مقدمه
تقریباً همة ما قهر کردن را تجربه کردهایم. یا خود با کسی قطع رابطه کردهایم و یا کسی دیگر با ما قهر کرده است. قهر کردن از هر نوعی که باشد، ناراحتکننده است. بیشک زندگی انسان فراز و نشیب زیادی دارد؛ آری واقعیت این است که در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد و قرار نیست همیشه یکروال داشته باشد؛ «قهر» و در کنار آن «آشتی»، نیز یکی از شیرینیهای تلخ زندگی اجتماعی است که گاهی روابط صمیمانهای چون روابط زناشویی را مختل میکند.
قهر یک واکنش تنبیهی برای نشان دادن نارضایتی خود به دیگران است، امّا آیا واقعاً این واکنشِ تنبیهی در ارتباط با بزرگسالان مفید واقع میشود؟ حقیقت این است که قهر هم برای کسی که آن را شروع میکند و هم کسی که ادامهاش میدهد رنجآور است. کسی که قهر را ادامه میدهد و بر آن اصرار میورزد، معمولاً فشار روانی دو چندانی را نسبت به کسی که مغضوب واقعشده، تحمّل میکند.
مهم نیست چه کسی مقصر است، مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است. یک روزی در پایان زندگی به خود خواهید گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب به هم نگاه کنیم و همة ناگفتههای مهرآمیز یک عمر را در چند ثانیه بگوییم؛ پس بیا تا دیر نشده با هم آشتیکنیم.
اینقدر نگوید: اگر ببخشم کوچک میشوم، آخر مگر با گذشت کردن، کسی کوچک میشود؛ اگر چنین بود؛ خدا اینقدر بزرگ نبود. در واقع، اشکالِ کار این آدمها این است که نمیخواهند فرد موردنظر را ببخشند ولی به دیگران وانمود میکنند نمیتوانند این کار را انجام دهند. در واقع بیشتر کسانی که به هزار علت موجه و غیرموجه با هم قهر میکنند و روی از هم میگردانند، خجالت میکشند که یکبار دیگر به چشم هم خیره شوند و عذرخواهی کنند یا فکر میکنند اگر پا پیش بگذارند، غرورشان جریحهدار میشود. این احساس و این غرور و خجالت، بزرگترین مانع برای آشتی کردن افراد با هم است؛ در واقع «آنها نمیخواهند آشتی کنند.»
پس تا این سدّ مستحکم وجود دارد، قهر نیز ادامه دارد؛ امّا باور کنید این سدها هم شکستنی است، اینکه به افراد بگوییم کینهها را دور بریزند و روی ماه همدیگر را ببوسند، اگرچه الفاظ خوشایندی است، امّا نسخهای نیست که به درد افرادی که از هم کدورت به دل دارند، بخورد. آدمهایی که به هر علت با هم قهر کردهاند، برخلاف تصوّر مردم، نباید همه چیز را خیلی سریع فراموش کنند، بلکه باید در موقعیتی مناسب که ذهنشان آمادة پذیرش موضوع است، روبهروی هم بنشینند و بررسی کنند که چه شد قلبشان مکدّر شد و رابطهیشان به قهر کشید و چه اتفاقی افتاد که همه خاطرات خوشایند با هم بودن را فراموش کردند.
بسیاری معتقدند که خراب کردن یک بنا، کار سادهای است، امّا ساختن دوباره آن مشکلتر است. این سخن دربارة خیلی چیزها صدق میکند؛ از جمله دربارة نابودی یک رابطه و تلاش برای درست کردن آن.
برای اینکه درگیر این موضوع نشویم، درس اول این است که در زندگی، خود را در موقعیتی قرار ندهیم که نتیجهاش ایجاد کدورت و قهر شود؛ اجرا کردن این درس خوب، کار آسانی نیست. پس هیچکدام از ما نمیتوانیم مطمئن باشیم که میتوانیم به این درس پایبند بمانیم، چون برخی اتفاقها بیآنکه در آن نقش داشته باشیم، روی میدهد؛ امّا وقتی این اتفاقها رخ داد و نتیجهاش هم بروز کدورت و دلخوری و در نتیجه قهر کردن شد، برای بازسازی رابطهای که پیش از این دوستش داشتیم، چارهای جز تلاش برای به دست آوردن دوباره ازدسترفتهها نداریم.
