر و اگر واکنشی ندیدند این را به منزلة بی‌علاقه شدن مرد به خودشان می‌گیرند.

متاسفانه برخی از آقایان سعی دارند که به هر صورت ممکن زن خود را کنترل کنند. مثلاً اینکه شما چه می‌کنید، با چه کسانی در ارتباط‌اید، دخالت در تصمیم‌های شخصی مانند درس خواندن و سر کار رفتن و لباس‌هایی که می‌پوشید و مانع استقلال مالی شما شدن، مواردی هستند که شخص (Abuser) می‌خواهد به وسیله آن‌ها شما را کنترل کند و همه توجه و علاقه شما را به خود جلب کند. همه این موارد با حربه دوست داشتن و عشق توجیه می‌شود. این شخص عصبانی شدن را حق خود می‌داند و این شمایید که نباید او را عصبانی کنید؛ در واقع انتظار دارد این موضوع را درک کنید، او مانع از تصمیم‌گیری شما می‌شود و از اینکه شما در همه کارها به او تکیه کنید لذت می‌برد.

اشتباه خانم‌ها زمانی است که می‌خواهند به هر شکلی که شده سر از کار شوهر خود درآورند. این یک اشتباه رایج است که به طرز شگفت‌آوری تقریباً همه زنان می‌دانند که اشتباه است، امّا برخی از آنان متاسفانه باز هم آن را تکرار می‌کنند. وقتی صحبت از مراقبت از عشق می‌کنیم، نخستین چیزی که به ذهن یک زن می‌رسد، مراقبت یا محدود کردن ارتباطات همسرش با جنس مخالف است. بسیاری از زنان تصور می‌کنند اگر همسرشان در محیطی مردانه کار کند، کمتر در معرض خطر است. یا اینکه خیال می‌کنند اگر هر از گاهی موبایل همسرشان را بازدید کنند، می‌توانند شیطنت‌های او را کنترل کنند. این یک اشتباه محض است؛ شک نکنید. مراقبت از زندگی مشترک هرگز به معنای کنترل نامحسوس یا به معنای قرنطینه کردن همسر نیست. کارهای دیگری باید کرد. این را هم بدانید که اتفاقاً، اگر یک مرد در محیط کار، ارتباط منطقی و عرفی و اخلاقی با افرادی از جنس مخالف داشته باشد، به گرم شدن رابطة او به همسرش نه تنها لطمه نمی‌زند بلکه کمک هم می‌کند، زیرا او متوجه می‌شود که همسرش تنها زنی نیست که چنین فکر می‌کند؛ چرا که در محیط کار خود خانم‌های دیگری را هم می‌بیند که مثل همسرش فکر می‌کنند و همین امر باعث می‌شود که همسر خود را بهتر درک کند.

برای بیشتر افراد علت کاهش دل‌بستگی‌شان پس از ازدواج به‌مثابه یک راز ناگشوده است. زوج‌هایی که زندگی مشترکشان را با عشق شروع می‌کنند و زوج‌هایی که به شناخت درستی از نرسیده‌اند؛ مشاهده می‌کنند که صمیمیت اولیه به‌تدریج رنگ می‌بازد و هیچ‌کدام نمی‌دانند که اشکال کار در کجاست؟

دیگر جوانب زندگی‌شان مانند ارتباط با دوستان و خانواده رضایت‌بخش هست ولی ارتباط شخصی‌شان سیر نزولی به خود می‌گیرد و یا در سطحی پایین‌تر از انتظارشان باقی می‌ماند. لازم است هشدار دهیم که بازگرداندن صمیمیت ازدست‌رفته، مستلزم تلاش خود شماست. ممکن است لازم باشد نوعی از زندگی را شروع کنید که با سبک زندگی گذشته شما متفاوت باشد.

بسیاری از زوجین وقت و پول خود را صرف یافتن راهی برای احیای زندگی مشترکشان می‌کنند و برای رسیدن به خواسته‌شان به هرگونه متخصص و حتی دعانویس متوسل می‌شوند. اما بسیاری از این راه‌ها به بن‌بست می‌رسد. زیرا به دنبال راهی می‌گردند که شریکش را اصلاح کنند نه خود را. در هر ارتباطی، هر کس صرفاً می‌تواند خود را تغییر دهد و نه هیچ‌کس دیگر را.

دلیل عدم موفقیت زوجین در زندگی مشترکشان به سنتی برمی‌گردد که من آن را خصلت «کنترل‌گری» می‌نامم.