این کار شیوه و ترفندهای خاص خود را دارد. گام نخست، این است که سهم خود در بروز مشکل بپذیریم. موضوع این است که ما باید به اشتباههای خود اعتراف کرده و سعی نکنیم از آنها فرار کنیم و تقصیرها را متوجه دیگران کنیم؛ البته به این شرط که بیتردید مرتکب اشتباهی شدهایم. در این هنگام است که باید از غرور خودمان بگذریم، پا پیش بگذاریم و برای سروسامان دادن به وضع بههمریختة فعلی اقدام کنیم؛ بیهیچ دروغ، بیهیچ مظلومنمایی و بیهیچ دورویی.
یکی از نشانههای تنبیه، قهر است که افراد در مقابل رفتارهای دیگران بهصورت یکی از شکلهای دیداری (ارتباط نداشتن)، چشمی، کلامی (قطع کلام) بروز میدهند که میتواند ریشه در زندگی اولیه افراد داشته باشد. گاهی با بهانههای خیلی کوچک شروع میشود و گاهی با دلایل خیلی جدی؛ گاه سابقههای دیرینه دارد و گاه در چشم به هم زدنی اتفاق میافتد؛ بعضیاوقات میان ۲ نفر اتفاق میافتد و بعضی وقتها یک فامیل را به ۲ دسته تقسیم میکند. اختلافات خانوادگی، مشکلی است که سرزده از راه میرسد و باعث ایجاد کدورت و قهر و قطع ارتباط میان خانوادهها میشود.
در گذشته وظیفة برقراری صلح و آشتی بر عهده ریشسفیدها و بزرگترها بود. اکنون اوضاع کمی فرق کرده است. جوانها هم وارد میدان شدهاند؛ جوانهایی که میانداری میکنند و برای آشتی دادن میان 2 خانواده پیشقدم میشوند. برای آنکه یک آشتیدهنده خوب باشید چه مقدماتی لازم است؟ اگر با ما همراه باشید راههای میانبر تبدیلشدن به یک آشتیدهنده موفّق را با هم مرور میکنیم.
قهر از واکنشهای طبیعی انسان است که بهصورت سرشتی، ژنتیکی یا محیطی به افراد منتقل میشود تا جایی که افراد در موقعیتهای کسان به شکلهای گوناگون قهر میکنند. کودک، زن یا مرد تفاوتی نمیکند، همه این افراد در موقعیتهایی که با ناکامی مواجه میشوند یا به نیازهای مطلوب خود دست پیدا نمیکنند، برای ادای حق و ... به درجات متعددی متوسل به قهر میشوند. قهر در روابطی که افراد انتظارات بیشتری از هم دارند و در تعاملات بیشتر هستند، بهمراتب بیشتر رخ میدهد. کنشها و واکنشها، خواسته یا ناخواسته، افراد را به سمت قهر سوق میدهد. باور داشته باشید که قهر و عوامل ایجاد آن استرسزا هستند. اغلب افرادی که سعی میکنند با توسل به قهر به سمت خواستة خود قدمی مثبت بردارند، متحمّل استرسهای زیادی میشوند.
چرا برخی اوقات قهر و کدورت طولانی میشود؟
علت اول: ریش سپیدها را نادیده میگیریم: درگذشتههای دور اگر میان دو نفر از بستگان شکر آب میشد، یکی از اعضای فامیل ماجرا را به گوش ریش سپیدهای خانواده میرساند و آنها بلافاصله وارد عمل میشدند و دو طرف را با هم آشتی میدادند؛ چراکه به حفظ استحکام خانواده معتقد بودند و به همین علت اجازه نمیدادند قهر میان بستگان، کهنه شود و به کینه و جدایی برسد. حالا امّا حرف ریش سپیدهای فامیل دیگر اعتبار چندانی ندارد، تا جایی که حتی با وجود پافشاری بزرگترها برای آشتی، گاهی جوانها ترجیح میدهند همچنان در قهر باقی بمانند.
علت دوم: ما توانایی بیان مشکلات و دلخوریهایمان را به شیوة رودررو نداریم. برای مثال دو دخترعمو را میشناسم که در مهمانی سر این مسئله که چه کسی باید اول از در خانه بگذرد از هم دلخور شدند و تا پنج سال یک کلمه حرف هم باهم نزدند! دخترعموی بزرگتر اعتقاد داشت، دخترعموی کوچکتر باید میایستاد و به او تعارف میکرد، امّا او با شتاب از درخارج شده بود. دخترعموی کوچکتر هم البته توجیه مناسبی داشت او میگفت ناگهان صدای گریه فرزندم را از سالن مهمانی شنیدم، مضطرب شدم و خواستم زودتر خودم را به او برسانم و تعارف کردن را فراموش کردم.
این دو نفر ابتدا موضع چندان خصمانهای نسبت به هم نداشتند، امّا هیچکدام آنقدر شجاعت و توانایی نداشتند که مانند دو انسان بالغ رو به رویهم بنشینند و دربارة علت دلخوریشان از هم حرفی بزنند؛ بنابراین کینه یکدیگر را به دل گرفتند و این کینه، مثل گیاهی بهسرعت رشد کرد و در همه روابطشان ریشه دواند و به خشم و تنفری پنجساله تبدیل شد. درحالیکه اگر همان ابتدای کار آنها مسئله را با یکدیگر مطرح میکردند، شاید هرگز روابطشان سرد نمیشد.
آنها نهتنها قدرت رودررو شدن را برای بیان مشکلاتشان نداشتند، بلکه توانایی و مهارت بیان ناراحتیهایشان را نداشتند. این یعنی، خیلی از ما حتی اگر ناراحت باشیم نمیخواهیم یا نمیتوانیم علتش را توضیح بدهیم و به همین علت به مسائلی میپردازیم که هیچ ربطی به اصل قضیه ندارند.
علت سوم: هدفهایمان را گمکردهایم و از هم شناختی نداریم؛ یعنی نمیدانیم از یک ارتباط چه میخواهیم و طرف مقابلمان چگونه فکر میکند.
برای نمونه زنوشوهری با هم قهر میکنند. زن به شوهرش میگوید بهاندازه کافی به او توجه نمیکند و وقتی به خانه میآید، جلوی تلویزیون دراز میکشد؛ بنابراین با او بگومگو و سپس قهر میکند و میگوید تا مرد رفتار زشتش را اصلاح نکند با او آشتی نخواهد کرد.
در این مثال هدفِ زن، نزدیک شدن بیشتر به مرد و قرار گرفتنش در کانون توجه شوهر است، امّا کاری که میکند یعنی قهر کردن، دقیقاً برخلاف چیزی است که قلبش میخواهد. از سوی دیگر، زن بهاندازه کافی شوهرش را نمیشناسد و خبر ندارد یکی از ویژگیهای هر مردی، تماشای تلویزیون و گوش کردن به اخبار یا نگاه کردن مسابقة فوتبال است. او نمیتواند بهسرعت خودش را تغییر بدهد و اگر این برنامهها را از زندگیاش حذف کند از اوقات حضورش در خانه لذّت نمیبرد.
علت چهارم: خودخواه و ترسو هستیم. گاهی قهرها بهاینعلت طولانی میشود که هیچیک از دو طرف یک ارتباط جرئت نمیکند پا پیش بگذارد و عذرخواهی کند یا حتی دستکم سر صحبت را با طرف مقابل باز کند؛ چون تاب تندی را ندارد و نمیخواهد حرفهای از سر دلخوری دیگری را بشنود.
گاهی دل انسان، انبارِ خصومت، مخزن افکار بیارزش، منجلابی از کینه، حسادت و تنگچشمی میشود. خودمان نمیدانیم، امّا این دل آلوده را با خود همهجا میبریم و بهجایش صورتمان را دائم صیقل میدهیم و بااینحال نمیدانیم چرا به دل آدمهای اطرافمان نمینشینیم.
از همه اینها مهمتر اینکه گاهی روزگار فرصت آشتی کردن را از ما میگیرد و در کمالِ شگفتی ناگهان چشمباز میکنیم و میفهمیم آن فامیل دور یا نزدیک را که میتوانستیم بهسرعت با او آشتیکنیم و سالها در غم و شادی کنارش باشیم، مرگ به سراغش آمده است و رفتنش برای ما، چیزی جز اندوه و حسرتی شدید نگذاشته است. شبیه به آنچه میگوییم در دنیای واقعی بارها رخداده است؛ برای مثال، ما دو خواهر را میشناسیم که 15 سال با هم قهر بودند تا آنکه خواهر بزرگتر وقتی مشغول تماشای تلویزیون بود، خواهر کوچکتر را در برنامهای تلویزیونی میبیند و دلتنگش میشود؛ بنابراین شماره قدیمی را که از او داشته پیدا میکند و زنگ میزند، امّا نکته غمانگیز این است که خواهر کوچکتر دقیقاً چند روز پیش از این تماس در عمل جراحی ناموفق، فوت کرده بود و آن اجرای تلویزیونی ماهها پیش ضبطشده بود.