فرض اصلی کنترل‌گری این است که: چنانچه ما احساس ناخرسندی می‌کنیم، خود مسئول چنین احساسی نیستیم، بلکه این دیگران و حوادث خارج از کنترل ما هستند که مقصرند و یا مغز ما از لحاظ ساختاری یا شیمیایی به نحوی است که بدون اینکه ما بخواهیم این مشکل را ایجاد می‌کند.

هفت عادت تخریب‌گر خصلت کنترل‌گری یا رفتارهای کلیشه‌ای که برخی از زوج‌های جوان این رفتارها را تکرار می‌کنند به شرح زیر است:

1- عیب‌جویی یا انتقاد

2- سرزنش

3- شکوه و گلایه

4- تهدید و تنبیه

5- دادن حق حساب یا باج برای تحت کنترل درآوردن دیگری.

از آنجا که در این دیدگاه (کنترل‌گری) مشکل ما این است که تقصیر را در طرف مقابل می‌بینیم نه خودمان، هیچ تلاشی برای تغییر خودمان انجام نمی‌دهیم، ازاین‌رو ناراحتی و مشکلات ما نه‌تنها کم نمی‌شوند؛ بلکه غالباً شدیدتر نیز می‌شوند. لذا نظریة جدیدی به نام «نظریه انتخاب» ارائه ‌شده که باید زوجین آن را جایگزین قانون مخرب «کنترل‌گری» نمایند. نظریه انتخاب به ما می‌آموزد که آنچه انجام می‌دهیم و احساس می‌کنیم از جمله بدبختی ما، حاصل انتخاب خود ماست. بنابراین اگر می‌خواهیم احساس بهتری داشته باشیم، باید زندگی‌مان را تغییر دهیم و این بدان معناست که چنانچه با دیگران مشکل‌ داریم برای حل آن باید با دقت به رفتارهای خودمان توجه کنیم.

کنترل‌گری در زندگی مشترک بسیار بیشتر از دیگر روابط به کار برده می‌شود؛ این در حالی است که تقریباً به‌هیچ‌وجه در دوستی‌های طولانی‌مدتمان کنترل‌گری به‌کار گرفته نمی‌شود و بدون آنکه خود بدانیم از ابتدای دوستی‌مان نظریة انتخاب را به کار می‌بریم. به همین دلیل نیز این‌گونه دوستی‌ها بلندمدت‌تر و مستحکم‌تر از سایر روابط انسانی است.

غالباً هنگامی‌که از زوجین ناراضی پرسیده می‌شود که چرا همان‌طور که با همسرتان رفتار می‌کنید با دوستانتان برخورد نمی‌کنید؟ اغلب پاسخ می‌دهند: اگر با دوستانم این‌طور رفتار کنم، آن‌ها را از دست می‌دهم.

اولین تفاوت ازدواج و دوستی که کنترل‌گری بود. دومین تفاوت در این است که در ازدواج طرفین ناچارند از نظر جسمانی به هم نزدیک باشند؛ با هم زندگی کنند یا اگر جدا هستند، باید با هم تماس نزدیک‌تری برقرار کنند.

تفاوت سوم در این است برخلاف یک دوستی ناموفق؛ ازدواج درصورتی‌که به در بسته بخورد؛ با عواقب مشخص زیادی روبه‌رو می‌شود، از جمله نگهداری فرزند؛ حق دیدار فرزند؛ انزوای اجتماعی؛ از دست دادن اموال و ...

اما زوج‌هایی که با علم به این عواقب اقدام به جدایی می‌کنند، معمولاً به این دلیل است که دیگر نمی‌توانند همسر خود را کنترل کنند.

ریشه‌های بدبینی‌ کجاست؟

1- نگاه به گذشته: قبل از هر چیز باید نگاهی به گذشته داشته باشیم. باید به قبل از ازدواج برگردیم و نحوة آشنایی و ارتباط زوجین را بررسی کنیم؛ ببینیم آشنایی در چه حدی بوده است و آیا ازدواجش توأم با هیجانات و احساسات جوانی بوده است؟ در این نوع پیوندها، رفتارها به اما و چرا و چگونه تبدیل می‌شود. در صورتی که دخترها و پسرها قبل از ازدواج روابط زیادی داشته باشند، بعد از ازدواج مکالمات بین آن دو به صورت کنایه در می‏آید و در واقع گذشته‌های یکدیگر را به رخ هم می‌کشند و به نوعی وفاداری همدیگر را زیر سؤال می‌برند. به این علت است که حتماً جوانان قبل از ازدواج باید مشاوره شوند. این مشاوره‌ها لازم نیست حتماً به صورت کلاسیک یا در مراکز مشاوره باشد. این مشاوره‌ها می‌تواند به صورت پرسیدن از والدین و نظرخواهی آن‌ها یا تحقیق در مورد خانواده‌های یکدیگر باشد.