شما با چند نفر قهر هستید؟ دلتان طاقت میآورد آنها را نبینید؟ هیچ فکر کردهاید اگر به آنها زنگ بزنید و صدایی پشتگوشی با بغض بگوید که آنها دیگر کنار ما نیستند چه احساسی پیدا میکنید؟
اینکه به افراد بگوییم کینهها را دور بریزند و روی ماه همدیگر را ببوسند، اگرچه الفاظ خوشایندی است، امّا نسخهای نیست که به درد افرادی که از هم کدورت به دل دارند، بخورد. آدمهایی که به هر علت با هم قهر کردهاند، برخلاف تصوّر مردم، نباید همهچیز را خیلی سریع فراموش کنند، بلکه باید در موقعیتی مناسب که ذهنشان آماده پذیرش موضوع است، روبهروی هم بنشینند و بررسی کنند که چه شد قلبشان مکدّر شد و رابطهشان به قهر کشید و چه اتفاقی افتاد که همه خاطرات خوشایند باهم بودن را فراموش کردند.
آشتی کردن سخت نیست؛ از کجا شروع کنیم؟
خیلی آسانتر از آن چیزی که فکر میکنید، میتوانید آشتیکنید. اگر از برخورد مستقیم با طرف مقابل میترسید، ابتدا با یک تلفن شروع کنید. اغلب ما در زندگیمان تجربه قهر و دلخوری را داشتهایم. گاهی خودمان در حل اختلافهایمان با کسی شکستخورده و رابطه را قطع کردهایم و گاهی طرف مقابل این کار را انجام داده است. دقت کنید که قهر و قطع رابطه، آخرین راهحل در دوستی و رابطه است و پیش از آن لازم است از ابزارهای موفقتر و سالمتری استفاده کنیم و با گفتوگو و کمی هم استفاده از ابزار جادویی بخشش، روابطمان را اصلاح کنیم.
به بستگانتان زنگ بزنید و خودتان را آماده کنید که در وهله اول با شما سرسنگین برخورد کنند یا گلایه کنند یا حتی بخواهند تماس را قطع کنند. بهتر است در چنین موقعیتی شما صبور باشید و اگر آنها نخواستند تلفنی گفتوگو کنند، به خانهشان بروید و گل و شیرینی را هم فراموش نکنید. برای آشتیهای فامیلی یکی از بهترین روشها استفاده از واسطههای امین و قابلاعتماد است؛ یعنی از یکی از بستگان بهویژه یکی از بزرگترهای فامیل بخواهید در این جریان پا در میانی کند و شما را آشتی دهد.
برای پایان دادن به کدورتها، حرف دلتان را صادقانه بهطرف مقابل بگویید. وقتی حرفتان را از ته قلب میگویید، دیگر جایی برای کینه و حسادت در قلب ما باقی نمیماند. حتماً میدانید که گفتگوی صادقانه و بیطرفانه و بهدور از تعصب میتواند مشکلات ما با دیگران را تا حدود زیادی حل کند، امّا ناتوانی در روبهرو شدن آشکار و درست با احساسات، عدم برخورد صادقانه با آنها و به دنبال آن محکوم ساختن بیدلیل دیگران، گفتوگو و صحبتهای ما را با دشواری مواجه میکند و میتواند روی کیفیت و سلامت روابط ما تأثیر نامناسب داشته باشد.
امّا بخواهیم یا نخواهیم احساسات، قدرتمندتر از آن هست که کسی بتواند آنها را پنهان سازد و به هر طریقی خود را آشکار میکنند. ممکن است روی لحن صدا، زبان بدن و حالات چهره ما اثر بگذارند و یا ممکن است منجر بهطعنه زدن، پرخاشگری و ناشکیبایی شوند. بهعلاوه رفتار ما را برای دیگران غیرقابلپیشبینی کنند که این خود باعث میشود بین ما و آنها فاصله بیفتد و اگر کینه و بغض ما از طرف مقابل زیاد باشد، منجر به مشاجرات سختتری هم میشود.
جلسة آشتی باید در زمان و مکان مناسبی برگزار شود. بسیار مهم است زمانی را برای بحث و حل اختلاف انتخاب کنید که قادر باشید بـیشترین نتیجه را از آن بهدقت آورید. اگر طرفین خسته و گرسنه باشند یا از لحاظ روحـی و عـاطفـی آزردهخاطر بوده یا عجله داشته باشند، بحث و حل اختلاف به نتیجة مطلوبی نخواهد رسید. استفاده از موقعیتهای خاص مانند اعیاد یا دورهم جمع شدن فامیل برای یک میهمانی یا عروسی میتواند موقعیت مناسبی را برای شما فراهم کند. محلِ برگزاری جلسه باید جایی خلوت و آرام باشد؛ جایی که طرفین بتوانند بهدوراز هیاهو و سروصدا و بدون حضور افراد اضافی و رفتوآمد بچهها بر حل اختلاف تمرکز کنند.
از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که قهرهای فامیلی وقتی زیاد تکرار شود، چه برای نسبتهای نزدیک مثل همسران و چه برای نسبتهای دورتر بهمرورزمان یا به قطع کلی رابطه میانجامد و آنکه قهر را شروع میکرده در نظر دیگران بهعنوان فردی زودرنج که قهر کردن جزئی از رفتارهای همیشگیاش است، شناخته میشود و دیگر کسی برای آشتی کردن با او پا پیش نمیگذارد.
هنگامیکه حرفِ آشتی در میان است، دیگر لازم نیست باز مسائلی را که باعث قهر شده پیش بکشید و نقد و بررسیشان کنید و نتیجه بگیرید که حق با چه کسی بوده است. در این مقطع هدفِ شما فقط باید این باشد که کدورتهای فامیلی از بین برود. معمولاً افراد با درگیر شدن در اختلافات و به دل گرفتن کینه، بیش از هر چیز و هر کسی اول خود را اذیت میکنند. وقتی کسی از دیگری ناراحت میشود و او را مقصر میداند، دائم مشغول آزار رساندن به خود است و درگیر افکار منفی میشود، درحالیکه طرف مقابل اصلاً از احساسات و افکار او با خبر نیست و این فرد صرفاً به خود آسیب میزند؛ امّا فرد با تغییر نوعِ نگاه خود به مسائل و بخشیدن طرف مقابل به آرامش و وسعت روحی و فکری برسد. اگر من نتوانم کسی که مرا به میهمانی دعوت نکرده یا با کلامی من را رنجانده ببخشم، بیشتر به خودم آسیب میرسانم؛ حرص میخورم و ذهن خود را آشفته میکنم، نمیتوانم بخوابم و رفتار مناسبی با همسر و فرزندانم داشته باشم؛ درحالیکه میتوانم با بخشیدن طرف مقابل بهراحتی به آرامش برسم.
دل، زبالهدانی نیست که وسایل اضافی ذهن را درونش نگه داشت؛ دل، فراموشخانه نیست که چیزهای کهنه و پوسیده را درونش جمع کرد؛ دل، گنج باارزش ما آدمهاست که گاهی خیلی رایگان آن را میفروشیم!
کمی چشم باطنبین میخواهد تا بدانیم زشتی افکار و نیّتهای پوسیده، کمکم به چهرهمان میپاشد؛ همین است که مردم، جذب آدمهای بددل نمیشوند. آنها که همیشه با مردم قهر میکنند و کینه اطرافیان را به دل میگیرند، از همین گروه هستند. گاهی آنها حق دارند که عصبانی شوند یا دلشان بشکند، امّا دائم دراین وضع بودن، تلخ است؛ هم برای خودشان و هم برای دیگرانی که آنها را میبینند. به همین دلیل قهر کردن، اتفاق خوبی نیست. چهرة درهمکشیده ما، مردم را از دوروبرمان میباراند و آنقدر آنها را دور میکند که یک روز، خودمان میمانیم و خودمان؛ با دلی پُر غُصه، پرکینه و تنها؛ امّا وضع میتواند اینطور پیش نرود. میتوان کینهها را دور ریخت، دل را صاف و بخشیدن دیگران را تجربه کرد.
ایام نوروز، زمان بسیار خوبی برای زدودن دل از زنگار تلخیها و زشتیها و پیوند دوباره و آشتی کردن است. عید نوروز و آرمانهای آن را باید گرامی بداریم و از آن به نحو مطلوب استفاده کنیم. آری شب عید نوروز نزدیک است و بایست ایام نوروز را غنیمت شمارید. سال که عوض میشود، حس ما آدمها به زندگی هم عوض میشود، شاید به همین علت است که میگویند نوروز برای آنها که سالی را با قهر گذراندهاند، غنیمت است. حتی آنها که به دیدار سالی یکبار یکدیگر خو گرفتهاند، ملزم به دیدوبازدید میشوند. شاید بگوید رفع تکلیف است، شاید بگوید برای راحت شدن از نیش و کنایة فامیل است، امّا میتوان گفت که همین یکبار هم به دلها صفا میدهد و روح آدمها را صیقلی میکند.