2- سوء برداشت: زن و مرد نمی‌توانند احساسات، ایده‌ها، هیجانات و افکارشان را به صورت مشترک مطرح کنند، یا وقت ندارند یا مهارت و توان ندارند، این موضوع کم‌کم به سوءبرداشت تبدیل می‌شود.

3- عدم شفافیت روابط زوجین: پنهان‌کاری، پرده‌پوشی، کتمان یا دروغ و شنیدن مسائل مهم زندگی از دهان دیگران به این شک و تردید دامن می‌زند.

4- ذهن خوانی: یعنی فرد از صحبت کردن همسر رفتارها را پیش‌بینی می‌کند و ذهن را می‌خواند و به دنبال ذهن‌خوانی، پیش داوری‌ها آغاز می‌شود.

5- بی‌اعتماد نسبت به یکدیگر: یا پذیرش یکدیگر به عنوان شریک زندگی، این افراد معمولاً زوج‌اند ولی از نظر عاطفی و عملی کاملاً از هم دورند، نه اعتمادی به یکدیگر دارند و نه اعتباری برای هم قائل هستند. در مرحلة پیشرفته‌تر، جدایی عاطفی رخ می‌دهد. همه رفتارها زیر ذره‌بین است و مسائل را بزرگ‌تر می‌بینند. به عنوان نمونه فکر می‌کنند اگر همسر در محیط کار با جنس مخالف صحبت می‌کند حتماً رابطه‌ای در حال شکل‌گیری است.

6- شک‌های هذیان‌گونه: برداشت‌های غیرمنطقی از رفتارهای معمولی فرد مقابل که می‌تواند به صورت هذیان باشد و برداشتی غیرمنطقی که با هیچ منطقی اصلاح نمی‌شود و به سمت هذیان و حسادت پیش می‌رود و اگر درمان درستی صورت نگیرد به طلاق و یا سایر مشکلات می‌انجامد.

وقتی زن یا مرد متوجه شک همسر خود شد، چگونه باید رفتار کند؟

باید به صورت پلکانی عمل کرد. بهتر است نخست به جای دلیل تراشی و توجیه، سیاست صبر و تحمّل همراه با سازگاری را در پیش گرفت. دلیل‌تراشی را کنار بگذارد یعنی یک دفعه قصد متقاعد کردن همسر را نداشته باشد؛ زیرا ممکن است شک از نوع هذیانی باشد و با دلیل و منطق از بین نرود و همه دلایل و منطق‌ها را باعث تثبیت هذیان در ذهن کند؛ یعنی فرد فکر کند با این توجیهات حتماً کاسه‌ای زیر نیم کاسه است. فرد باید به مرور زمان با رفتار خودش نشان دهد که شک‌ها بی‌دلیل است. خشونت، پرخاشگری و قهر کردن‌های بی‌مورد را کنار بگذارد و با رفتار خود طرف مقابل را هدایت کند، امّا گاهی این روش‌ها جواب نمی‌دهد و لازم است صحبت کردن علنی‌تر، مستقیم‌تر و شفاف‌تر صورت گیرد. اگر این روش نیز جواب نداد باید از بزرگان فامیل یا افرادی که مهارت بیشتری دارند کمک گرفته شود؛ مانند مراکز مشاوره، روان‌شناسان و یا روان‌پزشکان.

اگر همه مراحل قبلی بی‌فایده بود، بدترین نوع شک مطرح می‌شود که به صورت هذیان حسادت است. این مرحله حتماً نیاز به یک متخصص روان پزشک و درمان‌های خاصی دارد؛ زیرا اگر درمان نشود می‌تواند طرف مقابل را دچار خطرات احتمالی بکند، یعنی صدمات جسمی و روحی. معمولاً درمان‌های روان‌پزشکی خوب جواب می‌دهند و می‌توانند هر دو طرف را به زندگی عادی بازگردانند. درصد کوچکی از این بیماران ممکن است به درمان پاسخ ندهند و تصمیم‌گیری‌های بعدی از طرفین و با اختیار خودشان و با کمک مشاوران انجام شود.

7- حسادت‌ها: حسادت وقتي به معني اين باشد كه شخص دارد تلاش مي‌كند تا فردي را كه شما دوست داريد از شما بگيرد، هر چه بيشتر احساس كنيد كه شخصي مي‌تواند يا مي‌خواهد شوهرتان را از شما بگيرد، بيشتر مستعد به حسادت خواهيد بود و در اين صورت، حسادت وسيله‌اي براي سنجش امنيت كمِ ازدواج است. برخي از شرايط اجتماعي و آدم‌هاي اطراف مي‌توانند رابطة مستحكم ازدواج را به خطر بيندازند. هر وقت احساس كرديد در چنين شرايطي هستيد، آن وقت است كه حسادت مثل يك سيستم اعلا‌م خطر عمل مي‌كند و به شما مي‌گويد: مواظب باش! به نظر مي‌رسد شما و شوهرتان در محيط ناامنی زندگي می‌کنید. احساس خطر شما، احتمالاً از تركيبي از خطرات حقيقي اطرافتان و بی‌ثباتی زندگي زناشويي خودتان ريشه مي‌گيرد. مي‌توانيد براي كاهش اضطراب، با شوهرتان صحبت كنید و يك سري قوانين رفتاري جديد میان خودتان وضع كنيد. مي‌توانيد راه‌هايي پيدا كنيد كه به فردي كه به همسرتان نزديك مي‌شود، نشان دهيد كه بايد حريمِ خاصي را حفظ كند؛ برای مثال وقتي در يك جمع هستيد و زنان ديگر با او صحبت مي‌كنند، او مي‌تواند از شما دعوت كند تا وارد جمع آن‌ها شويد. او مي‌تواند دست شما را بگيرد و نظرتان را راجع به موردي بپرسد و بدين ترتيب استقرار رابطة زناشويي‌تان را اعلام كند. مطمئن باشيد كه با اين روش، زنان اطراف متوجه پيام شما خواهند شد. باید توجه داشته باشید که بی‌وفایی یک فرد، هیچ گونه دلیل روشنی ندارد. ممکن است نشأت گرفته از سایر مشکلات در زندگی مشترک باشد، ممکن است چیزی در درون قلب همسرتان وجود داشته باشد و ... به هر حال شما هیچ گاه به درستی دلیل واقعی آن را متوجه نخواهید شد مگر اینکه صبور باشید و سعی کنید با مهربانی و ایجاد رابطة سالم و بدون استرس و پیش داوری علت آن را پیدا کنید.

وقتی به تنهایی حرکت می‌کنید، هر کجا بخواهید قدم می‌گذارید ولی هنگامی که با همسرتان هستید، قدم‌های شما باید با او هماهنگ باشد. در طول مسیر، تجربه کسب خواهید کرد و می‌آموزید که چگونه با یکدیگر حرکت کنید. ازدواج یعنی ایجاد هماهنگی جسمی و روحی بین زن و شوهر. برای موفق شدن و رسیدن به این هماهنگی باید صبور و بردبار بود. برای حل و فصل بسیاری از مسائل و مشکلات نیاز به زمان است. از کنترل کردن و حساسیت نشان دادن در مورد همسرتان بپرهیزید. زندگی مشترک بر پایة اعتماد بنا شده است، شک و بدگمانی‌های بیش از اندازه، همسرتان را به ستوه می‌آورد. هیچ‌گاه خود را آنقدر غرق کار و وقت گذراندن با دوستان و اطرافیانتان نکنید که از خانواده خود غافل شوید. کار کردن زیاد و دیرتر به خانه برگشتن باعث ایجاد سردی در روابط زناشویی می‌گردد.

بسیاری از زوج‌های جوان به دلیل ناآگاهی از شیوة صحیح برخورد با مسائل عاطفی و زناشویی بین همسران، دچار مشکلاتی می‌شوند که گاهی این مشکلات به بحران‌های عظیم خانوادگی تبدیل می‌شود. دوست داشتن و عاشق یکدیگر بودن لزوماً موجب سازگاری افراد نمی‌شود. بیشتر زوج‌ها فکر می‌کنند که همیشه با هم در تماس‏اند؛ اما واقعاً چقدر زمان صرف عمیق‌تر کردن درکتان از طرف مقابل می‌کنید؟ داشتن مهارت‌های ارتباطی قوی یکی از عوامل موثر در کنار هم ماندن زوج‌هاست. هنگامی که یک زن و مرد با هم ازدواج می‌کنند، به یکدیگر قول می‌دهند که همدیگر را گرامی بدارند، آن‌ها قول می‌دهند که همدیگر را دوست داشته باشند و به هم احترام بگذارند، آن‌ها با هم عهد می‌بندند که این شراکت را ارج نهند، امّا به محض شروعِ زندگی مشترک به همسر خود بی‌احترامی می‌کنند و او را تحقیر می‌نمایند.