بسیار خوب است که در ایام عید نوروز به هر بهانهای که میتوان برای رفع سوءتفاهمها آستین بالا بزنید. البته نوروز در این ماجرا فقط یک بهانه است. البته این نتیجه، عاید آنهایی میشود که از هم کدورتی به دل ندارند و اگر عاشقانه همدیگر را دوست ندارند، دستکم از هم کینهای عمیق به دل نگرفتهاند و دیدار سالی یکبار همدیگر، برایشان زهر نمیشود. پس موضوع، قلبهای دور از هم چشمهایی که توان دیدن یکدیگر را ندارند و پاهایی است که به سمت جلو پیش نمیرود؛ همان قلبها و پاها و چشمهایی که متعلق به آدمهایی است که نوروز هم بهسختی گره روابطشان را باز میکند.
موضوع، فقط مقید شدن به آشتی کردن در نوروز نیست، چون میتوان هر روز از سال و به هر بهانهای برای رفع سوءتفاهمها و دل تکانی آدمها همت داشت باشید. برخی از آدمها که کینههای عمیق از هم به دلگرفتهاند (چه نوروز باشد و چه غیر از نوروز) بر مواضع خود برای قهر بودن و دوری کردن از هم پافشاری میکنند. برای همین است که وقتی کسی آنها را به آشتی کردن در آستانه سال نو دعوت میکند و از آنها میخواهد کینهها را دور بریزند، آنها باز همان حرفهای قبلی را میزنند و از رنجشهای قدیمیشان میگویند.
دیگران را ببخشید. بخشش کار خداوند رحمان و رحیم است. این کار یکی از بهترین کارهاست برای اینکه بزرگترین استاد رحمانیت، یعنی خداوند بخشایشگر مهربان را شاگردی کنیم. جالب اینجاست که با اینکه بخشیدن اشتباهات دیگران در بهبود روابط ما با آنها و حتی در رشد آنها تأثیر مستقیم و مؤثری دارد، بخشیدن دیگران چندین برابر بر روح و روان خود ما مؤثر و برای خود ما ضروری است! اگرچه کینه، بخشی از طبیعت انسان است امّا این حالت نهتنها سلامت روان، بلکه سلامت جسمی ما را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. به این دلیل بخشش را بهعنوان یکی از بهترین درمانها هم برای روح و روان خودمان و هم برای اصلاح و بهبود روابط توصیه میکنند.
هرگاه کینه را به دل خود راه بدهید خود را در معرض یک مسئله حاد جسمی قرار دادهاید. بر اساس تحقیقات، معلوم شد افرادی که با دوستان، آشنایان و همسایگان خود ارتباط بهتر و بیشتر و مطلوبتری دارند، نسبت به سایر افراد از سلامتی بیشتری برخوردارند. بدین ترتیب باقی ماندن در کینهورزی یا دلخوری، بیش از اطرافیان تأثیر منفی بر خود ما دارند؛ بنابراین بهترین راه رهایی از کینهها این است که هر چه زودتر با گفتوگو یا بخشش، آنها را از خود دور کنیم. راستش این کار باید در طول زندگی ما انجام شود و ربطی به سال جدید ندارد، امّا حلول سال جدید بهانه به دست میدهد تا این فرایند را راحتتر طی کنیم. از این بهانه بهخوبی استفاده کنید و سال را با نیّت سلامتی جسم و روان خود و دیگران، با شادی و آرامش شروع کنید.
- یادمان باشد که زیباییهای کوچک را دوست بداریم حتی اگر در میان زشتیهای بزرگ باشند.
- یادمان باشد که دیگران را دوست بداریم آنگونه که هستند، نه آنگونه که میخواهم باشند.
- یادمان باشد که هرگز خود را از دریچة نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمیتواند مرا با خود آشتی دهد.
- یادمان باشد که خودم با خودم مهربان باشم، چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمیتواند با دیگران مهربان باشد.
اگرچه یادمان میرود که عشق تنها دلیل زندگی است؛ امّا خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان میآورد.