گاهی اوقات حتی با غریبه‌ها بهتر رفتار می‌کنند، واقعاً عجیب است؛ در چنین مواقعی همیشه به اولین برخورد خود فکر کنید، زمانی که طرف مقابل را نمی‌شناختید و می‌خواستید او را به‌دست آورید؛ در آن زمان چگونه رفتار می‌کردید؟ برای عزیز کردن خود در مقابل او چه کارهایی انجام می‌دادید؟ چگونه با او صحبت می‌کردید؟ چرا انجام چنین کارهایی را متوقف کردید؟ برای باز گرداندن ارزش و احترام به رابطه، چه کارهایی می‌توانید انجام دهید؟ به خاطر داشته باشید که شما قدرت انتخاب شیوه‌های بهتر را دارید. زمانی که بزرگ‌ترها شما را نصیحت می‌کنند که مراقب رفتارتان باشید، حتماً چیزی می‌دانند که چنین حرفی می‌زنند.

به جای اینکه افکار خود را صرف مسائل منفی و خیالبافی در زندگی مشترک کنید، بهتر است یاد بگیرید که چگونه می‌توانید این زندگی مشترک را گرم‌تر و زیباتر کنید. همسرداری مهارتی است که زوجین با شناخت خصوصیات اخلاقی یکدیگر مانند حساسیت‌ها، توانمندی‌ها و تفاوت‌های اخلاقی می‌توانند به نیازهای طرف مقابل پاسخ دهند، طوری که هر دو احساس رضایت خاطر نمایند و به آرامش نسبی دست یابند؛ این موفقیت زمانی اتفاق می‌افتد که به کلیدهای برقراری ارتباط با همسر خود توجه بیشتری کنید.

احساسات یک روز می‌آیند و روز دیگر می‌روند و زمانی می‌رسد که شما همسر خود را دوست ندارید، احساس عصبانیت می‌کنید، آزرده خاطر می‌شوید، احساس بیزاری و ناامیدی به شما دست می‌دهد و از زندگی خسته می‌شوید. در چنین لحظه‌ای عشق به داد شما می‌رسد، شما هنوز عاشق همسر خود هستید، همچنان که در روز اول ازدواج تعهد کرده بودید که در تمام شرایط و بدون در نظر گرفتن احساساتتان عاشق او هستید. این سر نخی است که شما دو نفر را به هم نزدیک می‌کند و باعث می‌شود که زندگی مشترک شما برای مدت زمان طولانی به قوت خود باقی بماند. بهترین راه برای بروز عشق این است که کارهای عاشقانه انجام دهید. این رفتار ما هستند که احساساتمان را تثبیت می‌کنند. همواره به عشق خود نسبت به همسرتان متعهد باشید. حتی زمانی که احساس می‌کنید او را دوست ندارید، بر بخشش و تواضع خود کار کنید و بر روی یکدیگر حساب کنید.

شما با گفتن «دوستت دارم» به همسرتان، غير مستقيم به دنيای درون او كمك مي‌كنيد. شايد براي آنكه همسرتان مورد علاقه و قدرشناسي شما باشد، راه قطعی وجود نداشته باشد؛ اما مسلماً تنها راه افزايش اين احتمال، بازگو نمودن مداوم اين عبارات است. بيان خالصانة عبارت «دوستت دارم» مي‌تواند بسياري از اشتباهات را در نظر همسر شما بزدايد. از ديدي خودخواهانه، بيان «دوستت دارم» فايده شخصي هم دارد. احساس خوبي به همسر دست مي‌دهد. بخشيدن و دريافت كردن دو روي يك سكه هستند. شنيدن كلمه «دوستت دارم»، نشنيدن آن را در زندگي شما به اندازه كافي جبران مي‌نمايد. مسلماً بخشيدن به خودي خود فواید مثبتي دارد و گفتن جمله‌های محبت‌آميز يكي از اساسي‌ترين و ساده‌ترين صورت‌هاي بخشيدن احساسي است.اوقات مناسب بسياري براي بیان چنين جمله‌ايي وجود دارد: هنگام ورود به منزل، درست قبل از ترك منزل، پيش از خواب و به عنوان اولين كلمه در یک صبح زیبا. فرصت‌هاي شما نامحدود هستند. بيان اين عبارت يكي از آسان‌ترين و مهمترين كارهایي است كه مي‌توانيد انجام دهيد.

امروز296
دیروز473
بازدید کل449898

افراد آنلاین

1
نفر آنلاین است

جمعه, 07 ارديبهشت 1403